بایگانی‌ها

در سایه اما روشن…

در سایه اما روشن...
در سایه اما روشن...

 

 

.فرناز خزاعی

شیرینی و ماندگاری و البته تبدیل شدن مشتی پارچه، نخ و اسفنج به شخصیتی زنده، ملموس و البته واقعی تنها به دلیل هنر عروسک‌ساز، دیالوگ‌های بامزه‌ی نویسنده، بستر مناسب برای روایت قصه‌ها و البته توانایی صداپیشه‌ها نیست بلکه این پازل با دست‌هایی کامل می‌شود که هرگز نه دیده شده‌ و نه قرار است دیده شوند؛ دست‌های پشت پرده‌ای که جان می‌بخشند اما خودشان همواره در سایه‌اند. در تاریکی و سکوت، دست‌های‌شان برای عروسک‌ها به قلبی تپنده تبدیل می‌شود و آن‌ها را زنده می‌کند. تک‌تک عروسک‌هایی که در طول سالیان سالنه تنها به دست فراموشی سپرده نشده‌اند بلکه در ذهن‌ها و خاطرات مخاطبان‌شان از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند، در میان دست‌های عروسک‌گردان‌ها راه رفته‌، خندیده‌ و به هر حرف و عملی، عکس‌العملی نشان داده‌اند. دست‌های کسانی که برای جاودانه شدن این شخصیت‌ها، سختی‌های بسیاری را متحمل شده‌اند؛ عروسک‌های(شما بخوانید شخصیت‌ها) مدرسه‌ و بعدتر شهر موش‌ها(ایرج طهماسب، حمید جبلی، کامبیز صمیمی مفخم و …)، خونه‌ی مادربزرگه(ایرج طهماسب، حمید جبلی، مریم سعادت، فرشته صدرعرفایی، مسعود کرامتی و عادل بزدوده)، گربه‌ی آوازه‌خوان(ایرج طهماسب، دنیا فنی‌زاده، حسن پورشیرازی و …)، گلنار(فرشته صدرعرفایی، علیرضا توتونچیان)، قصه‌های تابه‌تا(مریم سعادت و عادل بزدوده) و چندین و چند عروسک ماندگار دیگر و در نهایت عروسک‌های آثار ایرج طهماسب که در کنار مرضیه برومند ماندگارترین مجموعه‌های عروسکی را خلق کرده‌. مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی از صندوق ‌پست تا سه فیلم سینمایی و در نهایت مجموعه‌های نوروزی که هفت سال پخش شدو هر سال با حضور عروسک‌های تازه، مخاطب را شگفت‌زده می‌کرد؛ برای نمونه بچه دیو/دیبی(با عروسک‌گردانی مهناز خطیبی) که همه چیز را برعکس می‌گفت و خلاف ظاهر زمخت و خشن، تند و سریع واکنش نشان می‌داد و حرکت می‌کرد یا ببعی همان گوسفندی که متین و آرام بود(با عروسک‌گردانی بنفشه صمدی) و چندین و چند عروسک دیگر که نه تنها از دید مخاطب کاملا جاندار و زنده هستند بلکه نفس کشیدن‌شان هم در هر صحنه حس می‌شود و این‌ هنر دست‌های عروسک‌گردان‌هایی‌ست که در فضاهای تنگ و سخت زیر صحنه، پشت دکورها و در بسته‌ترین بخش‌های صحنه خودشان را جا می‌دهند تا به هیچ‌وجه دیده نشوند و در کنار این دیده نشدن، گوش‌های‌شان متمرکز بر صدای صداپیشه‌هاست تا حرکت و واکنشی متناسب با حرف‌ها و دیالوگ‌ها نشان دهند و این هماهنگی میان عروسک‌گردان و صداپیشه(در کنار مهارت و توانایی هر دو نفر) به درک درست از موقعیت و البته شناخت عروسک با همه‌ی ویژگی‌های ظاهری و خصوصیاتی که برای آن در نظر گرفته شده، بازمی‌گردد. 

