بایگانی‌ها

آخرین دیدار…

آخرین دیدار...
آخرین دیدار...

امبین مبینی

علی معلم یک بار دیگر جمع کثیری از مردم، سینماگران و اهالی رسانه را دور هم جمع کرد، ولی نه برای جشن حافظ یا هر رویداد سینمایی دیگر؛ این با همه آمده بودند تا برای آخرین بار با او دیدار کنند.

چهارشنبه 25 اسفند، ساعت 9 صبح، ساختمان شماره 2 خانه سینما. جمع کثیری از اهالی سینما، مطبوعات و سینمادوستان به خیابان وصال آمده بودند تا برای آخرین بار با علی معلم وداع کنند.

مردی که قدر همه را می‌دانست

ابتدا کامران ملکی به‌عنوان مجری مراسم بالا رفت و این‌گونه آغاز کرد:

«آدم‌هایی هستند که چگالی وجودشان بالاست. از کار گرفته تا حرف زدن و رفتار، هر جزئی از وجودشان امضادار است. یادت نمی‌رود هستند هایشان را. از بس که حضورشان پررنگ است. ردپا حک می‌کنند این‌ها، روی دل و جانت؛ بس که بلدند باشند. این آدم‌ها را باید قدر بدانیم، قدر بدانیم و قدر بدانیم.

علی معلم قدر همه را می‌دانست. او از همه تقدیر می‌کرد؛ در انجمن منتقدانش، در دنیای تصویر‌ش، در جشن حافظش، در برنامه‌های تلویزیونی‌اش. و آن‌قدر تقدیر کرد و تقدیر کرد و تقدیر کرد که ما، حواسمان نبود که از او باید تقدیر کنیم. عضو هیات موسس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران. عضو شورای مرکزی اولین دوره انجمن منتقدان و بعد از آن سه دوره ریاست این انجمن. یک دوره نایب رئیس خانه سینما و دو دوره بازرس این مهم‌ترین نهاد صنفی سینمای کشور. نویسنده، منتقد، مجری، کارگردان و تهیه کننده تلویزیون و سینما. مدیرمسئول ماهنامه دنیای تصویر و بسیاری از نشریاتی که در کشور در ایام جشنواره‌ها منتشر می‌شد. آن‌چنان رفت که همه در کمال ناباوری، فقط گفتند حیف! مرد باشکوه سینمای ایران رفت.»

 

پرکشید ناگهان

او سپس از عزیزا… حاجی مشهدی منتقد سینمایی دعوت کرد و وی شعری که خود در رثای علی معلم سروده بود را برای حاضرین قرائت کرد:

«ناگهان پرکشیدی بی‌خبر

آخرین روزهای زمستان

خسته از کنج روزنِ این جهان

میهمانخانه‌ی همچو زندان

زود رفتی علی جان

داشتی حرف ناگفته بسیار

شعرها مانده ناخوانده، ای یار

باز هم شعر باید بخوانی علی جان!

از غزل‌های ناب غزل‌خوان شیراز

شاعر پیر و فرزانه‌ی کوی رندان

زود رفتی علی جان!»

 

از کورلئونه تا سر تامس مور

سپس جواد طوسی، رئیس انجمن منتقدان پشت میکروفون رفت:

«چه سالی بود امسال! و چه پایان تلخی داشت. علی معلم آدم کار بلدی بود. مشاوری که همواره می توانست برای هرکاری موهبت باشد. بر پایه رفاقت با همه برخورد می کرد. اما مهم‌ترین ویژگی علی معلم، استقلال عمل بود. او مستقل بود و صداقت داشت و این خصیصه‌ها در فضایی که پر از سوءتفاهم باشد، می‌تواند آدم را تبدیل به یک فردم مزاحم کند و نهایتا منجر به انزوای فرد می‌شود. او بر پایه ویژگی‌های شخصیتی، ترکیب متناقضی بود از مایکل کورلئونه “پدرخوانده”، سر تامس مور “مردی برای تمام فصول” و رندی حافظ. علی معلم برپایه رفاقت خود جشن حافظ را برپا می‌کرد و به یک حوزه تصمیم‌گیری رسبده بود. او این تفکر مایکل کورلئونه‌ای خود را سعی می‌کرد با فضا و فرهنگ و مناسبات این‌جایی خودش برپا کند، و باز برتابیده نمی‌شد. او شاید تنها کسی بود که به یک نقطه ارضا شونده نمی‌رسید. علی معلم حقیقتا باید بیشتر در حوزه فرهنگی، هنرمندانه به بازی گرفته می‌شد. اما به قول کامران ملکی عزیز ما باز هم در مورد یک رفیق دیر رسیدیم.»

