بایگانی‌ها

فرزند خلف سنت‌ها

فرزند خلف سنت‌ها
فرزند خلف سنت‌ها

 

نویسنده: ایمان عظیمی  

 

کیمیایی که آمد خون تازه‌ای در رگ‌های سینمای فارسی جریان یافت و زیست گذشته‌ی ما را به یادمان آورد. سینمای کیمیایی سینمای رجعت به گذشته و هم‌پیاله شدن با سنت‌هاست. ولی باید از خود بپرسیم که پرداختن به سنت‌ها در این زمانه چه ارزشی دارد که کیمیایی سال‌هاست برای آن گریبان چاک می‌دهد و با پافشاری بر آن اصرار می‌ورزد؟

کیمیایی پس از دومین فیلم بلند داستانی‌اش، در فرهنگ عامه‌ی مردم ایران برای همیشه ماندگار ماند و هیچ‌‌گاه فراموش نشد. این موقعیت کمی نیست و نمی‌توان هر شخصی را در این جایگاه قرار داد که برای سالیان متمادی اسمش همچون «سلام» برای گوش قاطبه‌ی مردم آشنا به‌نظر برسد. عصر پهلوی، دورانی بود که یورش همه‌جانبه‌ای علیه فرهنگ ما صورت گرفت؛ به‌طوریکه بنیانش در خطر جدی فرو ریختن بود. مفاهیمی نظیر خانواده، رفاقت، عدالت اجتماعی و… نه‌‌‌تنها در آن سال‌ها دچار استحاله شده بودند، بلکه می‌رفتند تا از حصار خانه‌ها زدوده شوند و همراه با یورش طوفان مفاهیم تازه برای همیشه از این مُلک زدوده گردند. کیمیایی درست در این نقطه‌ی سرنوشت‌‌ساز قیصر را ساخت و معادله را به نفع آدم‌هایی چون خودش تغییر داد. او بر ویرانه‌های سینمای فارسی، معماری ساختمان سنتی و شکیل خویش را ایجاد کرد و تا سال‌ها جزو معدود افرادی در این سینما بود که به افراشته نگاه داشتن پرچم سنت‌های والای ما کمک کرد.  

وجه غالب تماتیک در فیلمفارسی‌های پیش از قیصر «رویافروشی» و ترویج زندگی شیک باسمه‌ای بود امّا مسعود کیمیایی با آثارش خلاف این رسم حرکت کرد و رگه‌های پررنگی از واقعیتِ انسان آن روزها را به جریان فیلم‌هایش راه داد. بدبینی کیمیایی نسبت به سیستم‌های مسلط بر کشور، وی را بر آن داشت تا نظم خودبنیاد خویش را در تمامی آثارش جاری و ساری کند. همیشه یک قهرمان به‌ظاهر از مُد افتاده می‌آید تا جهان را -حتی به اندازه‌ی یک کف دست- از رذائل اخلاقی بزداید و پس از سر و سامان دادن به اوضاع کلک خود را «یک‌جور درست بکند» و برود. این آمدن و رفتن ها با بدبینی نسبت به نظم حاکم و گاه اغلب مردم زمانه همراه است. غریبه‌ای که گویی در زنده کردن دنیای پاک گذشته تنهای‌تنهای تنهاست و بدون هیچ چشم‌داشتی دلش می‌خواهد که در هر مرام و مسلکی تنها انسان باقی بماند. ما رد این باور را در آثار مسعود کیمیایی به شکلی ثابت و تغییرناپذیر می‌بینیم. همانطور که نوری در سُرب برای زنده نگاه داشتن حق و حقیقت جانش را فدا می‌کند، فضلی در خون شُد، به بهانه‌ی دفاع از خانواده‌اش یک تنه به قلب زیست انگلی دلال جماعت می‌زند و نفس‌های به شماره افتاده‌ی حقیقت و عدالت را به جریان می‌اندازد. این روال دائمی در آثار متاخر مسعود کیمیایی گاه با هجو مناسبات تازه نیز روبه‌رو شده است که ما شکل موفقش را در «حُکم» و نمونه‌ی ناموفقش را در «رئیس» می‌بینیم.  

نگاه آرمانی کیمیایی به پاسداری از سنت‌ها -به‌عنوان تنها دارایی ما- در تمام این سال‌ها موجب شده تا موجی از بدفهمی‌ها، کج‌فهمی‌ها و عداوت‌ها از یمین و یثار به سمت این پیر سینما روانه گردد و وی را از راهی که در گام نهاده باز دارد؛ امّا کیمیایی سوای بحث کیفیت آثارش -بالاخص در این دوران- فیلمسازی ریشه‌دار است که در زیر سایه‌ی فرهنگ خالص ایرانی رشد کرده است و هیچ تبری نمی‌تواند ریشه‌اش را قطع کند. او در این سن هنوز می‌سازد و می‌نویسد و این سعادتی نیست که هر کسی بتواند به‌سادگی به آن دست پیدا کند.