بایگانی‌ها

از آغاز رویا بود…

از آغاز رویا بود...
از آغاز رویا بود...

حسن نیازی

 

اشاره: «ماهی کوچک»، فیلمی محصول سال 2020 سینمای کشورهای آمریکا و کاناداست. داستان فیلم با شیوع یک ویروس عجیب شروع می شود که باعث از دست رفتن حافظه در انسان ها شده است. یک زوج عاشق تلاش می کنند ارتباط عاشقانه و خاطرات دوست داشتنی خود را در این شرایط حفظ کنند.

 

 

ایده: 

تصور کنید در دنیایی زندگی می‌کنید که بِیاد نمی‌آورید در روز گذشته چه اتفاقی برایتان افتاده است و یا اسم همسر و فرزندانتان را فراموش می‌کنید و یا با این ذهنیت به خواب می‌روید که احتمالا فردا نمی دانید چه کَسی خواهید بود. ایده و استراتژی فیلم «ماهی کوچک» یک ایده هوشمندانه است؛ فیلم از ربط دادن جهان رابطه عاشقانه و زیبای زوج داستان برای انعکاس موضوعی جدی و بزرگ «بیماری همه گیری» که به فراموشی و ربودن حافظه و زوال عقل می انجامد به درستی استفاده کرده است و نتیجه آن در بیشتر لحظه ها گاه تکان دهنده است. از طرفی بیماری همه¬گیری یا زوال عقل که موضوع غریبی در سینما نیست و این سال ها خود ژانری روبه رشد است در اینجا بهانه ای است که به موضوع اساسی فیلم  یعنی حافظهتبدیل شود؛ و این مهم باعث گردیده که ایده فیلم تازه ،هوشمندانه و قابل توجه به چشم آید. فیلم می-کوشد که ایده‌اش را به روشی ساده،موجز و روشن بیان کند و اینکه جه چیزی واقعا در قصه‌اش اهمیت دارد.

فیلمنامه:

یکی از عناصر مهم فیلم «ماهی کوچک» فیلمنامه خوب و پُر از جزئیات آن است. چه از منظر روایت «شکسته» که از یک لحظه به لحظه دیگر تغییر شکل می یابد ، و یا از طریق فلاش بک های مختلف در طول زندگی مشترک شخصیت ها ، ترکیب های دیداری پیچیده، زیبا و رویایی و تجربه های آنها، که به ترتیب و خارج از ترتیب زمانی حرکت می‌کند: فیلم با نمایی از شخصیت «اِما» آغاز می شود با دیدار ناگهانی¬اش با «جود» و سپس رفتن به زمانی دیگر که فیلم از نگاه اِما که حالا یک سالی‌ست با جود ازدواج کرده خاطراتی را مرور می‌کند؛ خاطراتی از طریق فلاش بک و رجعت به گذشته به وقایع و دیدارها که هم به خوبی اطلاع رسانی می کنند و هم راهی برای ورود به جهان فیلم و شخصیت هاست که بتوانیم با اطمینان بیشتری آنها را دنبال کنیم. فیلمنامه تعمدا خود را درگیر حاشیه های بیماری بزرگ و فراگیر نمی‌کند و برای تعادل با این موضوع به طریقی صمیمی و آرام رفتار می‌کند؛  در همان آغاز با مثال های از راوی شخصیت «اِما» به جهان بیماری بزرگ پرتاب می ‌شویم: داستان ماهیگیری را می¬شنویم که ازیاد می بَرَد چگونه قایقش را هدایت کند و سپس خلبانی که پرواز را فراموش می کند. هنگامی که دوست صمیمی و موسیقی دان اِما و جود یعنی «بن» مبتلا به بیماری و حافظه اش را از دست می¬دهد به¬یاد خلبان می¬اُفتیم که پرواز را از یاد بُرده ، بن نیز عاشق موسیقی است اما آن را از یاد بُرده است. زوایا، قاب ها، نماها، رنگ ها، دیالوگ ها و تصاویر کارکردی اندیشیده دارند که کارگردان و فیلمنامه نویس به درستی از عهده آن برآمده اند: در صحنه هایی که شخصیت های فیلم روابط و وقایع را به¬یاد می آورند تصاویر بیشتر با رنگ های پریده و دارای زمینه خاکستری «خاکستری آبی یا خاکستری مایل به زرد» نشان داده می شوند که اشاره بر نامشخص بودن و ازهم گسیختگی خاطره با درآمیختن رنگ ها منتقل می شود. در صحنه ای از فیلم مربوط به خاطره ای از اِما و جود، هنگاهی که جود از اِما می پرسد چرا رنگ مورد علاقه اش زرد است، اِما می گوید که چون یک روزبارانی را در خانه مان به یادم می آورد؛ به همین دلیل رنگ زرد را نیز جایگزین رنگ خاکستری خانه می کند.

