بایگانی‌ها

تلفیق درام و زندگی عادی

تلفیق درام و زندگی عادی
تلفیق درام و زندگی عادی

اصغر فرهادی و لوکا گوادانینو قبل از اینکه استودیو آمازون این دو کارگردان را برای گفتگوی آنلاین گرد هم آورد، هرگز با هم ملاقات نکرده بودند. موضوع گفتگو « قهرمان» فرهادی بود که نماینده ایران در مراسم اسکار 2022 در بخش بهترین فیلم بلند بین‌المللی است.

 

با این حال، به نظر می رسد که آنها بسیار همزیست(symbiotic) هستند – و همچنین، به طرز عجیبی، از نظر ظاهری شبیه به هم – آنها  در مورد قهرمان صحبت می کنند، که درباره مردی جدی به نام رحیم است .او در دوران مرخصی پس از زندانی شدن به دلیل بدهی، یک کیف دستی گم شده پر از طلا را  به صاحبش پس می دهد. عملی که به نظر می رسد او را به یک سامری خوب تبدیل می کند. اما داستان پیچیده تر از این چیزها است.

 

گوادانینو می گوید:«ما نمی توانیم شک کنیم که رحیم یک قهرمان است، اما در عین حال سرنوشت او قهرمانی نیست. ابهام نقش بسیار مهمی دارد – در فیلم‌های گذشته شما، و به‌ویژه در این فیلم».

فرهادی خاطرنشان می‌کند که «در این فیلم و در فیلم‌های قبلی‌ام تلاش کرده تا ترکیبی بین درام و زندگی معمولی ایجاد کند، درست مانند کاری که ویتوریو دسیکا و فدریکو فلینی در «عصر طلایی سینمای ایتالیا» انجام دادند.»

در ادامه بخش‌هایی از این مصاحبه را می‌خوانیم:

گوادانیو: من عاشق فیلم های شما هستم، فکر می کنم استاد هستید و بسیار مفتخرم که اینجام و درباره آخرین فیلم فوق العاده شما گفتگو می‌کنیم. چیزی که فوراً مرا تحت تأثیر قرار داد این است که « قهرمان» در سناریوی شیراز تعلیق خود را می یابد. چرا که شیراز یک شهر باستانی است و چون به یافته های فراوان در این فیلم می‌پردازید. در جایی که داستان های این شخصیت های زیبا را می چینید، یک استعاره فوق العاده و پس زمینه فوق العاده پیدا می کنید. می توانید توضیحی مختصر بدهید.

 

فرهادی:ممنون لوکا، خیلی خوشحالم که با شما صحبت می کنم و عاشق فیلم های تان هستم. من عاشق «مرا با نامت صدا کن» هستم . همانطور که می دانید شیراز ،شهری بسیار تاریخی است، شهری بسیار متفاوت از تهران. با این حال، شهری مهربان و آرام است، کمی شبیه به جنوب ایتالیا – جایی که مردم خانواده دارند و روابط بسیار خوبی میان شان است. وقتی در آن شهر مشکلی دارید، خانواده دور هم جمع می شوند تا راه حلی برای مشکلات شما بیابند. این بهم کمک کرد تا این نوع روابط را بین خانواده ها ایجاد کنم. این اولین چیز است.
مورد دوم نوعی نوستالژی نسبت به شهر است. پیشینه و تاریخ این منطقه امروز نوستالژیک است. تعداد زیادی از نام‌های بزرگ ایرانی برای اقامت به آن منطقه آمده‌اند – افراد بسیار مشهور و مهم تاریخی. به همین دلیل تصمیم گرفتم در آنجا فیلم بسازم. فکر کردم: «اگر قهرمان را در تهران بسازم، زمینه ای برای پسزمینه ای  برای داستان وجود ندارد.» وقتی از نوستالژی تاریخ شهر صحبت می کنم، منظورم این است که قهرمانان زیادی از شیراز می آیند. و این به داستان “قهرمان” پیوند می خورد. از طرف دیگر، وقتی در این شهرها مشکلی دارید، مردم چنین واکنشی نشان نمی دهند: “پس مشکل شماست؟.” برخوردشان این طوری است که : “مشکل ما این است. و برای یافتن راه حل جمع می شوند.»

 

گوادانیو:این بلافاصله از همان ابتدای فیلم شما مشخص است. چیزی کاملاً قابل توجه در مورد چشم انداز با شکوهی وجود دارد که از آنجا شروع به شناخت رحیم می کنیم و همان فضای خانوادگی که آنها آنجا کار می کنند و در این محوطه باستانی زندگی می کنند. به گونه ای که شما بلافاصله آن حس همبستگی را به ما می دهید، اما در عین حال از طریق ایده باستان شناسی ما را با موضوع بزرگ تری از فیلم آشنا می کنید: از کجا می توانیم حقیقت را پیدا کنیم؟ حقیقت رفتاری هر فردی چیست؟ ما نمی توانیم شک کنیم که رحیم یک قهرمان است، اما در عین حال سرنوشت او قهرمانی نیست. ابهام، نقش بسیار مهمی در «قهرمان» بازی می کند – در فیلم های شما و به طور خاص در این فیلم – از نظر من به این دلیل است که ابهام همان زندگی است. در طول ساخت بی نظیر فیلم شما، ما در حال دریافت حس خود زندگی هستیم. آیا می‌توانید راز توانایی خود را در ایجاد ابهام و در عین حال نمادهای تعلیق‌انگیز به تصاویرتان به ما بگویید؟

فرهادی:می دانید، قهرمان داستان بسیار معمولی است. هیچ گره بزرگی وجود ندارد، هیچ قتلی وجود ندارد. یک داستان بسیار معمولی در مورد مردم عادی است. اما زمانی که در حال نوشتن داستانی در مورد زندگی عادی هستیم مشکل اینجاست که درام وجود ندارد. وقتی حادثه ای دارید که نمی توانید از آن درام بسازید، خیلی کسل کننده است. من در این فیلم و در فیلم قبلی ام سعی می کنم تلفیقی بین درام و زندگی معمولی به وجود آورم.. وقتی از رحیم و خانواده‌اش صحبت می‌کنم، همه آن‌ها آدم‌های خیلی معمولی هستند و نمایش درام در این نوع زندگی همیشه یک پارادوکس است. وقتی فیلم های معمولی زندگی را می بینیم، می توانند بسیار خسته کننده باشند. از سوی دیگر، در درام‌های بزرگ نمی‌توان زندگی معمولی را پیدا کرد. من سعی می کنم این موضوعات را با هم ترکیب کنم. وقتی زندگی معمولی را به عنوان بنیان داستان می بینیم، شما لایه های دیگری ندارید. بنابراین باید سعی کنید چیزی برای لایه‌بندی داستان خود قرار دهید. مثلاً همان صحنه اولی که رحیم از زندان بیرون می آید و به آن مکان می رود، به شما یک پنجره می دهد. دریچه ای را به روی مخاطب باز می کند تا لایه های بیشتری را در داستان ببیند. من سعی می کنم این نوع فیلم ها را بسازم، بسیار نزدیک به زندگی اما خالی از درام نباشد. بیشتر تلاش می کنم زیرا راهی برای رسیدن به این هدف وجود دارد. لوکا، همچنین می توانم بگویم که در دوران طلایی سینمای ایتالیا، فیلمسازان چنین کاری می‌کردند – دسیکا، فلینی – آنها این کار را کردند. ناگهان پس از آنها، این ویژگی از بین رفت. اکنون، برخی از کارگردانان دوباره این کار را امتحان می کنند.

منبع:ورایتی