مازیار وکیلی
برای کسانی که برزو نیکنژاد را با کمدی و ملودرامهای عامهپسند سینمایی و تلویزیونی که ساخته به خاطر میآورند دوزیست یک غافلگیری تمام عیار است. یک درام تلخ اجتماعی پُرشخصیت که داستان غافلگیرکنندهاش را با کمترین دست اندازی و به روانترین شکل ممکن تعریف میکند. برزو نیکنژاد پیش از ساخت دوزیست تواناییهایش در روایت داستانهایی که توانایی جلب مخاطب فراگیر را دارند اثبات کرده بود. دودکش که از پُرمخاطبترین سریالهای تلویزیون در ایام ماه مبارک رمضان بود را برزو نیکنژاد نوشت. بعد از نوشتن این مجموعه تلویزیونی ساخت یکی از مهمترین سریالهای تلویزیونی این ایام یعنی دردسرهای عظیم به او سپرده شود. سریالی که به موفقیت فراگیری دست پیدا کرد، این موفقیت به قدر دردسرها و مصائب لطیف (با بازی جواد عزتی) عطیم بود و زمینه را برای ساخت سری دوم این مجموعه مهیا کرد. دردسرهای عظیم 2 هم توانست به اندازه اولی موفق باشد تا اسم برزو نیکنژاد خیلی زود بر سر زبانها بیاُفتد. او از این فرصت استفاده کرد و ناخواسته را ساخت که توجه زیادی به خود جلب نکرد. اما دو فیلم بعدی نیکنژاد یعنی زاپاس و لونه زنبور خیلی زود تبدیل به فیلمهای پُرفروشی شدند که توانستند جایگاه این کارگردان را در سینمای بدنه مستحکم کنند. تمام این فیلمها و سریالها آثار موفقی بودند که توانایی برزو نیکنژاد در جذب مخاطب را نشان میدادند. اما در عین حال این آثار نمایانگر سقف تواناییهای برزو نیکنژاد نبودند. او به فیلمی نیاز داشت که بتوان آن را از آثار عامه پسند و خوش ساخت این کارگردان جدیتر گرفت. فیلمی که نشانگر تمام ظرفیتهای این کارگردان باشد و بتواند او را به صف کارگردانان جدی سینمای ایران اضافه کند. دوزیست چنین نقشی را در کارنامه حرفهای برزو نیکنژاد بازی میکند. فیلمی تلخ، متفاوت و جذاب که نشان میدهد این کارگردان توانایی زیادی هم در ساختن درامهای تلخ اجتماعی دارد.
اولین نکتهای که هنگام تماشای دوزیست جلب نظر میکند، داستان فیلم است. داستانی متفاوت مبتنی بر تعلیق که تماشاگر را با رودست پایانیاش به خوبی غافلگیر میکند. برزو نیکنژاد خیلی زود و بدون هیچ اضافهکاری سنگ بنای فیلمش را در همان سکانس اول پایه ریزی میکند. سه شخصیت اصلی و نامتجانس اما جذاب فیلمش را به تماشاگر معرفی میکند. عطا (با بازی جواد عزتی) که یادآور بچههای بامعرفت و لوطیمنش جنوب شهر است. حمید (با بازی متفاوت هادی حجازیفر) که ظاهر ابلهانهای دارد اما مشخص است زیر سایه آن ظاهر ابلهانه یک شخصیت زرنگ نهفته است و مجتبی (با بازی پژمان جمشیدی) که جوانی است بازنده اما با معرفت که دست سرنوشت او را در کنار عطا و حمید قرار داده است. ورود مریم همه چیز را میان این شخصیتها به هم میریزد و داستان را وارد فضای متفاوتی میکند که نتیجه آن پایان غافلگیرکننده و شوکهکننده فیلم است. دوزیست نیکنژاد فیلم شخصیتهای به دقت پرداخته شده و داستان پرپیچ و خم و غافلگیرکننده است. داستانی که به درستی در جغرافیای جنوب شهر روایت میشود. گاراژ فیلم که حکم منزل عطا و پدر پیرش (با بازی سعید پورصمیمی) را هم دارد بیشتر شبیه یک جنگل انسانی که کاراکترهای فیلم در آن دست و پا میزنند تا خودشان را بالا بکشند. اما این دست و پا زدنها (به جز برای یک نفر) نتیجهای در بر ندارد و آنها را بیشتر در منجلاب فرو میبرد. تلخی فیلم نیکنژاد هم دقیقاً از همین جا سرچشمه میگیرد، فیلم روایتگر شکست و نابودی آدمهای بازنده است و جامعهای را نشان میدهد که در آن برای پیروزی و رستگاری(کدام رستگاری؟) باید دوزیست بود و در آن بیش از هر چیز زیرآبی رفتن و زیرآب زدن را بلد بود. دوزیست روایتگر سقوط و انحطاط جامعهای است که اخلاقیات مدتها است در آن مرده است.