شخصیت پردازی:

 

فیلم با تمرکز بر روی زوج اصلی داستان و بُحرانی که آنها را تهدید می کند روایت می-شود. کارگردان و فیلمنامه نویس تعمدا نگاه دوربین را به سَمت شخصیت هایش می بَرند و خیلی کمتر از مشکلات اجتماعی صحبت می-کنند؛ پس درواقع «ماهی کوچک» جدای ازلحن و فضای خوبی که دارد فیلم شخصیت است. آنها یک¬ سال پیش ازدواج کرده اند و بیش از حد عاشق اند، اما حالا زندگی پیچیده شده است و اینکه جود بِخاطر بُحران پیش آمده درحال کمرنگ شدن است، آنها باید برای ساده ترین چیزها نیز مبارزه کنند. اِما دامپزشک است و از سگ ها مراقبت می کند و نویسندگی را دوست دارد، جود یک عکاس است و همیشه عکس های همسرش و سگ شان را ثبت می کند؛ زمانی که اولین نشانه های بیماری جود آغاز می شود تلاش اِما و جود نیز برای مهارشدن بیماری آغاز می شود؛حالا آنها شبیه یک جور نگهدارنده اند. حافظه حالا دیگر مهم ترین مسئله زنده ماندن است که زوج داستان درحال ازدست دادن آن هستند؛ آنها عاشقند وعشق شان نیاز به حافظه دارد؛ انگیزه دارند و گویی این انگیزه درتاروپودشان تنیده شده. اِما می خواهد جود داوطلبانه آزمایش دهد و جود نمی خواهد؛ اِما نقش درمانگر جود را دارد چون معتقد است که با خوب شدن جود خودش نیز درمان می¬شود و درواقع چیزهایی که جود از دست داده خودش نیز ازدست داده است. اِما می نویسد تا فراموش نکند و مُدام از جود درباره رابطه عاشقانه و علاقه هایشان سوال می کند.  اِما و جود با احساسات و عواطف و ناراحتی های آشکار خود فیلم را به جلو می¬بَرند. آنها عاشق اندو قَوی و قابل لمس و همین موارد به شخصیت شان عمق می بخشد.

خاطره و احساس:

فیلم «ماهی کوچک» جمله ای از «کریستف کیشلوفسکی» بزرگ را بِیاد می آورد: احساسات؟ مَگر چیزی جز احساست وجود دارد!» بُن مایه فیلم عظمت عشق و احساسات است؛ فیلم برآمده از داستانی عاشقانه است در دل یک فاجعه و احساسات ناب را روایت می-کند و این مهم اگر نبود فیلم می توانست به یک داستان ترسناک معمولی بدل شده وخیلی سریع به فراموشی سپرده شود. اما ماهی کوچک،تصاویر خاطره است و کیفیتی رویاگونه دارد. شخصیت های فیلم هروقت دچار ترس می شوند به خاطره ها رجوع می کنند. شغل جود عکاسی است و عکاسی رابطه‌ای مستقیم با خاطرات دارد. برای آنها آینده ای نخواهد بود چون دائما درحال رجوع به گذشته و مبارزه با خاطرات‌اند. در لحظه ای از فیلم، جود می گوید که هنوز «احساسات رو فراموش نکردم» و اِما نیز می گوید: «میگن نمیشه احساسات رو فراموش کرد و من بهش ایمان دارم.» در یکی از صحنه های به یادماندنی فیلم، اِما از جود می خواهد که خاطره ای را بِیاد بیاورد و جود پاسخ می دهد که «یک ماهی کوچک خریدم » و اِما دلیل آن را می پُرسد که در این لحظه ازطریق فلاش بک به مکانی می رویم که در آنجا جود برای اِما یک ماهی کوچک خریده بود؛ و این ماهی کوچک که فیلم عُنوانَش را آن گرفته درواقع اشاره ای دارد به روزی که جود به اِما پیشنهاد ازدواج می دهد، لحظه ای فراموش نشدنی و قابل لمس که شخصیت ها را به احساسی عظیم و بی انتها می رساند.

بازگشت وپایان:

فیلم هایی با مضمون های عاشقانه در سینما معمولا فرجام خوشی ندارند. فیلم در همان مکانی که آغاز شده پایان می یابد؛ در آغاز و در اتمام فیلم اِما خطاب به جود می گوید: «روزی که باهات آشنا شدم خیلی ناراحت بودم ولی نمی دونم چرا». در پایان فیلم، اِما و جود به جایی ورای نقطه آغازشان رسیده اند. درلحظه ای که بُحران به اوج خود می رسد و جود کاملا حافظه¬اش را ازدست می دهد؛ جایی در کنار ساحل، جود اِما را رها می کند و گویی این لحظه برای اِما پایان دنیاست. گویی همه چیز یک رویا بوده یا شبیه یک خاطره.