بایگانی‌ها

قصه تلخ مهاجرت

قصه تلخ مهاجرت
قصه تلخ مهاجرت

محمد جلیلوند:همه قصه های خوب دنیا گفته شده و تمام فیلم های خوب دنیا هم ساخته شده، جمله آشنایی است که در رابطه با سینمای امروز جهان زده شده و کاملا هم درست به نظر می رسد اما آنچه که یک فیلم را از نمونه های مشابه خود متمایز کرده و عمق می بخشد، نوع نگاه فیلمساز است. مضافا اینکه برخی از سوژه ها جهانشمول بوده و بالقوه قابلیت برقراری ارتباط با مخاطبانی در سراسر جهان را دارد. مهاجرت یکی از این دسته سوژه ها است که در سال های اخیر و بحران های منطقه خاورمیانه و آوارگی مردم سوریه و …، وجوه تراژیک پررنگ تری پیدا کرده و می توان از دل آن به قصه هایی ناب رسید. هاتف علیمردانی در فیلم سینمایی «ستاره بازی» سراغ این سوژه جذاب و جهانی رفته و تلاش کرده با محور قرار دادن خانواده ای سه نفره، به قصه تلخ مهاجرت بپردازد.

علیمردانی که فیلمنامه ستاره بازی را به شیوه غیرخطی نوشته، زندگی محمود و راحله که همراه تنها فرزندشان صبا با برنده شدن در لاتاری به آمریکا آمده اند را در پرده نخست فیلمنامه اش طرح کرده که یک نقطه عطف درخشان داشته و تماشاگر را منتظر ادامه آن و فرجام کار قهرمانش قرار می دهد. تنش میان راحله و محمود از آن دسته کلیشه هایی است که در فیلم هایی با محوریت مهاجرت به وفور استفاده شده اما همچنان جواب می دهد چرا که ملموس بوده و تماشاگر نیز آن را کاملا درک می کند. در دو سوم باقیمانده، فیلمنامه کاملا روی صبا به عنوان قهرمان متمرکز شده و به مساله اعتیاد او و معضلات ناشی از آن می پردازد. موضوع جهانی دیگری که علیمردانی به خوبی آن را با غم ناشی از مهاجرت از زاویه نگاه صبا پیوند می زند. البته همین تمرکز هم باعث شده تا شخصیت های دیگر همچون: محمود و به ویژه راحله به حاشیه رفته و فیلم از این منظر آسیب هایی ببیند. در عوض علیمردانی سعی کرده تا روی رابطه صبا و تنها دوست صمیمی اش کایلا بیشتر کار کرده و جاهای خالی فیلمنامه اش را به این شیوه پر کند. قرینه آن را هم در رابطه پدر و دختر شاهدیم که البته می توانست بهتر از اینها از کار دربیاید. ترس صبا از غرق شدن در آب که ریشه در اتفاقی نه چندان بزرگ در خردسالی اش داشته، به خوبی با شخصیت پر از تضاد و تنش صبا جفت و جور شده و عمق بیشتری به آن بخشیده است. اعتیاد صبا نیز فضای مناسبی را برای خلق شخصیتی چندلایه و عاصی در اختیار علیمردانی قرار داده که حاصل آن چند لحظه درخشان و تکان دهنده است.

هاتف علیمردانی برخلاف برخی از فیلمسازانی که فیلمشان را خارج از مرزهای ایران ساخته اند، از فضا کاملا در خدمت داستان خود بهره گرفته و کمتر به سراغ تصاویری کارت پستالی (البته به جز یک سکانس) رفته است. انتخاب شهر بوفالو جایی حوالی مرز آمریکا و کانادا به عنوان لوکیشن نیز در همین راستا قرار داشته و سرمای زیاد آن نیز بسیار به کار قصه تلخ و تکان دهنده اش آمده است. انتخاب فرهاد اصلانی و شبنم مقدمی به عنوان پدر و مادر قهرمان فیلم، انتخابی معمولی و قابل حدس به حساب می آید که البته اصلانی موفق تر ظاهر شده و چند لحظه فوق العاده را ثبت کرده است. اما بدون شک ستاره این فیلم (ملیسا ذاکری) است که در نقش صبا درخشیده و به عنوان دختری جوان با پس زمینه کودکی سختی که داشته و سپس درگیر اعتیاد شده، باورپذیری خیره کننده ای دارد. در عین حال تسلط خوبی هم روی انگلیسی به عنوان یک مهاجر داشته و لهجه را خوب از کار درآورده است.