 

سپه‌سالار

سخنران بعدی مسعود جعفری جوزانی بود؛ کسی که قرار بود به همراه علی معلم پروژه بین‌المللی فیلم سینمایی کورش کبیر را بسازد. او طی سخنانی اظهار داشت:

«هر لشکری سرباز و گروهبان و فرمانده و سپهسالار دارد. از نظر من، علی معلم سپهسالار سینمای ایران بود. اگر نوبت به رفتن و مردن باشد، علی‌القاعده نوبت ماست. او معتقد بود سینما تماما کلمه نیست، بلکه منحصر شده است در کلمات. سینما تصویر است و برای همین هم به “دنیای تصویر” رسید. در ابتدای دهه هفتاد من مثلا پیرِ علی بودم. می‌نشستیم و گپ می‌زدیم. آن‌زمان احساسش این بود که همه دنبال فیلم ساختن هستند. همه دنبال Ego (نفسانیت) خودشان اند. باید برای سینما بسترسازی کرد، پس مجله باز کرد.  رفت‌و‌آمدهای بسیار در ابتدای دهه هفتاد که سکوتی حاکم بود. مشعل المپیک را یک نفر روشن می‌کند، اما ده‌ها و صدها نفر برای فراهم آوردن شرایطش باید دوندگی کنند. علی که جان من بود – با تمام وجود احساس می‌کرد که باید یک جشن مردمی به پا شود که از عوامل هدایت کننده‌ی جریان اصلی سینما تقدیر کند؛ از آن‌ها که کارهایشان بعضا به نظر دیگران نمی‌آید. او این کار را کرد و یکی از موفق‌ترین افراد در این زمینه بود. علی سپهسالار بود، چون برای رسیدن به یک هدف، استراتژی داشت.

 او نه فقط خود، که کلیت سینما را می‌دید. برای همین گاهی حرف‌هایش آدم‌های خودخواه را آزار می‌داد. او قصد نداشت تنها کسی باشد که کار را انجام می‌دهد، او راه را برای سینماگران باز می‌کرد. با سرمایه خود به کشورهای مختلف می‌رفت و برای سینمای ایران لابی می‌کرد. هرجا که حضورش لازم بود، با آن قد بلند و لبخند ریبا و چشمانی که آتش زندگی ازشان می‌بارید، حاضر می‌شد و با چنان هیجانی حرف می‌زد که آدم‌های خودخواه را سوسک می‌کرد و کنار می‌زد. احساس می‌کردند که این آدم بزرگ است و پیش ما نیاید. من دیدم آدم‌هایی را که به من می‌گفتند وقتی علی می‌آید، دیگر نمی‌توان حرف زد. کاری کنید که نیاید. من خیلی بدم آمد، اما از یک نظر درست می‌گفت. وقتی یک سپهسالار وارد شود، جایی برای آدم‌های کوچک نمی‌ماند که بخواهند از آمار و ارقام حرف بزنند. او افق‌های بلند را می‌دید. زمانی به من می‌گفت روزی می‌رسد که در سینماهای پاریس بیلبورد اعلان نمایش فیلم‌های ایرانی را درج کنند. آن‌زمان این حرف‌ها محال به‌نظر می‌رسید، اما اکنون می‌بینیم که اتفاق افتاده است. کاری که علی معلم کرد را ما یک صدمش را هم نتوانستیم انجام دهیم و باور دارم فرهیختگان انتخاب شده‌اند. او کاریزماتیک بود و صدای گرم و گیرایی داشت. علی تأثیرگذارترین اهل قلمی بود که من در سینما می‌شناختم.»

 

رفیق ایام قدیم

سخنران بعدی سعید راد بود که رفاقت دیرینه‌ای با علی معلم داشت. او ابتدا شعری از فروغ فرخزاد خواند و سپس اظهار داشت:

«شاید نزدیک به شش بار و من وعلی معلم با هم به بهشت زهرا رفتیم و به قول فروغ گام‌های مان را به خاک آلودیم. خیلی زود نوبت او رسید. علی معلم رفیق بود. پر از عشق بود. همیشه خرج می‌کرد. برای خرج کردن عشق، همیشه با سخاوت دست به جیب بود. شاهد بودیم که جشن حافظ را با چه مشقت‌هایی راه می‌انداخت که خیل عظیم سینما از بخش خصوصی جایزه بگیرند و تقدیر شوند. او به وسعت خود سینمای ایران بود و این، فقدان سینماست در برابر سینما. هنوز هم می‌خواهم باور کنم که خبر مرگش یک شایعه است. ما خیلی دیر می‌فهمیم که چه بزرگانی را از دست داده‌ایم. علی معلم با آرزوی ساختن فیلم کورش از دنیا رفت. طرح‌هایش به بزرگی خود سینما بود. من هرچه سخن بگویم، ذره‌ای از معرفت وجودی‌اش را نمی‌توانم نشان دهم.»

