بایگانی‌ها

شکست یک خط فرضی!

شکست یک خط فرضی!
شکست یک خط فرضی!

محمد جلیلوند:قصه های لاغر متعلق به فیلم های کوتاه به فیلمنامه های کش آمده و مطول شده سینمایی است. فیلم سینمایی «خط فرضی» نمونه شاخصی از این دسته آثار است که نویسنده اش بابت دوخطی که در اختیار داشته ذوق زده شده و با گسترش عرضی آن، فیلمنامه ای را خلق کرده که تقریبا در همه وجوه لنگ می زند! 

قصه ای کاملا تکراری و قابل پیش بینی برای مخاطب که از همان سکانس های ابتدایی دست خود را رو کرده و قصه اش را پیش می برد. از تاکید روی صدای موتور و صحنه نزدیک به تصادف اتومبیل با بچه ای کم سن و سال تا برخورد کلاغ مرده به شیشه پنجره کلبه جنگلی که همگی به گل درشت ترین شکل ممکن به تماشاگر بابت اتفاقی در آینده ای نزدیک هشدار می دهد. فیلم با تاکید روی حامد و سارا و تنها فرزندشان رها آغاز شده که در آستانه سفر به شمال برای حضور در مراسم ازدواج دخترخاله سارا هستند و حامد با این سفر مخالف است. سرماخوردگی رها و قرص خوردن شاگرد دبیرستانی که سارا معلم آن است، خرده داستان هایی است که در پرده نخست فیلم طرح شده تا گره هایی به داستان انداخته و کاشت اطلاعات صورت گیرد. سکانس طولانی مراسم عروسی که به لحاظ بصری خوب از کار درآمده، بیش از آن چه لازم بوده طول کشیده تا نقطه عطف اول فرا برسد. دقیقا مشکل هم از همینجا آغاز شده و فیلم بدون آن که تیتراژ پایانی اش ظاهر شود، تمام می شود!

 

از اینجا به بعد صمدی روی تم دروغ و پنهانکاری مانور داده و قصه را بر این اساس پیش می برد که به راحتی سارا را در مقام قهرمان از تماشاگر دور می کند. اتفاق های زنجیرواری که رخ می دهد، منطق را از قصه گرفته و به آن باورناپذیری عجیبی می بخشد. صمدی در این بخش تلاش کرده تا به سبک فیلمسازی و نوع قصه گویی اصغر فرهادی نزدیک شود اما در انجام آن کاملا ناموفق بوده او دلیل آن هم به ریزه کاری ها و ظرافت هایی برمی گردد که فرهادی استاد انجام آن است.

 

صمدی سعی کرده قصه لاغر و کم حجم خود را با افزودن به بار تنش آن پوشش داده و پر کند. غافل از اینکه تنها تماشاگران خود را خسته و کسل می کند. در پرداخت شخصیت ها هم تنها سارا بهتر از بقیه از کار درآمده و رگه هایی از شخصیت دارد. در نقطه مقابل، حامد یک تیپ تک بعدی تکراری است که تماشاگر با او احساس نزدیکی نکرده و اغراق های موجود در آن بیشترین نقش را در این رابطه داشته است. الباقی هم از پدر، مادر و برادر سارا تا مادر شاگرد سارا و …، صرفا تیپ بوده و صمدی هم چیزی به آنها اضافه نکرده است. این ضعف در پرداخت شخصیت ها، به بازی ها هم آسیب رسانده و جز یک مورد سحر دولتشاهی ، الباقی را از سکه انداخته است. دولتشاهی به واسطه درک درستی که از نقش داشته و نیز فضای مناسبی که از طرف کارگردان برای هرچه بهتر دیده شدنش قرار داده شده، بازی در سکوت خوبی را ارائه کرده و چند لحظه درخشان دارد که کمی فیلم را از یک سقوط آزاد نجات می دهد. از میان بازیگران مکمل هم امیررضا رنجبران با وجود کوتاهی نقش اش حضوری موثر داشته است.

 

فیلم هایی از جنس خط فرضی که نام نامانوسی هم برای تماشاگر دارد، از آن دسته ملودرام های اجتماعی است که متریال کافی برای رساندن خود به زمان استاندارد سینمایی را نداشته و با زحمت به دقیقه هشتاد می رسد. به همین خاطر هم در اکران عمومی و مواجهه با تماشاگر عام قطعا با مشکلات زیادی روبرو خواهد شد.