نویسنده: ایمان عظیمی
کارول و الکس پس از انجام ماموریت سرقتی که برعهدهشان گذاشته شده تصمیم میگیرند تا خود را از کار پرحادثه و سختی که بدان اشتغال دارند بازنشست کنند امّا در این میان «مادرخوانده» یا همان کارفرما که نقشش را ایزابل آجانی بازی میکند مانع اصلی است. آن دو با همراهی نفر سومی که وظیفهی رانندگی را برعهده دارد ماموریت مییابند تا سرقتی دیگر را برای مادرخوانده به انجام برسانند و کارشان را با وی تمام کنند. حوادث فیلم منطبق با الگوی ژانر اکشن پیش میرود و رگههایی از طنازی هم همواره در روابط میان کاراکترها و موقعیتهایی که در آن قرار گرفتهاند وجود دارد. فیلم، اثر نسبتاً سرگرمکنندهای است که میتواند مخاطب را تا انتها همراه لحظات خود نگه دارد ولی الزاماً این به معنای آن نیست که ما با اثر خوبی طرف هستیم.
پایانبندی «دزدها» بسیار ناامیدکننده است و هیچ جایی برای بروز روابط منطقی در آن وجود ندارد. انگار پایان غیرمنتظرهای که فیلمساز برای ما تدارک دیده تنها به این خاطر است که بیننده را به تماشای قسمت دوم فیلم خود ترغیب کند، و الا با هیچ ابزاری نمیتوان فینالی تا این حد دور از واقع را برای فیلم تصور کرد.
دزدها همچون دیگر آثاری که در این سالها از وجود گروهی از قهرمانان زن در متن درام خود استفاده میکنند وابسته به ساختارهای سنتی مردسالارانه برای نیل به سعادتی ولو کوچک است. در حقیقت فیلمهایی که برچسب مجعول زنانه را بر پیشانی خود بههمراه دارند مخاطب هدفشان که زنان هستند را از قرار گرفتن در موقعیتهایی متاثر میکنند که قاعدتاً باید مخالف آن باشند. سیاست نتفلیکس هم در تولید این آثار هرچه هست اهمیت دادن بر نگرش زنانه و تسری آن بر تولید فیلم نیست، بلکه اینهمان کردن و منطبق نمودن هویت مردانه بر کالبد زنانه است. دزدها نیز همانطور که پیشتر بیان داشتیم خلاف جهت رودخانه حرکت نمیکند و مدام به یادمان میآورد که زنان در حال انجام کارهایی مردانه هستند و در فعالیتهای یومیهی خود میتوانند همچون آنها نقش پدری، شوهری و… را ایفاء کنند و مانند آنها به انجام ماموریتهای سخت فرستاده شوند. در این اثر مردها یا در حال انجام کارهایی پیش پا افتادهاند یا حضوری شبحگون دارند و یا بهراحتی تسلیم قوای جسمی زنان در نبردهای رزمی میشوند. در واقع جهانی که نتفلیکس برای ما متصور میشود بدین گونه است که زنان برای احقاق حقوق تاریخی از دست رفتهی خویش باید دقیقا همان نقشهایی را بپذیرند که مردسالاری صفت بارز آنهاست. در این حالت تنها توهمی از نقش فعال زنانه در ترسیم و تبیین روابط به میان میآید امّا ویژگیهای فیزیولوژیکیای که زن را از مرد جدا میکند عملاً کارکردش را از دست میدهد و عاملیت مردانه جایش را به چیزی میدهد که تفاوتی با خود ندارد. در این میان مرد یا حذف شده یا مشخصههای بارزش انکار میشود و زن نیز مردانه تجسم میشود.