بایگانی‌ها

قصه ای تکراری!

قصه ای تکراری!
قصه ای تکراری!

 

محمد جلیلوند

دنیای تصویرآنلاین-ماه مبارک رمضان یکی از فرصت های طلایی تلویزیون برای جذب حداکثری مخاطب به خصوص در ساعات پس از افطار است.در این بین مجموعه های تلویزیونی سهم ویژه ای از این ساعات را به خود اختصاص داده و رقابت داغی برای جذب مخاطبان میلیونی دارند.به همین خاطر هم وقتی به سریال های مختص به این ایام در سالیان گذشته نگاه می کنیم،به تعدادی از پربیننده ترین سریال های پس از انقلاب برمی خوریم که بخش مهمی از آنها در بازپخش های متعددشان همچنان مخاطبان زیادی دارند.ماه رمضان امسال نیز از این قاعده مستثنی نبوده و شبکه های یک،دو و سه سیما به ترتیب با سریال‌های «از یاد رفته ها»  ساخته بهرام بهرامیان، «دلدار» به کارگردانی برادران محمودی و «برادر جان» ساخته محمدرضا آهنج میهمان خانه های مردم در این ایام هستند که از میان این سه کار، «برادر جان» بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفته و در صدر میزان مخاطبان قرار گرفته است.

«برادر جان» از آن دسته آثاری است که بیش از هر چیز به فیلمنامه و قصه خود متکی است و بیش از سایر عناصر روی آن حساب باز کرده است.سعید نعمت الله که فیلمنامه سریال های موفقی همچون :«رستگاران»،«میکائیل»  و …را  نوشته،در این سریال هم تلاش زیادی برای ادامه راه آثار قبلی اش به خرج داده است.وی برای این منظور سراغ مولفه های آشنای نوشته‌های پیشین خود رفته و قصه خود را در این قالب روایت کرده است.قصه آشنای چند خانواده که زندگی شان به هم گره خورده و تنش فوق العاده ای نیز میان آنها موج می زند.نعمت الله در برادر جان سراغ مضمون جذاب حق طلبی رفته و شخصیت های خود را در دو جبهه مثبت و منفی قرار داده است.او برای جذاب تر شدن داستان خود،این دو گروه را قوم و خویش هم قرار داده و تا جایی پیش می رود که دو برادر(چاوش و آراز)روبروی هم قرار می گیرند.آن هم در دو قطب متضاد تا درام با قوت بیشتری شکل گرفته و قصه با شتاب بیشتری پیش برود.

چند سال پیش مردی میانسال(بدری زاده)که حجره بزرگی در بازار میوه و تره بار دارد فوت کرده،پیش از آن که فرصت کند تا بدهی و دین خود را به کریم بوستان که باجناقش هم هست ادا کند.در تمامی سال های بعد،کریم بوستان به دنبال احقاق حقش بوده اما کاغذ دست نویس بدری گم شده و چاوش هم زیربار دین پدر نمی رود.با پیدا شدن وصیتنامه پدر و سوزانده شدنش به دست چاوش،یک نقطه عطف درخشان رقم خورده و قصه وارد فاز تازه ای می شود که طی آن تنش حاکم بر آن به شکل فوق العاده ای افزایش پیدا می کند.در واقع از اینجا به بعد است که شخصیت های سریال در دو جبهه قرار گرفته و هر یک به دنبال مغلوب کردن دیگری است.برای مثال هم می توان به چاوش و آراز اشاره کرد که رابطه سراسر مهرشان به واسطه سوزاندن دستخط پدر،تیره و تار شده و این دو را در دو قطب قهرمان و ضدقهرمان قرار می دهد.

