بایگانی‌ها

قصه ساده و تکراری…

قصه ساده و تکراری...
قصه ساده و تکراری...

محمد جلیلوند

توجه:ممکن است بخشی از پیرنگ داستان در این یادداشت لو برود.

دنیای تصویرآنلاین-اکران یک فیلم کمدی فارغ از کیفیت آن در روزهایی که کرونا سینمای ایران را به موجودی نیمه زنده تبدیل کرده، اتفاق درستی است که توانسته بخشی از مخاطبان بالقوه سینما را به سالن‌ها بازگرداند.

«دینامیت» ساخته مسعود اطیابی که این روزها در حال اکران است و چند میلیاردی هم فروخته، قصه‌ای ساده و تکراری دارد که برای تماشاگر کاملاً آشنا به نظر می‌رسد. چارچوب فیلمنامه دینامیت براساس قرار گرفتن به اجبار شخصیت‌های متضاد در کنار یکدیگر شکل گرفته و تمامی شوخی‌ها هم بر این اساس خلق شده است. کاری که در بسیاری از فیلم‌های کمدی با کیفیت‌های متفاوت شاهد آن بوده‌ایم. برای نمونه هم می‌توان به فیلمنامه «سن پطرزبورگ»  نوشته پیمان قاسمخانی اشاره کرد. نویسندگان دینامیت براساس همین کلیشه آشنا، قهرمان‌های خود (هادی و محمدحسین ) را وارد آپارتمانی می‌کنند که در دو طبقه دیگر آن دو خواهر (ساناز و زیبا) و در دیگری پسری جوان (اکبر)، ساکن هستند. شخصیت‌های مؤمن و مذهبی‌ای که هیچ سنخیتی با این سه نفر نداشته و سبک زندگی کاملاً متفاوتی دارند. دینامیت افتتاحیه خوبی هم داشته و به خوبی مخاطب را با این سه نفر و وضع حاکم بر ساختمان آشنا می‌کند.

 اجاره دادن آپارتمان توسط مالکی که از وضع ساختمان به ستوه آمده به هادی و محمدحسین آن هم با قیمتی بسیار پایین، نقطه عطف نخست را شکل داده و قصه را وارد فاز تازه‌ای می‌کند. همزمان شدن مراسم دعای کمیل با پارتی شبانه زیبا و ساناز، به تقابل این دو گروه شکل بهتری داده و کلید ماجراهای بعدی را می زند. برای مثال هم می‌توان به لو دادن شراب دست ساز داخل انباری اکبر اشاره کرد که در نهایت به تلافی کردن او در قبال محمدحسین و هادی ختم می‌شود. نویسندگان دینامیت برای فیلمنامه خود ساختاری کلیپ وار را در نظر گرفته و سلسله شوخی‌هایی را زنجیروار پشت سر یکدیگر قرار داده‌اند بدون این که قصه درستی شکل بگیرد. یکی از پاشنه آشیل‌های دینامیت، کمبود داستان فرعی است تا به وسیله آن قصه در عرض گسترش پیدا کند. علاقه نصفه و نیمه زیبا به عنوان شخصیت مثبت داستان به محمدحسین اهل تساهل و تسامح، داستانک بی رمق و سستی را شکل داده که به شکلی کاملاً مکانیکی در کنار قصه اصلی قرار گرفته است.

 

 در این میان تنها رابطه اکبر و محمدحسین و هادی خوب از کار درآمده و با وجود بهره گیری مفرط از کلیشه‌ها، جذابیت‌هایی برای مخاطب داشته و منجر به خلق چند شوخی بانمک می‌شود. اما همه اینها برای یک کمدی نود دقیقه‌ای کافی نبوده و از نیمه دوم فیلم به بعد شاهد یک کلیپ نسبتاً خوش آب و رنگ متکی بر اتومبیل‌ها و خانه‌های چند میلیاردی هستیم!. در پرداخت شخصیت‌ها نیز نویسندگان دینامیت یکسره سراغ تیپ رفته و کولاژی از تیپ‌های آشنای سینمای کمدی پس از انقلاب را به نمایش گذاشته‌اند. هادی نمونه تمام عیار تیپ مرد جوان متشرع است که پیش از این با تعداد زیادی از آنها در فیلم‌های کمدی ایرانی مواجه شده‌ایم. 

 

از طرف دیگر، محمدحسین به نسبت وضعیت بهتری داشته و نقش مهمتری هم در پیشبرد داستان دارد. اکبر جذاب‌ترین و بامزه‌ترین شخصیت دینامیت محسوب می‌شود که اگر از فیلم حذف شود تقریباً هیچ چیزی از آن باقی نخواهد ماند!. تیپ آشنای خلافکار خرده پایی که گاه تماشاگر حرفه‌ای‌تر سینما را به یاد شخصیت ویرجیل در فیلم (پول رو بردار و فرار کن) وودی آلن می‌اندازد. ساناز و زیبا هم وضع بهتری نداشته و کاملاً تیپیک به حساب می‌آیند.

مسعود اطیابی که در کارنامه‌اش فیلم‌هایی در ژانرهای مختلف به ویژه کمدی دیده می‌شود، در دینامیت تلاش کرده تا با بهره گرفتن از ریتم تند و رنگ و لعاب بخشیدن به تصاویر بسیاری از ضعف‌های موجود در فیلمنامه را بپوشاند. اما چندان در این زمینه موفق نشان نداده و دینامیت در بهترین حالت یک کمدی متوسط الحال برای صرفاً یک بار دیده شدن محسوب می‌شود. اطیابی در انتخاب بازیگران فیلمش هم سراغ کلیشه‌های امتحان پس داده رفته و روی سابقه ذهنی مخاطب حساب ویژه‌ای باز کرده است. انتخاب پژمان جمشیدی و احمد مهرانفر برای ایفای نقش‌های هادی و محمدحسین، کاملاً در همین راستا قرار داشته و نیت استفاده کارگردان از آنها، ساخت یک زوج کمدی جذاب بوده است. اما این اتفاق رخ نداده و این دو بازیگر صرفاً به تکرار تکه‌هایی از نقش‌های پیشین خود مشغول هستند!. قرار گرفتن زیبا کرمعلی و نازنین بیاتی هم برای ایفای نقش دو خواهر فیلم، از پایه غلط بوده و هیچ سنخیتی هم با فضای فیلم ندارند.