کلاه‌قرمزی هرگز برای مخاطبانش(با قدمتی سی ساله!) یک عروسک پارچه‌ای یا اسفنجی نبوده(و نیست). هرگز هیچ کودکی(و بعدتر در نوجوانی و بزرگسالی) او را عروسکی بی‌جان ندید بلکه کلاه‌قرمزی شخصیتی کامل و زنده بود. پسربچه‌ای سربه‌هوا و شیرین که حتی بزرگ نشدن و کلاس اولی باقی‌ ماندنش در طول این سال‌ها به چشم کسی نیامد و این‌ها مدیون توانایی دست‌های دنیا فنی‌زاده بود که سال‌ها به این پسرک بازیگوش و دوست‌داشتنی جان بخشید، با سری که دائم تکان می‌خورد(با تکرار دیالوگ می‌دونم! می‌دونم! خودم می‌دونم!) و جثه‌ی کوچکی که همیشه عجله داشت؛ دنیا فنی‌زاده که سال‌ها نه تنها به کلاه‌قرمزی بلکه به عروسک‌های دیگری نیز با دست‌هایش زندگی بخشید و در نهایت با مرگ غم‌انگیزی از دنیا رفت(و ایرج طهماسب در اولین حضور کلاه‌قرمزی پس از مرگ فنی‌زاده، او را در سکوت و البته غم‌زده با مخاطب روبه‌رو کرد، در شرایطی که یکی از چند خالق کلاه‌قرمزی، دیگر جان نداشت). مرضیه محبوب(عروسک‌ساز و عروسک‌گردان پسرخاله) از عروسک ساده‌ی یک لاک‌پشت، پسربچه‌ای مهربان، آرام و البته بامعرفت را با همراهی صدای حمید جبلی خلق کرد. عروسکی که برای هیچ‌یک از مخاطبانش بی‌جان نیست بلکه ما تصوری از او داریم که در دنیای واقعی نان و نفت می‌خرد و به دیگران کمک می‌کند. اتفاقی که درباره‌ی بسیاری از عروسک‌های شناخته‌شده نیز صادق است.

ایرج طهماسب و مرضیه برومند هم‌چنان در طول این سال‌ها، ساخت مجموعه‌های عروسکی را(با توجه به سلیقه و تفکر مخاطب امروزی) ادامه داده‌ و هر یک در جذب مخاطب موفق بوده و هستند. مهمونی آخرین اثر ایرج طهماسب با حضور عروسک‌های تازه‌ای‌ست که باز هم به لطف انتخاب درست صداپیشه‌ها و عروسک‌گردان‌ها و البته ارتباط صحیح و هماهنگی میان‌شان، اثری دلچسب از کار درآمده و مخاطبان بسیاری را جذب کرده است. این‌بار بچه، شاباش، دی‌جی، کته، قیمه، روح، مگسی(خوشگل بابا) و پشه با دست‌های پیمان فاطمی، عیسی یوسف‌پور، محمد لقمانیان، علی پاکدست، نگار شهبازی و شیما بخشنده از عروسک‌های بی‌جان به شخصیت‌های ملموس تبدیل شده‌اند. در مجموعه‌ی مهمونی نیز عروسک‌گردان‌ها با دقت به جزییات شخصیت‌های واقعی خلق کرده‌اند، از همین‌رو حرف زدن یک پشه و درخواست‌های مکررش با تکان‌های آرام سر، بدن و نیشش برای نیش زدن به قول خودش ایرج برای مخاطب قابل‌پذیرش است یا ریسه رفتن‌های مکرر کته خانم از خنده و یا نشستن بچه و بغل کردن‌ زانوهایش در شرایطی که غصه تنها در صدا و حرف زدنش حس نمی‌شود بلکه کند شدن حرکات و حالت بدنش نیز این حس را به مخاطب منتقل می‌کند. 

عروسک‌گردان‌ها سال‌ها برای دیده شدن عروسک‌ها خودشان را از دید مخاطب پنهان می‌کنند و دردها و فشارهای جسمی را تحمل کرده تا عروسک‌ها حرکاتی طبیعی و به دور از تصنع داشته باشند. نام‌شان به اندازه‌ی صداپیشه‌ها یا بازیگرها مطرح نمی‌شود اما سال‌ها عاشقانه به عروسک‌ها روح و جان می‌بخشند. این نام‌ها و دست‌های پشت‌پرده بخش مهمی از خاطرات دوران کودکی بسیاری از ما را ساخته‌اند و همچنان بخش مهمی از دلخوشی مخاطبان آثار عروسکی در میان دست‌های آن‌هاست.