هتل عباسی اصفهان، یکی از دورههای جشنواره کودک با رسول صدرعاملی و علی معلم. باخنده ای مثل همیشه از ته دل و لباسی مثل همیشه شیک و-مثل دلش-سفید. با دغدغههای همیشگیاش برای سینمای ملی و برنتافتن کژیها و پلشتیها که بیشترین انعکاسش در سرمقالههایش بود.
در دنیای کوچک دلپذیری که خودش ساخته بود، «دنیای تصویر» با دفتری که شبیه دفتر هیچ سردبیر دیگری نبود. با میزی بزرگ و سماوری بر آن که همیشه قل قل میزد و قوری چای تازه دم بر سرش و استکان و نعلبکی و قند کلهی شکسته و خرما و کشمش و… همه چیزش اصل بود.
و با جشن حافظش که واقعا جشن بود( نه مثل جشنهای دیگر که به روضهخوانی شبیهترند تا جشن). جشنی که هر سال انبوهی خاطرههای شیرین برای همه اهالی تصویر رقم میزد. جشن حافظش هم اصل بود. اصولا آدمهای این کره خاکی دو دسته بیشتر نیستند. یا اصلاند یا بدل. و علی معلم اصل بود.
یادت سبز علی! جایت خیلی خالیست در این وانفسای دوروییها و نابکاریها.خیلی و غم نبودنت….!