.
فرناز خزاعی
پارسا پیروزفر نه تنها هنرمندی کمحاشیه است بلکه از هر گونه دیده شدنی جز در فضای کاریاش پرهیز میکند؛ نه اهل مصاحبه و گفتوگوست و نه در نشستهای خبری حاضر میشود. او نمونهی کاملیست از کسانی که حرفشان را با هنرشان میزنند. اگرچه پارسا پیروزفر با سریال در پناه تو(حمید لبخنده) به چشم مخاطبان آمد اما پیش از آن چند نقش کوتاه سینمایی ایفا کرده بود که مهمترینشان مرد زاهد فیلم پری(داریوش مهرجویی) بود. پیروزفر به دلیل تفاوت ظاهریاش با بازیگران همنسل خود به سرعت با همان نقش سانسور و کوتاه شدهاش در سریال در پناه تو به سرعت شناخته شد و بعدتر با دو فیلم ضیافت و مرسدس(مسعود کیمیایی) و البته نقش متفاوتش در شیدا(کمال تبریزی) جایگاه خودش را در میان مخاطبان سینما تثبیت کرد.
پیروزفر خود را به فیلمهای تجاری و گیشهای محدود نکرد و در انتخاب چنین فیلمهایی نیز به سراغ آنهایی رفت که هر کدام در زمان خودشان(کم یا زیاد) از مختصات معمول فیلمهای تجاری فاصله داشتند یا حداقل تلاش میکردند از چنین فضاهایی فاصله بگیرند. پیروزفر هرگز بر چهرهی منحصر بفردش تکیه نکرد بلکه به سراغ نقشهایی رفت که قدرت و توان بازیگری بیش از هر چیزی در ایفای آنها حائز اهمیت بود. پیروزفر با بازی در نقش یوسف(مهمان مامان)، با شکستن تصویر موجه نقشهای پیشینش، سمت دیده نشدهای از تواناییهایش را به نمایش گذاشت و برای بازی کمنقصش در این فیلم جایزهی بهترین بازیگر نقش مکمل جشن خانهی سینما را از آن خود کرد. پیروزفر پیش از مهمان مامان نیز در اعتراض(مسعود کیمیایی) در نقش یک معتاد روشنفکر ظاهر شده بود و کنار هم قرار دادن این دو نقش و مقایسهی جزییات و ریزهکاریهای اجرایی آنها(با وجود تفاوتهای خاستگاه و طبقهای که به آن تعلق داشتند) نشان از هوشمندی پیروزفر در خلق و نمایش شخصیتهای به دور از کلیشه(به ویژه نقش معتاد که به راحتی میتواند به نقشی کلیشهای تبدیل شود)و دقت او به طبقهی اجتماعی و پسزمینهی شکلگیری چنین شخصیتهایی دارد. اگرچه ممکن است بسیاری از مخاطبان او را با شخصیتهای آرام و کمدیالوگش در خاطر داشته باشند اما پیروزفر در عروس خوشقدم و نقاب(کاظم راستگفتار) تلاش کرد از این تصویر ذهنی برخی مخاطبانش نیز فاصله بگیرد.
پارسا پیروزفر با حفظ روند آهسته اما پیوسته همچنان در اوج باقی ماند و خلاف بسیاری از بازیگران همنسل و همدورهاش، نه تنها کمکار نشد بلکه با صبر و حوصله همچنان به دنبال نقشها و تجربههای تازه است. پیروزفر قانون یا اصراری برای بازی در نقشهای اصلی و اول نداشته و ندارد و پس از بازی در شخصیت بیژن ایرانی سریال در چشم باد(مسعود جعفری جوزانی) با چند نقش کوتاه(شبانهروز و اسب حیوان نجیبی است) پس از چند سال دوری به سینما بازگشت. کوتاهی و بلندی نقش تاثیری بر کیفیت بازی وی ندارد و او به همان اندازه که برای بازی در چندین نقش در دو نمایش سنگها در جیبهایش و ماتریوشکا(هر دو به کارگردانی خودش) انرژی فراوانی صرف کرد و البته درخشید حضور تاثیرگذار و دلنشینی در نقش به نسبت کوتاه برزو(اسب حیوان نجیبی است) داشت. پیروزفر با وجود آثار متوسط در کارنامهی کاریاش همیشه از باقی ماندن در یک سطح معمولی (و همان همیشگی بودن) پرهیز کرده و با حفظ استاندارهایی که در بازیاش دارد، همواره مخاطب و البته منتقدان را راضی نگه داشته است. با وجود حضور مستمر در کارهای تصویری، هرگز از تئاتر فاصله نگرفت و آثار موفقی را(در جایگاه کارگردان و بازیگر)به روی صحنه برد که هر یک در زمان خود از پرمخاطبترین نمایشها بودند.
بهمن مجموعهی یاغی سیاستمدارانه رفتار میکند و اینجا پیروزفر بیش از پیش از چشمها و نگاههای تاثیرگذارش در پرداخت نقش استفاده کرده. هرچند شخصیت بهمن در مجموعهی یاغی(محمد کارت) پس از پخش چند قسمت با شخصیتی که در رمان سالتو(مهدی افروزمنش) که سریال با نگاهی به آن ساخته شده، تفاوت دارد اما تا اینجای کار، همین بس که انتخاب پیروزفر برای بازی در نقش یک خلافکار، مخاطب را غافلگیر کرده. پیروزفر هر چه پیشتر میرود، در انتخاب نقشهایش سختگیری بیشتری(برای پرهیز از بازی در نقشهای تکراری) به خرج میدهد. باید تا پایان پخش سریال یاغی صبر کرد تا ببینیم این نقش و سریال در میان کارنامهی کاری پیروزفر چه جایگاهی خواهد داشت.
پارسا پیروزفر از آن دسته بازیگرانیست که حضور تاثیرگذاری دارد. نیازی نیست چندین خط یا چندین صفحه دیالوگ بگوید یا نقشهای پر سر و صدا بازی کند بلکه اگر در جای درست و مناسب قرار بگیرد، حضورش بر تمامی لحظات فیلم سایه میاندازد درست مثل شخصیت احسان در فیلم اینجا بدون من(بهرام توکلی) که اگر بازیگری دیگری جز پیروزفر در این نقش ظاهر میشد به سادگی میتوانست احسان را از این وضعیت بیگناهی و از همه جا بیخبر بودن به سمت دیگری پیش ببرد اما پیروزفر میتواند مخاطب را با خود همراه کند و از او همدلی بگیرد و این یکی از برگهای برندهی اوست.