بایگانی‌ها

درامی کمرنگ در دل جنگی پررنگ

درامی کمرنگ در دل جنگی پررنگ
درامی کمرنگ در دل جنگی پررنگ

سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «دسته دختران»  تلاش می کند حضوری کنشمند و متفاوت از زنان و دختران در طول جنگ هشت ساله و دفاع مقدس ثبت کند اما صحنه های جنگی و پروداکشن عظیم فیلم روی قصه و درام نحیف محوری سنگینی می کند.

منیر قیدی در دومین فیلم خود پس از “ویلایی ها” بر اساس فیلمنامه ای از خودش، میلاد اکبرنژاد و ابراهیم امینی، زنان را به عمق خط مقدم در روزهای بحرانی حصر خرمشهر آورده و بر بستر این جغرافیا و رویدادهای مستند، قصه خود را روایت می کند.

طبعاً جنگ ایران و عراق سویه های پنهان و زوایای نادیده بیشماری دارد که نگاهی به فاصله ادبیات جنگ با آثار تصویری متأثر از جنگ، این فاصله را عمیق و جدی و معنادار می کند. در میان سویه های نادیده طبعاً تأثیرگذاری و نقش زنان برجسته تر است؛ چراکه سینمای دهه شصت میانه ای با میدان دادن به زنان کنشمند و تأثیرگذار در بطن زندگی شهری نداشت چه برسد به جنگ.

زنده یاد رسول ملاقلی پور از معدود فیلمسازانی بود که نگاه جستجوگر خود را معطوف به این حضور تأثیرگذار کرد و هنوز هم فیلم هایی مثل «نجات یافتگان»  بخصوص از این وجه قابل اتکا هستند.

این خلأ امروز که بیش از سه دهه از جنگ فاصله گرفته ایم بیشتر خودنمایی می کند و اهمیت زاویه نگاهی فیلمسازی همچون منیر قیدی را بیشتر جلوه می کند. اما واقعیت این است که وقتی یک فیلم داستانی بر بستری شناسنامه دار به جهت جغرافیا و زمان و رویدادهای معاصر بنا می شود، از آن توقع قصه گویی گرم و ملموس و روان می رود تا به این واسطه بستر چیده شده هم کارکردی فراتر از مفهوم عمومی انفجار، خشونت، جنگ، بحران، التهاب، مرگ و … پیدا کند.

فیلم «دسته دختران» به جهت ترسیم تصویری دقیق و مستندگون از روزهای پرالتهاب حصر خرمشهر بی عیب و نقص و قابل اتکا جلوه می کند و می تواند اتمسفری دقیق و همراهی برانگیز به جهت وامداری به رئالیسم ایجاد کند.

اما این قصه دراماتیک محوری است که می تواند هویتمندی این بستر را ارتقا داده و آن را واجد معنا و مفهومی فراتر حتی در ترسیم دوراهی بقای خود یا خاک برای آدم ها کند. همان آدم هایی که باید تبدیل به شخصیت های دراماتیک شوند تا داستان زندگی شان بر این بستر تماشایی شود.

فیلم از الگوی رایج آثار این چنینی در جمع شدن چند کاراکتر مختلف و چه بسا متضاد، با هدفی مشترک در کنار هم بهره می برد که در رأس آنها کاراکتر فرمانده- معلم با بازی نیکی کریمی قرار می گیرد. با کاراکترهای پیرامونی که پانته آ پناهی ها، فرشته حسینی، هدی زین العابدین و صدف عسگری به اندازه و تأثیرگذار ایفا می کنند.

هرچند فیلمنامه در پردازش شخصیت کاراکترهای پیرامونی با توجه به کمیت حضورشان ظریف عمل کرده و تا حدودی پیچیدگی های دراماتیک به انگیزه های آنها داده، اما در مورد فرمانده به اولین و آشناترین گزینه ها اکتفا کرده است.

به همین دلیل از کابوس ابتدایی تا انتهای فیلم، سویه جدیدی به اطلاعات و دانسته های ما نسبت به این زن ایجاد نمی شود جز آنکه مادری است که در مرگ فرزندانش خود را مقصر می داند. حتی سکانس مواجهه با شوهر که می توانست ابعاد جدیدی به جهت دراماتیک به تصویر این خانواده فروپاشیده بدهد، بدون کارکرد می ماند و درام زندگی فرمانده جلو نمی رود.

به همین واسطه خط درام محوری با پتانسیلی کمرنگ کاراکترها را با هدف انتقال مهمات از منطقه ای حساس به خط مقدم، دنبال می کند و پیشبرنده اصلی انفجارها و شرایط ملتهب محوری است نه آدم هایی که تلاش می کنند در این التهاب نیاز دراماتیک خود را پیش ببرند. کمرنگ شدن این درام به واسطه درام ذاتی جنگ از نکاتی که همراهی با فیلم را دچار نقصان می کند.