بایگانی‌ها

ژاکت آبی اکرم

ژاکت آبی اکرم
ژاکت آبی اکرم

تکتم نوبخت

اکرم ایستاده پشت به دوربین، یک دستش را زده به کمرش و در دست دیگرش یک سینی است و اولین شمایل از یک شخصیت سینمایی، به واسطه یک «ژست» که تا اندازه‌ای اهمیت دارد که می‌تواند پیش داستانِ داستان اکرم باشد، در اولین نمای یک فیلم ساخته می‌شود. او جایی در میانه واقعیت و فانتزی ایستاده است. یک نیمه‌اش را انداخته روی یک دست و یک پا، محوکارتون است و بخش دیگرش که گوش به فرمان است یک سینی را به عنوان عنصر جدایی ناپذیر نیمه دوم اش چسبیده. این دو نیمه و بازنمایی آن، دست و پا زدن‌های اکرم میان خیال و واقعیت، ستون فقرات بوتاکس است و سوسن پرور، اکرم، کسی که زیاد حرف نمی‌زند ر ا با ژست‌ها و سکوت‌هایش می‌سازد. نیمی از او گوش به فرمان آذر و عماد است و نیمهٔ دیگر او غرق در خیال کودکانه‌ای که در آن گرگ‌های شرور قصه همیشه کلکشان به شکلی کنده می‌شود و بعد زندگی شیرین می‌شود. این همان رویای آخر اکرم است، سکانس پایانی، جایی که دور خودش می‌چرخد و بعد ژاکت آبی‌اش را از شوق حتی روی شانه‌هایش نمی‌کشد، تا به استقبال عماد برود. شانه‌های افتاده اکرم، گردن خمیده، زبانی که به سختی در دهان می‌چرخد و مردمک‌هایی که ثابت‌اند و بی حرکت می گویند که او در جایی دیگر است و فقط برای لحظاتی که کسی او را صدا می زند و یا از او چیزی می‌پرسند، چه عماد باشد، چه آذر و چه در مطب بوتاکس، به زندگی وصل می‌شود. هنر سوسن پرور در کنار انتقال ذهنی که ناتوان از درک واقعیت‌هاست در مرئی کردن قلبی است که مهربان و حمایتگر است. چشمان اکرم وقت نگاه کردن به دخترکی در مطب بوتاکس به همان اندازه مهربان‌اند، که وقتی افتادن به یاد عماد و گفتن «آلمانیشم خوب بود!». او وقت هل دادن ماشین به قدری جدی و مصمم است که انگار بزرگترین کار دنیا را انجام می‌دهد و می‌خواهد برای تمام عمر فقط همین یک کار را هر روز صبح انجام بدهد. اکرم خونسرد و آرام است، اما تحقیر را خوب می‌شناسد و حتی اگر خشمگین باشد باز دستهایش وقت کتک زدن به سختی حرکت می‌کنند. اهمیت بازی سوسن پرور در دادن لحن یکدست به حرکت‌ها است نه در نشان دادن طیف احساسات، هنر او در انجام کارسخت تری است و آن چگونه وصل شدن اکرم به زندگی و دوباره کندن اش از جریان واقعی زندگی است.