 

گلایه از فرشته مرگ

ملکی در ادامه مراسم از ابوالحسن داوودی خواست به روی سن بیاید. داوودی با بیان اینکه هرگز در مراسم تشییع کسی صحبت نکرده است، ادامه داد: «به‌راستی نمی‌توانم حرف بزنم، من متنی نوشته‌ام که حرفی باخداست که لطفی کند و شر را از سینمای ایران بردارد و به فرشته‌اش بگوید دست از سر سینمای ایران بردارد، خیلی جاها این استحقاق را دارد که مرگ به سراغشان برود، چرا سینما؟»

وی سپس به قرائت متنی پرداخت: «خدایا به خودت قسم می‌دهم که سبد سینمای ایران پرشده است. خیلی‌ها استحقاق این رادارند؛ نوبتی هم باشد نوبت آن‌هاست، چرا عزراییل سراغ آنها نمی‌رود، بعضی‌ها مدام منتظر مرگ‌اند و برخی فکر می‌کنند مرگ سراغشان نمی‌رود. علی سرشار از زندگی بود چه شد که او رفت. مرگ اشتباه کرد یا علی؟ او یک کمال طلب بود، تهیه‌کننده قابلی بود که بعید بود به این زودی از مرگ رو دست بخورد، علی معلم و من سی‌وچندساله هم را می‌شناسیم، صفت مشترکی داریم که آن شهرستانی بودن است با تمام خصوصیتش. مهم‌ترینش اینکه او عاشق خانواده‌اش بود. شما هر چه می‌خواهید بگویید. من غیرممکن است که باور کنم او رفته است.»

 

آسمان بی‌ستاره

کامران ملکی سپس از سیروس الوند خواست که چند کلمه‌ای با حضار صحبت کند. الوند نیز صحبت خود را با ابیاتی از حافظ آغاز کرد و افزود:

«به نام آن‌که جان را فکرت آموخت. این کلامی است که علی معلم همیشه در آغاز جشن‌های حافظ بر لب می‌راند. بعضی افراد حتما از این اتفاق خوشحالند. همان تنگ نظرانی که هم به مرگ کیارستمی بی‌تفاوتند، هم به جایزه اصغر فرهادی، و چه کردند سر جشن حافظ! علی را تا دادگاه کشاندند. آن‌ها حتما خوشحالند، ولی بخیلان تنگ نظر بدانند این ستاره‌ها دنباله‌دار اند. آسمان سینمای ایران همیشه پرستاره است و بعضی ستاره‌ها مثل عباس کیارستمی و علی معلم دنباله‌دارند.

دنباله‌های آن‌ها را در جوان‌هایی که با علی پرورش یافته‌اند، می‌بینیم. آن‌ها قطعا دنیای تصویر را ادامه خواهند داد. من دیشب اشک‌های خانم معماریان را می‌دیدم که ناباور به هرگوشه‌ای از خانه نگاه می‌کرد. هرجا که نظر کردم، سیمای تو را دیدم. همه داغداریم، همه عزاداریم. این سال بد و نحس و بخیل تمام شدنی نیست. خداکند اگر نوبت ماست زودتر برسد که فرصت مجلس گرفتن فراهم باشد. من همچنان نگرانم بابت این سال. اما خوشبختانه سینماگران، نویسندگان و منتقدانی هستند که علی در آن‌ها تکثیر شده است که یکی‌شان امیر پوریای عزیز است. من امیدوارم هم دنیای تصویر به زیبایی و جذابیت همیشه دربیاید و هم جشن حافظ برگزار شود تا ما همچنان حس کنیم که علی زنده است و در میان ماست».

 

رسالت رهانیدن انسان

در این لحظه پیکر علی معلم وارد محوطه خانه سینما شد و با مشایعت جمعیت به جلوی سخنرانان رسید.