در کنار این داستان اصلی،داستانک هایی هم وجود دارد که به گسترش عرضی قصه کمک کرده و در عین حال پیوستگی خود به داستان اصلی را هم از دست نمی دهند.برای مثال می توان به داستانک مربوط به دایی چاوش(توکل)اشاره کرد که زمانی بزن بهادر و قدرتمند بوده و حال پس از گذر از جوانی و توبه کردن از اعمال آن ایام،به یک زندگی آرام و دور از هیاهو روی آورده است.همینطور داستان فرعی علاقه قدیمی آراز به لیلا دختر کریم بوستان که لا به لای تنش ها بر سر ارث،شکل گرفته و قوام پیدا می کند.اما در کنار اینها داستانک‌هایی هم وجود دارد که خوب از کار درنیامده و تنها تنش حاکم بر کلیت کار را بالا می برد.تا جایی که مخاطب را آزار داده و خسته می کند.برای نمونه نیز می توان به داستانک برادرخوانده چاوش(حنیف)و همسرش اشاره کرد که جز بالا بردن تنش حاکم بر کار خاصیت دیگری ندارد.

نعمت الله در پرداخت شخصیت های خود به سبک همیشگی اش عمل کرده و شخصیت هایی را خلق کرده که تا حدودی دور از جامعه امروزی به نظر می‌رسند.به خصوص روابط میان آنها که تا حدودی غلوآمیز به نظر رسیده و مخاطب را به سال های دور می برد.تاکید بیش اندازه و غلوشده نعمت الله روی حرف مردم یکی از همان چیزهایی است که تعلق به گذشته های دور داشته و مخاطب امروزی به آن با تعجب نگاه می کند! در شخصیت پردازی به سبک نعمت الله نیز با آدم های گل درشتی مواجه هستیم که چه در مقام قهرمان و چه ضد قهرمان زبان به کنایه گشوده و بی‌دلیل پیچیده حرف می زنند! فرقی هم نمی‌کند که این شخصیت چاوش جوان و به روز شده باشد یا کریم بوستان فرسوده و آخر خط.همین امر که به ویژگی نوشته های این نویسنده تبدیل شده را می توان پاشنه آشیل سریال قلمداد کرد.چرا که تقریبا تمام شخصیت های کار به یک فرم و لحن حرف می زنند.چاوش به عنوان شخصیت محوری،شخصیت کارشده تری است که لایه های درونی بیشتری نسبت به بقیه داشته و وجوه خاکستری آن به جذاب تر شدنش کمک شایانی کرده است.در نقطه مقابل او آراز قرار دارد که به مرور شمایل یک قهرمان را پیدا کرده و برای احقاق حق کریم در برابر ظلم می ایستد.کریم بوستان شخصیت متناقض و پرتلاطمی است که مخاطب تا یک جاهایی او را فهمیده و همدل و همراهش می شود اما از یک جا به بعد نمی تواند برای اعمال و رفتارش دلایلی منطقی بتراشد.حنیف را می توان ضعیف ترین و کلیشه ای ترین شخصیت برادرجان به حساب آورد که کاملا تک بعدی از آب درآمده و بی منطقی غریبی در آن موج می زند. برای مثال تنها کافی است به رفتن او به خانه همسرش همراه با ظرف چهارلیتری بنزین برای گرفتن انتقامی کور نگاه کنید.زنان مجموعه تلویزیونی برادر جان نسبت به دیگر سریال های ایرانی، کنشمندتر از کار درآمده اما همچنان نقشی کلیدی در پیشبرد داستان برعهده ندارند.

آهنج در آخرین ساخته تلویزیونی خود تلاش کرده تا بازیگرانی متناسب با شخصیت ها انتخاب کرده و از این طریق میزان تاثیرگذاری کارش را بالا ببرد.حسام منظور در نقش چاوش و علی نصیریان در نقش کریم بوستان،از انتخاب هایی درخشان به حساب می آیند که وزن کار را بالا برده و بسیاری از حفره های موجود در فیلمنامه را پر کرده اند.به خصوص نصیریان که در هشتاد و چهار سالگی در اوج پختگی به سر برده و اشراف کاملی هم بر زوایای مختلف نقش داشته است.