بایگانی‌ها

موقعیتِ درخشانِ هدر رفته…

موقعیتِ درخشانِ هدر رفته...
موقعیتِ درخشانِ هدر رفته...

مرسده مقیمی

 

امروز نُه سال از ورود سیدهارت مالهوترا به بالیوود می‌گذرد. شروعی که با فیلمی گیشه‌ای رخ داد و به سبب نمایش مثلث عشقی و حاشیه‌های فرامتنی‌اش پرفروش شد و هنوز هم به هر حال شروع موفقی به حساب می‌آید و کسی خیلی توجهی به این موضوع ندارد که با ضعیف‌ترین فیلم کارنامه کارن جوهر مواجهیم؛ کسی که فیلم‌های مهم و ماندگاری مثل «داره یه اتفاقایی میفته»، «گاهی خوشی، گاهی غم» و… را مقابل دوربین برده و «دانش‌آموز برتر سال» حتی به آن‌ها نزدیک هم نمی‌شود!

مالهوترا اما بنا نبود با «دانش‌آموز برتر سال» وارد سینما شود؛ روزی که خودش را برای بازیگری و ستاره شدن آماده می‌کرد بنا بود در فیلم ابرقهرمانی و تخیلی آنوباو سینها بازی کند اما گروه سازنده با توجه به هزینه هنگفتی که برای جلوه‌های ویژه کرده بودند به این فکر افتادند که حضور یک بازیگر تازه‌کار ریسک بسیار بزرگی است و شاید این انتخاب فیلم را با شکست مواجه کند بنابراین در چرخشی ۱۸۰ درجه‌ای از بازیگری بی‌پیشینه به انتخاب شاهرخ خان رسیدند! هرچند که «راوان» را حتی ستاره‌هایش هم نجات ندادند و تنها ثمره استفاده از بازیگران نامداری مثل شاهرخ خان و کارینا کاپور این بود که هزینه ساخت فیلم بازگردد و نه چیزی بیشتر!

یک سال بعد اما کارن جوهر که قصد داشت فیلمی را تماما با بازیگران تازه بسازد و در واقع در قامت یکی از مطرح‌ترین تهیه‌کنندگان هندی ستاره‌های نسل تازه را خودش معرفی کند به سراغ مثلت سیدهارت مالهوترا، وارون داوان و عالیا بات را رفت. کارگردان گرچه می‌خواست مالهوترا و بات را به زوج محبوب بالیوود بدل کند اما مخاطبان داوان را برای بات پسندید و خیلی زودتر از آن‌چه تصور می‌شد مالهوترا از آن مثلث و حتی از زندگی شخصی بات که سر همان فیلم به آن وارد شده بود، حذف شد!

دو سال بعد او با فیلم «لبخند بزن و به دام بیفت» نشان داد که می‌توان روی او به عنوان یک جوان اول عاشق‌پیشه خوشتیپ که آدم خوبی هم هست حساب باز کرد اما او در همان سال با فیلم «یک بدذات» ثابت کرد که در نقش منفی هم می‌تواند خودی نشان دهد و فروش بالای آن فیلم نیز اثبات کرد که مردم هم به او در نقشی منفی روی خوش نشان داده‌اند؛ هرچند که نمی‌توان کاراکتر او را در آن فیلم کاملا منفی دانست اما به هر حال با آن‌چه پیش‌تر مخاطب از او دیده بود به کلی متفاوت بود.

پس از آن مالهوترا با سه فیلم متفاوت «برادران»، «کاپور و پسران» و «بارها نگاه کن» به کارش ادامه داد که هر سه از بهترین فیلم‌های کارنامه او هستند اما روایت غیرخطی و زیادی شلوغ و به‌هم ریخته «بارها نگاه کن» به مزاج مخاطب عام خوش نیامد و شکست سنگین آن فیلم در گیشه آغازی شد بر دوران افول مالهوترا که خودش هم با غلط‌ترین انتخاب‌های ممکن به آن دامن زد و حتی بازسازی فیلم هندی موفق «اتفاق» و اعتماد شاهرخ خان در مقام تهیه‌کننده به او برای بازی در یک نقش تمام عیارِ منفی و البته باهوش در یک تریلر جنایی هم برای نجات او فایده‌ای نداشت تا این‌که مالهوترا در سال ۲۰۱۹ با دو فیلم خیلی بد و سطح پایین «زوج اجباری» و «خواهم مُرد» رسما به خودکشی کاری دست زد!