نوبت جهانگیر الماسی بود تا پشت میکروفون برود؛ او که ناباورانه به پیکر می‌نگریست طی جملاتی ابراز داشت: «خدایا این وجود نازنین را بیامرز و به بازماندگانش عزت روزافزون عطا کن. همسر گرامی اش را حفظ کن و به فرزندان گرامی اش توفیق بده. از اینکه این جماعت اینجا حضور دارند برای وداع با یکی از چهره‌های جاودان سینمای ایران، همه از هم تشکر می‌کنیم. من علی معلم را از دهه شصت می‌شناختم؛ وقتی که جوان بود و دانشجو و با هم راجع به معرفت صحبت می‌کردیم. ده سال بعد با یکی از دوستان در خیابان قدم می‌زدیم. صحبتی شد و آن عزیز کتابی به من داد. علی شیفته بخشی از آن کتاب شد. بعدها آقای پرویز خرسند نسخه‌ای دیگر از این کتاب به من دادند. اکنون بدون این‌که چیزی اضافه یا کم بکنم، آن بخش را برای شما می‌خوانم: هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می‌ریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد (فروغ فرخزاد). از انسان می‌گویم؛ این سرود گوش‌نواز و گوش‌خراش. از انسان می‌گویم؛ این دریا و این مرداب. از انسان می‌گویم؛ این شاهین و این کفتار. و از انسان که رودی است و از جهان که نیمی مرداب و نیمی دریا».

الماسی در ادامه گفت: «همه حرف علی از اینجا به بعد بود. از رسالتِ رهانیدنِ انسان. کسی که در سینمای ایران به عنوان نویسنده، منتقد و تهیه کننده فعالیت می‌کرد و می‌خواست همه را به همدلی می‌رساند، درود بر افرادی همچون علی معلم.»

 

از علی تا علی

علیرضا رییسیان به عنوان هشتمین سخنران پشت میکروفون رفت او با خواندن شعری در این‌باره گفت: «آخرین مراسم یادبودی که من افتخار داشتم و در آن صحبت کردم، هفت سال پیش و یادبود مرحوم عزیز سیف‌الله داد بود. حالا بعد از هفت‌سال من و علی برگشتیم به خانه خودمان، اما ای کاش جایمان عوض شده بود. به مدد اسم علی ذکری از مولای متقیان بکنم که از این علی پل بزنیم به آن علی. حضرت می‌فرماید: روزگار دو روز است روزی با تو، روزی بر تو. روزی که با توست دیگران حسادت می‌کنند و روزی که بر توست دیگران تنهایت می‌گذارند. روزی که روزگار با علی بود و جشنش را برگزار می‌کرد، چقدر حسادت بود. شحنه‌هایی که از هرسو تیغ پرتاب کردند و من شاهد بودم و دیدم. 28 سال رفاقتی که چندان کاری نبود و روزی که بر او بود و مجله‌اش را بستند، او باز تنها ماند درست مثل این روایت. البته حضرت نمی‌فرمایند همه، می‌گویند دیگران که ممکن است اقل هم باشند.

 شما وقتی به جریان فرهنگ و سینمای ایران نگاه می‌کنید، یک راهی وجود دارد. بعضی‌ها اول راهند و بعضی‌ها انتهای راه. علی خودِ راه بود. این واقعیت است. علی علامتِ راه بود. کرنش نمی‌کرد. مجیز نمی‌گفت. بر سر حرفش پایدار بود. هیچ‌وقت نشنیدم که ناملایمات و نامردمی‌ها را در قضاوت‌هایش دخالت دهد و این‌را کسانی که در جشن دنیای تصویر (حافظ) کنارش بودند دیروز در منزلش شهادت می‌دادند که اگر کسی به او درشت هم گفته بود، علی وقتی می‌خواست قضاوت کند و رای بدهد می‌گفت: ربطی ندارد، کارگردانی‌اش خوب است و این‌جا ما باید آن‌ را ببینیم. این درس بسیار بزرگی است. ما نباید تابع آن‌چیزی باشیم که اخلاق سیاست است و ماکیاولیستی است و الان در جامعه خیلی شایع است. ما باید درس بدهیم، کینه‌ها و حسادت‌ها را کنار بگذاریم. من کینه‌ها را کنار گذاشتم و این‌جا آمدم. چون منوچهر شاهسواری و جواد طوسی تکلیف کردند و هردو به گردن من حق دارند. من کسی نیستم ولی واقعا علی کسی بود. کسی که می‌ارزد همیشه یادش کنیم. کسی که مثل سیف‌الله داد جریان ایجاد کرد و ماندگاری آدم‌ها هم به همین است. خیلی برایم سخت است و خواهش کردم از جواد طوسی و شاهسواری که سخن نگویم. مولانا می‌گوید: مرگ تبدیل است.»

