دنیا میرکتولی
دنیای تصویر آنلاین- مارتین اسکورسیزی فیلمساز بزرگ سینما 77 ساله شد؛ کارگردان مهم و تأثیرگذاری که کارنامهاش پر است از آثار درخشان و ماندگار.
آخرین ساختۀ اسکورسیزی فیلم «مرد ایرلندی» است که در سال 2019 به نمایش در خواهد آمد. اما آخرین فیلمی که دوستداران سینما از اسکورسیزی دیدهاند، درام تاریخی «سکوت» است؛ فیلمی با درونمایهای معنوی دربارۀ چند تن از مسیحیانِ پنهان که خودِ کارگردان آن را چالشبرانگیزترین اثر عمرش میداند. به مناسبت زادروز مارتین اسکورسیزی، صحبتهای او دربارۀ آخرین فیلمِ بهنمایشدرآمدهاش را منتشر میکنیم.
پیدایش فیلم:
مارتین اسکورسیزی میگوید: «رمانِ شوساکو اندو در سال 1988 به من هدیه داده شد. خواندناش را در سال 1989 به پایان رساندم و پس از اتمام آن، ونگوگ در «رؤیاها» اثر آکیرا کوروساوا فیلمساز ژاپنی در ذهنام تداعی شد. از یک سو آرزو داشتم که از روی این رمان فیلم بسازم. اما از سوی دیگر قصۀ آن به نظرم نگرانکننده آمد. قصه نقطۀ حساسی در درونم را لمس میکرد و نمیدانستم آیا روزی تواناییاش را خواهم داشت که با آن روبرو شوم یا خیر. کتابِ اندو برای من همچون نوعی پاسخ به تأملاتم دربارۀ ایمان، زندگی و هستی در مفهوم کلی بود و باعث میشد که از خودم سؤالهایی دربارۀ لطف و بخشایش خداوند و اینکه چگونه آن را به دست آوریم، بپرسم. پروسۀ تولید فیلم خیلی طولانی شد. به طور دقیق 19 سال به طول انجامید، البته با وقفههایی زیاد و استارتهایی تازه و دوباره. اگر بخواهم به گذشته برگردم و نگاه کنم، فکر میکنم که پروسۀ طولانیِ شکلگیری این فیلم، تبدیل به شیوۀ زندگی من شد: زندگی کردن با قصه و گذران زندگیام پیرامون قصه و ایدههایی که در کتاب بودند. و این ایدهها هر چه زمان میگذشت و در مورد ایمان با خودم کلنجار میرفتم، بیشتر غلغلکام میدادند. وقتی به عقب برمیگردم، میبینم که همهچیز در حافظۀ من مانندِ نوعی زیارت عرفانی به نظر میرسد. حالا که در این مرحله از زندگیام موفق به کارگردانی این فیلم شدهام، احساس میکنم لطف خدا نصیبم شده. اتفاقی که ممکن است دیگر تکرار نشود.»
منابع الهام:
مارتین اسکورسیزی میگوید که از نویسندگانی نظیر ژاک لوسیران (رهبر گروه مقاومت فرانسه که در 8 سالگی بیناییاش را از دست داد) یا دیتریش بونهوفر، الی ویزل و پریمو لوی الهام گرفته است که به نظرش «زندگیشان پر از رنج و تلخی بوده است».
اسکورسیزی در نویسندگانی مانند شوساکو اندو چیزی جز «محبت و شفقت» نمیبیند. آثار سینماییِ مورد علاقۀ او که افسوناش کردهاند، «اروپا 51» و «فرانچسکو، دلقک خدا» هر دو ساختۀ روبرتو روسلینی فیلمساز نئورئالیست ایتالیایی هستند که به نظر او «زیباترین فیلمهاییاند که تا به حال دربارۀ زندگی یک قدیس ساخته شدهاند». مسیحِ فیلمِ «انجیل به روایت متی» ساختۀ پیر پائولو پازولینی نیز الهامبخشِ اسکورسیزی بوده است. این کارگردان برای فیلم خود «سکوت» از چهرۀ عیسی در نقاشیهای ال گرکو تأثیر میپذیرد و عقیده دارد که این نقاش ایتالیایی چهرۀ «مهربانتری» از مسیح نمایش میدهد تا پیرو دلا فرانچسکا. چهرۀ مسیح همواره برای اسکورسیزی منبعِ «آرامش و شادی» بوده است. خودش میگوید: «من از کشیش فوقالعادهای که در جوانیام میشناختم، بسیار آموختم. او در زندگی من آدم بسیار مهمی بود و رحم و مهربانی را به من آموخت.»