البته قطعا مافیای بالیوود و فیلمنامه‌های خوبی که برای از ما بهتران قرق می‌شد برای او چاره‌ای جز بازی در آثار بد باقی نمی‌گذاشت اما شاید حتی چند سال بی‌کاری بهتر از بازی در آن دو فیلم بود! همه‌گیری کرونا با همه دردسرهایش به کمک مالهوترا آمد و بسته شدن سینماها و کم رونق شدن صنعت فیلم به او فرصت داد تا کمی استراحت کند و پس از با فراغ بال به انتخابی درست دست بزند و او هم احتمالا بهترین انتخاب ممکن را برگزید.

«شیرشاه» همان موقعیت طلایی برای بازگشتی باشکوه بود؛ بازی در نقش «ویکرام باترا» یکی از مطرح‌ترین فرماندهان ارتش هند، همان چیزی بود که نه‌تنها می‌توانست مالهوترا را احیا کند که قابلیت این را داشت برای اولین بار در تمام این سال‌ها دست او را به جایزه‌ای مهم برساند. داستان جنگ کارگیل و حمله وحشتناک پاکستان به هند و کشته شدن تعداد زیادی سرباز هندی به خودی خود برای مردم هند جذاب بود و می‌توانست حس میهن‌پرستی‌شان را تحریک کند، حالا این‌که باترا جوانی نترس بود که توانست با بازپس‌گیری دلیرانه نقاط در تصرف پاکستان این جنگ را با سربلندی هندوستان تمام کند، آن را به شاه‌نقشی بدل می‌کرد که مردم ندیده عاشق آن بودند!

مالهوترا اما همان‌قدر که در نمایش بخش عاشقانه شخصیت باترا موفق عمل می‌کند، نمی‌تواند وجوه حماسی نقش را به خوبی تصویر کند؛ البته در این به ثمر ننشستن نقش، قطعا اثر ویشنووَردان کارگردان فیلم را هم نباید ندیده گرفت. این اولین فیلم هندی او در بالیوود و به زبان هندی است؛ پیش از این او هر فیلمی که ساخته به تامیل بوده و مختص سینمای جنوب هند و در اولین تجربه بالیوودی‌اش هم به وضوح برخی خام‌دستی‌های سینمای جنوب هند به چشم می‌خورد.

با این وجود اما مهم‌ترین عامل خود سیدهارت مالهوتراست که نمی‌تواند از قامت آن جوان خوشتیپ به شمایل یک قهرمان ملی در آید و در تهییج احساسات آن‌قدر که باید موفق عمل نمی‌کند و برای همین با این‌که فیلم تصویر یکی حماسی‌ترین اتفاقات معاصر هندوستان است که در رأس آن یکی از مهم‌ترین قهرمانان واقعی‌اش خودنمایی می‌کند به اتفاقی ویژه بدل نمی‌شود و حتی در لحظات اوج هم اشک‌انگیز نیست، حال آن‌که باید باشد!

در واقع مالهوترا نکوشیده چیزی به نقش اضافه کند و فقط فیلمنامه‌ای که در اختیارش بوده را بازی کرده و ظاهرا برای کارگردان هم همین کافی بوده و برای همین نقش با این‌که به خودیِ خود سینمایی است و نقاط اوج و فرود فراوانی دارد به یکی از معمولی‌ترین اجراهای مالهوترا بدل شود (همچنان بازی او در «کاپور و پسران» بهترین اجرای اوست) گرچه همان حس ملی و احساسات آنی سبب شده کاربران در اکران آنلاین و در سایت «آی‌ام‌دی‌بی» به آن روی خوش نشان بدهند اما گذر زمان نشان خواهد داد که «شیرشاه» خلاف پتانسیل‌اش برای مانایی در یادها نخواهد ماند!

برای نمایش یکی از بزرگ‌ترین بزنگاه‌های یک کشور و تصویر قهرمانی بزرگ در قاب سینما فقط قصه‌ای جذاب و حماسی کافی نیست، باید عواملی خبره گرد هم آیند تا بشود عظمت یک رویداد بزرگ و تاریخی را به درستی با رعایت ظریف‌ترین ریزه‌کاری‌ها، شمایلی سینمایی بخشید و آن را ثبت کرد که برای این کار نه یک کارگردان ناوارد به بالیوود انتخاب مناسبی است و نه ستاره‌ای خوش بر و رو که چند سالی هم هست افت چشمگیری داشته است‌.

گروه پرشمارِ! تهیه‌کنندگان «شیرشاه» یک قصه درخشان را با اجرایی نه چندان قوی هدر داده‌اند اما با این حال همان شور میهن‌پرستی سبب شد مالهوترا بتواند دوباره خودش را احیا کند و چه بسا حتی در فصل جوایز در بخش انتخاب مردمی اگر نه برنده جایزه که اقلا نامزد آن باشد. او همین حالا مشغول بازی در دو فیلم است و این‌ها همه دستاوردهای شاه‌نقشی است که او نتوانست از آن حداکثر بهره را ببرد.