او در حالی که بغض کرده بود گفت ادامه داد: «همسر و فرزندانش حالا افتخار می‌کنند که او را زیاد دیده‌اند. علی ما به یاد تو هستیم، تو هم به یاد ما باش.

 

سال سیاه

هیوا مسیح، از منتقدان قدیمی دنیای تصویر سخنران بعدی مراسم بود. او نیز پس از قرائت قطعه شعری اظهار داشت: « از علی معلم گفتن توان بزرگی می خواهد، پس از سال ها مردی را یافتم که به آنچه که می گفت ایمان داشت، همه افرادی که او را می شناختند و نمی شناختند او را دوست داشتند، او یک تنه هزار تن بود که رنج های سینمای ایران را به دوش می کشید.

وی افزود: «آقایان! گرده‌های علی معلم زخمی است. گرده‌های این سرزمین زخمی است. بدانید که مردانی همچون علی معلم تکرار نمی شوند. رد آثار و سخن و عمل او در تاریخ این سرزمین فراموش نمی شود. سال ۹۵! سال بد! سال سیاه! دست از سر این سرزمین بردار، علی معلم از گردونه پیاده شد و دشمنانش شاد و دوستانش غمگین شدند. مردان بزرگ، بعد از مرگ آغاز می شوند و او از همین الان آغاز شد.»

 

در ستایش پایمردی

حسین انتظامی، معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد نیز به عنوان تنها سخنران دولتی بالا آمد و در سخنان کوتاهی اظهار داشت: «به همه تسلیت می‌گویم. علی معلم دو وجه داشت بخشی در سینما بود و بخشی در مطبوعات. خیلی از سینماگران از ساحت مطبوعات به سینما رسیدند، اما او پایدار ماند و زمانی که مجله‌اش یکی دوبار دچار مشکلات جدی شد، به سختی آن را حفظ کرد. چنین پایمردی را ما در مطبوعات کمتر دیده‌ایم. همه در چنین مواقعی سرد و ناامید می‌شوند، در حالیکه او پایمردانه ایستاد و انصافا یک روزنامه‌نگار، مطبوعاتی و مولف بود که باید تلاش کنیم سرمایه‌ای را که بنا نهاده مستدام بماند.»

 

راه علی معلم ادامه دارد

کامران ملکی مجری مراسم از امید معلم خواست که با حضار صحبت کند. او با بیان اینکه برای سخن گفتن آماده نبوده است، ادامه داد: «می‌دانم که بسیاری از شما از راه دور آمده‌اید. اگر الآن اینجا ایستاده بود، می‌گفت احترام همه را باید نگه داشت. همیشه به من می‌گفت جلوی در مجلس بایست. نکند اگر یکی از مدعوین را نشناختند، او را به داخل راه ندهند. به هرحال جشن ما جشن مهم و تاثیرگذاری است.»

وی افزود: «معمولا وقتی آدم‌ها هستند، قدرشان را نمی‌دانیم؛ نمونه‌اش خود من. همیشه فکر می‌کردم عمر زیادی خواهد کرد و فکر نمی‌کردم در این سن از بین ما برود. الان که پدرم اینجاست، می‌توانم بگویم که مسیرش را با قدرت ادامه خواهم داد. این را هم خطاب به دوستانی که خوشحال هستند بگویم که مسیر علی معلم قطع نخواهد شد، توسط فرزندانش و توسط نیروی جوانی که از خود به جای گذاشته، در کنار مادر عزیزم ادامه پیدا خواهد کرد. این خواسته همیشگی او از من بود، و می‌دانم که تک‌تک شما را دوست داشت. حرف دیگری ندارم. از اینکه همگی اینجا هستید خوشحالم و می‌دانم که پدرم نیز خوشحال است.»