شخصیتها:
اسکورسیزی دربارۀ شخصیتهای «سکوت» میگوید: «به عقیدۀ من بین همۀ کاراکترهای فیلم، جذابترین و مسحورکنندهترینشان کیچیجیرو است. کیچیجیرو شخصیتِ جانی بوی در فیلم «خیابانهای پایین شهر» را به یادم میآورد. جانی بوی و کیچیجیرو هر دو مجذوبام میکنند. کیچیجیرو بالطبع ضعیف و شکننده است و به خود و بسیاری از آدمهای دیگر از جمله خانوادهاش دائما آسیب میزند. اما در پایان چه کسی در کنار رودریگوئز میماند؟ کیچیجیرو. و به همین خاطر است که رودریگوئز در پایان از او سپاسگزاری میکند.»
پدر رودریگوئز، یکی از دو کشیش جوانی که عازم ژاپن میشوند، سراسر فیلم یک پرسش را تکرار میکند: «چرا خداوند سکوت میکند در حالی که فرزندانش رنج میکشند؟» وقتی مارتین اسکورسیزی جوانتر بود، به ساختن فیلمی دربارۀ کشیشها و حرفۀ کشیشی فکر کرده بود. در این باره اذعان میکند: «خودم هم وسوسه شده بودم کشیش شوم. بر اساس آنچه دیده و تجربه کردهام، یک کشیشِ خوب علاوه بر دارا بودنِ ظرفیت و توانایی بالا، برای غلبه بر نفس خود باید چکار کند؟ برای غلبه بر غرور خود چه؟»
فیلمساز در واقع قصد داشته فیلمی دربارۀ این موضوع بسازد. او میدانست که با «سکوت» تقریبا 60 سال دیرتر به آرزویش رسیده است.
حس مقدس:
مارتین اسکورسیزی از دوران کودکی که عضو گروه کر کلیسا بود، حسی مقدس داشت و مذهب و حضور در کلیسا برایش از اهمیت ویژهای برخوردار بود. او همیشه آرزو داشت این حس مقدس را در عرصۀ داستان تجربه کند. خودش تعریف میکند: «وقتی جوان بودم، پس از نماز از خودم میپرسیدم چگونه ممکن است زندگی ادامه پیدا کند بدون اینکه اتفاقی بیفتد؟ چرا هیچچیز تغییر نکرده است؟ چرا دنیا با بدن و خون مسیح متزلزل نشده است؟ من از این طریق حضور پروردگار را حس میکردم. خیلی جوان بودم.» پس از آن این حس مقدس عرفانیتر شد: «دخترم فرانچسکا تازه متولد شده بود، به چهرهاش نگاه کردم، چشمهایش را باز کرد و همهچیز در عرض یک ثانیه تغییر کرد. این مرا به فکر واداشت که در طول فیلمبرداریِ «سکوت» رمان «گیلیاد» اثر مریلین رابینسون را بخوانم. کشیشِ در حالِ احتضار حس تعجبی را توصیف میکند که با دیدن چهرۀ دخترش برای نخستین بار تجربه کرده بود: «اکنون که برای ترک این جهان آماده میشوم، درک میکنم که چیزی فوقالعادهتر از چهرۀ بشر وجود ندارد». وقتی کودکی را میبینی و در آغوش میکشی، احساس وظیفه میکنی که با او روبرو شوی. چهرۀ بشر به چیزی درون تو وابسته است و نمیتوانی کاری کنی جز درک شجاعت و تنهایی او. و این در مورد یک نوزاد حس واقعیتری هم هست. این تجربه برای من چشماندازی همانقدر عرفانی داشت که بسیاری از تجارب دیگر. میتوانم از طریق تجربۀ شخصیام بگویم که این احساس، کاملا واقعیست.»
خشونت سکانسها:
مارتین اسکورسیزی به پرسشی دربارۀ خشونت فیزیکی و روانیِ برخی صحنهها در فیلم «سکوت» چنین پاسخ میدهد: «این بدین معناست که فیلم به خیر و شری که در درون ماست، از فاصلهای نزدیک مینگرد. امروز خشونت حی و حاضر است و نشان دادن آن اهمیت دارد. چون به این فکرِ اشتباه نمیافتیم که خشونت فقط در افرادی وجود دارد که آنها را «مردم خشن» مینامیم و تصورِ نادرستِ «البته من هیچوقت دست به خشونت نمیزنم» را از سرمان دور میکنیم. خیر، همۀ ما در واقعیت میتوانیم رفتارهای خشونتآمیز داشته باشیم. انکارش نکنیم! افرادی هستند که با خشونت دگرگون شدهاند و یا اینکه از خشونت استقبال کردهاند. امروز در شرایطی نومیدکننده به سر میبریم و هیچچیزی برای لذتبردن وجود ندارد. دربارۀ خشونت در فیلمهایم برخی میگویند که مثلا «رفقای خوب» فیلمی سرگرمکننده است و شخصیتهایش بیشتر از اینکه خشن باشند، خندهدارند.»