بایگانی‌ها

بازی قاعده دارد/ یادداشتی درباره «منطقه دلخواه» ساخته جاناتان گلیزر

ایمان عظیمی

سینما برای جاناتان گلیزر در «منطقه‌ی دلخواه/The Zone of Interest» تبدیل به مسئله‌ی اصلی و اساسی نشده است. همه چیز در این میان در سطح یک کُل موهوم و ایده‌ی خام و دست‌نخورده باقی‌ می‌ماند تا ما در انتها با یک مُشت تصاویر کارت‌پُستالی و به‌ظاهر خوشایند به باطن سخت و زننده‌ی آشوویتس پِی ببریم و با مرور تاریخ ِ فاتحان جنگ به نفع قربانیان کوره‌های آدم‌سوزی اشک بریزیم.

هرچند فیلم در پوسته‌ی ظاهری‌اش با حذف عناصر نامطلوب، گزنده و زمخت از واقعیت تاریخی آشوویتس سعی کرده نشان دهد که به دنبال جذب ترحم از بیننده نیست امّا با از میان برداشتن مایه‌های داستانی و دراماتیک و ایضاً مماشات از نزدیک شدن به کاراکترها عملاً به یک نقض غرض آشکار در این زمینه تن داده است. گلیزر با پررنگ کردن نقش مضمون و پیامی که قصد مخابره‌ی آن به ذهن مخاطب را داشته در نهایت به همان نتایجی اندیشیده که فیلم‌های روایی سینمای جریان اصلی برایش اهمیت خاصی قائل می‌شوند؛ اگر تکنسین‌های سینمای هالیوود با ارائه‌ی یک خشونت یک‌بار‌مصرف و بر‌آشوبنده قصد دارند تا احساسات تماشاگر را نسبت به موضوع کوره‌های آدم‌‌سوزی به خود جلب کنند، گلیزر هم با تفریط و خِسَت به‌ خرج دادن در نمایش جزئیات و فرار از خلق موقعیت‌های دراماتیک در قصه‌ و بولد کردن پیام ِ خوش خط‌وخال صلح‌طلبانه‌اش می‌خواهد هم‌بسته و هم‌محور چنین نگاهی به آشوویتس درنظر گرفته شود. تغییر زاویه‌دید و استفاده از دوربین‌های حرارتی نیز در این میان کمکی به مخاطب برای فهم اثر نمی‌کنند چون این تکنیک قرار نیست تبدیل به فرم بیانی «منطقه‌ی دلبخواه» شود و تنها یکی از معدود تمهیدات فیلمساز برای جذب نظرات مثبت به فیلم باقی می‌ماند.

البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که در زمانه‌ی حساس کنونی ساخت فیلم‌هایی مثل «منطقه‌ی دلخواه» سوای جایزه‌هایی که قرار است برای‌شان در جشنواره‌ها و جشن‌ها کنار گذاشته شود می‌تواند کماکان ذهنیت بیننده را تحت‌الشعاع خود قرار دهد و مسئله‌ی یهودیان را در زمانه‌ای که جای مظلوم و ظالم تغییر کرده دوباره برسر زبان‌ها بیندازد و از آن منتفع گردد.
فیلم قرار است به‌واسطه‌ی نمایش وضعیت خانواده‌ی رودولف هوس و نظم سازمان‌یافته‌ای که در همجواری آن‌ها با اردوگاه آشوویتس وجود دارد به دل شطحیات هانا آرنت ورود پیدا کند و هسته‌ی آن را بشکافد، امّا چون سینما مسئله‌اش نیست در حد یک بیانیه‌ی سطحی و کم‌مایه متوقف می‌شود و چیزی به مخاطبش نیز اضافه نمی‌کند. می‌توان بدون هیچ لکنتی به این واقعیت اشاره کرد که «منطقه‌ی دلخواه» علی‌رغم همه‌ی تحسین‌ها فیلمی نیست که در خاطره‌‌ها استوار بماند و مرور زمان شامل حالش نشود چون خوشبختانه قاعده‌ی بازی را بلد نیست.