 

آخرین کلام

آخرین سخنران مراسم، آذر معماریان همسر علی معلم بود که با حزن و اندوه فراوان پشت میکروفون آمد: «سلام عزیزانی که علی به عشق شما این همه سال کار کرد، توانایی‌اش را گذاشت و شما این‌قدر با خلوص نیت و عاشقانه در روز عروجش حاضر شده‌اید. از تک‌تک شما سپاسگزارم. از بچه‌های خوب سامانه سینما، جناب انتظامی عزیز و دوستان عزیزم که در این دو شب که من علی، روحم را در خانه نداشتم، کنار من بودند. شاید شما در یک برنامه علی را دیده باشید، یا دو جا با او ملاقات داشته‌اید، یا شاید بیشتر. اما من از نوزده سالگی با این مرد بوده‌ام. ای کاش دوربینی بود و می‌شد تمام لحظات زندگی علی معلم را ضبط کرد. زمانی که از سینما سخن می‌گفت، من همیشه به پسرم می‌گفتم امید جان! کاش حالا که پدرت نمی‌تواند در تلویزیون و برای هنرمندان برای مردم صحبت کند و این اطلاعات تخصصی که درباره حرفه‌اش دارد را انتقال دهد، یک دوربین فیلمبرداری بگذاریم و حرف‌ها را ضبط کنیم تا بعدا قابل استفاده باشد. اما چه فایده؟ امروز همه را با خود به زیر خاک خواهد برد. آن‌قدر که بایستی در زمان حیاتش از او استفاده مثبت می‌شد، این اتفاق نیفتاد و من فقط از این مسئله ناراحتم. وگرنه علی آن‌قدر مهربان و بزرگ و شریف بود که اگر کسی به او سیلی هم می‌زد، موقع داوری جشن حافظ می‌گفت ربطی ندارد و دخالت نمی‌داد.»

معماریان ادامه داد: «علی همه شما را دوست داشت و عاشق مملکتش بود. او شب‌ها تا صبح می‌خواند و می‌نوشت تا شاید بتواند کاری برای فرهنگ و هنر این آب و خاک انجام دهد. چیزی ندارم بگویم. شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل، کجا دانند حال ما سبکبالان ساحل‌ها. موفق باشید.»

امید و ایمان

منوچهر شاهسواری مدیرعامل خانه سینما سخنران بعدی این مراسم بود که بیان کرد:

«شب اول که این حادثه رخ داده بود و به منزل او رفتم، یک علی معلم جوان به نام امید معلم دیدم. چه اسم بامسمایی دارد و یک برادر کوچکتر به نام ایمان، که امید و ایمان علاوه بر اینکه نام‌های فرزندان علی معلم بودند، دو واژه‌ای هستند که تنها و تنها مسیر و آمال و آرزوی ماست. بدون ایمان و امید راه به جایی نخواهیم برد و ناامیدی ورطه مهلکی است که ما را در خود می‌کشاند.

سینمای ایران با همه فراز و نشیب‌ها پیام‌آور امید و ایمان است. همه شما سپیدپوشی و سپیدمویی علی معلم را دیده‌اید اما من مفتخرم که سپیددلی او را هم دیده‌ام، او برای من فقط یک دوست یا تهیه‌کننده و اهل قلم نبود او فردی بود که از عالم نظر سخن می‌گفت، به همین دلیل معتقدم علی نرفته بلکه تازه آغاز کرده است و همان طور که امید گفت، امید و ایمان و آذر ادامه خواهند داد. هیچ چیزی نمی‌تواند در سینمای ایران شکاف ایجاد کند سینمای ایران پر از ایمان و امید است. از همه شما که تامل کردید و صبر کردید سپاسگزارم و می‌خواهم که دعا کنید امشبِ علی را.»

در ادامه شاهسواری از جمشید مشایخی دعوت کرد تا چند کلمه‌ای از علی معلم بگوید. جمشید مشایخی سپس شعری خواند و گفت: «اول تسلیت به یک فرشته می‌گویم، همسر علی. علی زنده است، اگر می‌گویم همسرش چون علی زنده است. یک بیت شعر تقدیم به شما می‌کنم که بیانگر احساسی است که علی داشت.

بعد از هزار سال اگر بر لحدم نظر کنید، مشک شود همه تنم، روح شود همه تنم.»

مراسم در حدود ساعت 10:30 با دعایی کوتاه که توسط جمشید مشایخی خوانده شد، به پایان رسید. پیکر علی معلم به بهشت زهرا انتقال یافت و در میان حزن و اندوه خانواده، جامعه سینمایی و رسانه‌ای و دوستداران به خاک سپرده شد.

آنچه در خانه سینما و قطعه هنرمندان خانه سینما اتفاق افتاد را می‌توانید در ادامه و به روایت تصویر دنبال کنید.
[metaslider id=6183]