تکتم نوبخت
نگار جواهریان را همیشه با یک شمایل تثبیت شده به یاد میآوریم که قبل از هر چیز معصومیت را نمایندگی میکند. شمایلی که آغازگر آن فخری دختر محمود در «زیر تیغ» ساخته محمد رضا هنرمند است. یک دختر معصوم با نگاهی سرشار از کودکی که فاصله زیادی با دنیای بزرگترها دارد و ازحساب و کتاب دنیای آنها هیچ سر در نمیاورد. شهرزادِ «تنها دوبار زندگی میکنیم» جلوهٔ کاملی از فخری بود با همان دنیای کودکانه که همچنان معصومیت چهره و نحوه اجرای نگار جواهریان تعیین کننده شکل گیری شخصیتی بود که در نهایت یکی از ماندگارترین نقشهای او را رقم زد. دختری از ناکجا آباد که سادگی روح او آنقد قدرت داشت که مردی بریده از زندگی را دلداده و رهسپار جستن معشوق کند.
زهرا در «طلا و مس» همسر بیمار سید رضا، بی شباهت به مریم «حوض نقاشی» نیست. شخصیتهایی به حاشیه رانده شده که با یک نقصان زندگی میکنند و سادگی سرشت آنها تجربه همدلانه مخاطب را برای همراهی با آنها میسر میکرد. یلدا در «اینجا بدون من» سرآمد تمام این دخترکهای رهامانده و منزوی بود که هیچ درکی از زمختی جهان واقعی در پشت حصارهای خانه ندارند. در این بین و در دوره اولیه کاری نگار جواهریان تنها شمایل متفاوتی که از او سراغ داریم در فیلم «بیخود و بی جهت» کاهانی بود چرا که پسند «یک حبه قند» اگرچه که یک اجرای کاملاً متفاوت است اما در نهایت نیز همان دخترک معصوم و پر ازاستیصالی را به خاطر میآورد که رد آن را میتوان در نقشهای قبلی این بازیگر گرفت.
نگار جواهریان پس از پشت و گذاشتن دوره کاری اولش و محدود شدن فعالیتش در سالهای اخیر، حالا در همکاری تازهاش در سریال تینا پاکروان، خاتون، نقش یک زن روشنفکر در دهه بیست را بازی میکند. الگوی زن روشنفکر در درامهای تاریخی، شخصیت محوریای که در مرکز داستان قرار دارد و جهان روایت را شکل میدهد را در سالهای اخیر خصوصاً در سریال شهرزاد دیدهایم. زنی طغیانگر که به مذاق جامعه مرد سالار خوش نمیآید و استقلال فکری و سواد بالای او منجر به کشمکشهایی در هسته اصلی درام میشود. با این وجود خاتون یک تفاوت قابل ذکر با الگوی پر تکرار زن روشفکر که در سالهای اخیر تثبیت شده است دارد و آن روحیه مردانه، استعداد بالا در تیر اندازی و جنگیدن در بحبوحه یک جنگ است. چیزی که در نگاه اول با سابقه بازی نگار جواهریان و یا دستکم چهره و نوع بازیاش فاصله زیادی دارد اما باید دید که او تا چه اندازه در ایفای این نقش موفق بوده است.
نگار جواهریان در خاتون نقش زنی مبارز را در دوره نا آرام ایران و اشغال آن به دست متفقین در اوایل هزار و سیصد و بیست بازی میکند که تن به یک ازدواج ناخواسته داده است. درقسمت های ابتدایی این سریال نگار جواهریان به اقتضای موقعیت درام با همان متانت و خونسردی حاکم بر چهر ه اش بازی میکند که پیش از این از او در نقشهای دیگرش دیده بودیم. عدم تمایل او به زندگی در خانه اربابی و مواجه مداوم او با تناقضات همسرش شیرزاد از او زنی بی روح ساخته است که تسلیم ورضا را قبل از هر چیز در اکت هایش نمایندگی میکند. با پیشرفت قصه و با فاصله گرفتن شخصیت خاتون از وضعیت ابتدایی «تسلیم» و سرسپردگی جای خود را رفته رفته به «تردید» ی میدهد که یکی از مهمترین مؤلفهها در شناساندن این تردید به مخاطب تاکید و اهمیت سکوتها در فاصله میان دیالوگ و نحوهٔ ادای آنهاست که در نحوه اجرای جواهریان تا اندازه زیادی قابل ردیابی است.
بعد مرگ فرزند خاتون و تن دادن همسرش شیرزاد به خدمت به روسها و مجموعه بحرانهایی در رابطه شخصی آنها که بنا به سیاق روایی اثر در یک تقارن با وضعیت بحرانی ایران پیش میرود، آشفتگی و به موازات آن اقتدار در نمایش شخصیت خاتون به اوج میرسد و نگار جواهریان از آن سکون اولیه با شتابی تقریباً حساب شده در اکت هایش آشفتگی روحش را نمایش میدهد. مرگ دوست نزدیک او پروین نقطه پایانی است بر این هرج و مرج روانی که او را با قدرت بیشتری در مقابل شیرزاد قرار داده و رفته رفته به شمایل یک زن اغتشاش گر و مبارز در میآورد.
از آنجا که قصه خاتون با شتاب بیشتری در نسبت با سریالهایی چون شهرزاد پیش میرود، بخش اعظم روایت به جای دیالوگها بر دوش موقعیتهایی است که شخصیتهای اصلی را در دل خود جای میدهد و تمرکز بر شخصیتها در نتیجهٔ به حداقل رساندن دیالوگها و یا موقعیتهایی که به معرفی آنها اختصاص دارد کمتر است و این امر باعث میشود که کار بازیگران برای پرداخت دقیق نقشهایشان و معرفی آن به مخاطب کمی سختتر باشد.