ترجمه: آذین شریعتی
دنیای تصویرآنلاین-هفتاد و دومین جشنواره فیلم کن شنبه چهارم خرداد به کار خودش پایان داد و نخل طلا به فیلم «پارازیت/انگل» اثر کارگردان کرهای بونگ جون هو رسید. او که پیش از این در سال 2017 هم با فیلم «اوکجا» در کن حضور داشته، اولین فیلمساز کرهای است که توانسته به این جایزه دست پیدا کند.
در ادامه نقدی که دیوید الریش بر «پارازیت/انگل» برنده نخل طلای هفتاد و دومین جشنواره فیلم کن در «ایندیوایر» نوشته است میخوانید:
کارگردان کرهای بونگ جون هو با فیلمهایی مثل «سگهایی که پارس میکنند گاز نمیگیرند» و «میزبان» همیشه ثابت کرده که علاقه دارد مرز باریک ژانرها را بشکند. همه این فیلمها بر بستری از خشونتی طنزآلود شکل گرفته است. بونگ با استفاده از این حربه بار وزن سنگین داستانی که قصد روایتش را دارد بر روی این شالوده قوی که ساخته میاندازد. اما اگر بخواهیم به سادگی فیلم «برفشکن» را در ژانر علم تخیلی یا «خاطرات یک قتل» را در ژانر رازآلود طبقهبندی کنیم مستلزم این است که از جادوی بیبدیلی که نقطه اتصال آنها به یکدیگر است چشمپوشی کنیم یا بیثباتی کنترل شدهای که به این فیلمها اجازه میدهد هر لحظه در مقابل چشمان ما شکل عوض کنند، انکار کنیم.
کارگردان خودش فیلم خوش ساخت و هولناک و شیطانی جدیدش را یک «تراژیکمدی خانوادگی» میداند اما نقطه قوت «پارازیت/انگل» این است که به ما اجازه میدهد دست از طبقهبندی فیلمهای بونگ در ژانرهای پیش از این برداریم. بونگ بالاخره با «پارازیت/انگل» خودش تبدیل به یک ژانر میشود. او در این فیلم خودش را از قیدوبند المانهای ژانر علمی تخیلی رها میکند.
«پارازیت/انگل» با تصویری از یک خانواده فقیر اهل سئول کره جنوبی شروع میشود که در آپارتمان بهم ریخته و زشتشان بدنبال آنتن اینترنت وایفای رایگان میگردند و مادر خانواده در آشپزخانه در کنار کوهی از کارتنها، آنها را تبدیل به جعبه پیتزا میکند تا در ازای مبلغ ناچیزی به رستورانی بدهد. این کار تنها منبع درآمد خانواده است.اما مانند تمام پروتاگونیستهای فیلمهای بونگ این آدمها هم باهوش و کاربلد و سرافراز هستند. اما مشکل این است که بین چرخ دندههای سیستمی گیر کردهاند که با زمینخوردهها رحمی ندارد و الان مجبورند داحل یک جعبه سیمانی بدون هیچ مفری زندگی کنند. بنابر این هنگامیکه دوست کیجونگ (دختر خانواده) به آمریکا میرود از او میخواهد تا به جایش پرستار یک دختر نوجوان یک تاجر نوکیسه باشد، کیجونگ فرصت را از دست نمیدهد. خانم پارک و خدمتکار و دو دختر نوجوانش اعضای خانواده پارک هستند و کی جونگ باید از دو دختر نوجوان خانواده مراقبت کند. پس از مدتی کی وو (برادر) بعنوان معلم هنر وارد خانه میشود و پس از ان که راننده خانواده اخراج میشود پدر خانواده هم بعنوان راننده به این جمع میپیوندد و با اضافه شدن مادر خانواده به عنوان خدمتکار خانواده دور هم جمع میشوند.
به کمک فیلمبرداری پیو هونگ کیونگ و دوربین پویا و سریعش که بخشهای مختلف خانه خانواده پارک را مانند استخوانهای یک اسکلت به هم وصل میکند، ترکیببندی هوشمندانه و چندلایه بونگ از آن خانه حس نسخه کپی شده از از جهان را متبادر میکند که بر اساس یک قرارداد اجتماعی نامرئی به چند بخش تقسیم شده. وقتی آقای پارک به راننده جدیدش اخطار میکند که از خط قرمزها عبور نکند میتوانید این خطکشیها را ببینید. کی وو و خانوادهاش با خانواده پارک در یک فضا زندگی میکنند اما جهان متفاوتی دارند. آنها بیشتر زمان خودشان را در آن ساختمان میگذارند اما میتوانید احساس کنید که همیشه سرشان در زندگی کارفرمایشان است. همین میشود که آن خط قرمزها شکسته میشود و خون شروع به چکیدن میکند. از اینجا فیلم بونگ جوون هو شروع میشود، خون فواره میزند و میپاشد روی جاهایی که نباید.
فیلم یک لحظه گیچکننده است، لحظه بعد به حد تحمل ناپذیری هیجان انگیز و همیشه سرگرمکننده و با چرخشهای درست. «پارازیت» همه ضربههایی را که انتظار دارید در فیلم بونگ باشد دارد و مثل ساعت دقیق از آنها استفاده میکند.
شاید احساس کنید «پارازیت» نسبت به «اوکجا» فیلم کوچکتری است اما اینطور نیست فقط محدودتر است. بنظرم مثل یک معجزه است که بونگ توانسته ترمز را بکشد چون او میتواند از یک میز چوبی ساده یک شاهکار نفسگیر دربیاورد. در «پارازیت/انگل» هیچ صحنهای به شاهکاری صحنه حمله ابتدایی «میزبان» نیست، اما فیلم شامل چندین سکانس الهامبخش میشود که همان لحظات آشوب و جنون اخلاقی است که امضای کارهای بونگ محسوب میشود. یکی زیرآب است، دیگری سنگ، دیگری علف.
همگی اینها هیجان و دلهرهای در شما بوجود میآورند وقتی از خودتان میپرسید چه کسی لایق زنده ماندن است. بونگ در فیلم با خانواده کی وو همذاتپنداری نشان داده اما از طرفی داستان فیلم نشان میدهد که چطور جاهطلبی مالی انها به افرادی که جایگزینشان شدهاند صدمه میزند. برای ورود به این دنیا یک نفر دیگر باید از آن بیرون انداخته شود. خانواده پارک هیچ وقت به طور مشخص «بد» معرفی نمیشوند با وجودی که پول باعث شده احساس در وجودشان از بین برود.
«پارازیت» بدون اینکه قصد دیکته کردن چیزی را داشته باشد، حس پیچیدهای که کارگرهای قراردادی به کارفرماهایشان دارند منتقل میکند و تبدیلش میکند به سمفونی واقعی از احترام و خفت. چیزی که نمیشود تحملش کرد اما وقتی همه چیز فروپاشید دوباره میشود از اول شروع کرد. هرچه تغییر بیشتری اتفاق بیفتد، همه چیز بیشتر ثابت باقی میماند. به همین دلیل است که فیلمهای بونگ همیشه با بازسازی یک موقعیت تمام میشود.