شماره 261 ، فروردین 1395
کسری ولایی
فرزندی به دنیا میآید. این تولد میتواند نظم ظالمانهی حاکم بر دنیا را بر هم بزند. پس تمام نوزادها محکوم میشوند به مرگ تا مبادا یکی از این مولودها، ناجی و قهرمان مردم باشد. والدین یکی از این کودکان که ایمان دارند فرزندشان میتواند و باید زنده بماند، او را میفرستند به جایی. دور از چشم خودشان. انتخابی که چندان منطقی نیست. اما انگار دستی نامرئی کودک را از دامان آنها گرفته، از تمام بلاها و خطرات حفظش کرده و در گهوارهای تازه در سوی دیگری از دنیا قرارش داده است. کودک در خانهی تازه رشد میکند و رسم دنیا را میآموزد. هر چه بزرگتر میشود، عمیقتر میبینید. میفهمد که با دیگران خیلی فرق میکند و متعلق به آنجا نیست. از خانه دور میشود تا به راز این تفاوت پی ببرد. نشانیها را دنبال میکند و میرسد به میراثی که از پدر برایش به جا مانده. میفهمد که تمام این مدت طرح و نقشهای در کار بوده. باید زنده میماند و منزل به مزل پیش میرفت تا برسد که نقطهی فعلی. او قهرمان و ناجی است و تمام این مدت حفظ شده تا برگردد و دنیا را نجات دهد.
این داستانی است که به شکلها و روایتهای گوناگون بارها به گوشمان خورده. از متون مقدس تا اسطورههای کلاسیک. حالا مقایسهاش کنید با داستان سوپرمن. داستان همان است فقط باید جزئیات و قیدهایش را عوض کنید. پسری از سیارهی کرپیتون در حال نابودی، فرستاده میشود به زمین. خانوادهای، کال-ال کودک را پیدا میکنند. انگار که کودک پاسخی است به تنهایی و درستکاری این خانواده. پسر کریپتونی بزرگ میشود. وقتی که واقعیت را میفهمد، ردپای پدرش را دنبال میکند و به میراثش میرسد. به جای یک پسر روستایی ساده، ابرقهرمانی برمیگردد که میتواند دنیا را نجات دهد. کال-ال نمیتواند دربارهی ذات و وظیفهی خودش شک کند، آنقدر همه چیز درست کنار هم چیده شده و آشکار است که باید کور باشد تا نفهمد به زمین آمده تا ناجی زمینیها باشد. البته اگر سفینهی حامل کال هر جایی به غیر از مزرعهی خانوادهی کنت به زمین مینشست، ممکن بود به آدم دیگری تبدیل شود. بدون سادگی و معصومیتی که هنوز در خاک مزرعه جریان دارد، قدرت پایانناپذیر کال میتوانست به هرچیزی غیر از خلق یک قهرمان منجر شود.
به همان نسبت که ارجاعات مذهبی در دنیای سوپرمن پررنگ است، هیچ ابرقهرمانی هم به اندازهی مرد پولادینِ کامیکها به سیاست وصل نشده و حکم یک نماد ملی را نداشته. خیلیها سوپرمن را نشانهی قدرت آمریکا میدانند. ابرقهرمان و نشانهای فرهنگی که میخواهد به امپریالیسم مشروعیت ببخشد. در خود آمریکا هم بر سر این که سوپرمن جمهوریخواه است یا دموکرات، لیبرال است یا محافظهکار، دعوا میکنند. در واقعیت قضیه سادهتر از این است. در آیکان بودن سوپرمن حرفی نیست، اما این ابرقهرمان شنل به دوش، بیشتر از آن که مخلوقی دست نشانده برای نمایش ارزشهای آمریکایی باشد، محصول جهانبینی اخلاقی مردم آن سرزمین است. دقیقا همان چیزهایی در داستانش وجود دارد که تمام آمریکاییها ازش باخبر اند. قصهی تولد و بازگشت موسی (ع)، معصومیت مسیح (ع)، قیام و ایستادگی هرکول و…
کلارک کنت در کانزاس بزرگ شده. مرکزیترین ایالت آمریکا که اتفاقا داستان «جادوگر شهر آز»، نوستالژی و داستان مشترک تمام آمریکاییها، هم از آنجا میآید. به همین دلیل کلارک دنیا را خیلی ساده و معصومانه میبیند. مثل بتمن فیلسوف نیست و به درک متفاوتی از دنیا نرسیده. خوب و صالح بودن برایش تعریف سرراستی دارد که میخواهد به همان پایبند بماند. خود کلارک بدون لباس و ردای سوپرمن هم شبیه قهرمانهای مومن و کلاسیک آمریکایی است. پتانسیلش را دارد که کری گرانت باشد، اما ترجیح میدهد که جیمز استوارت باقی بماند. نجات دنیا برایش مترادف است با نجات جان آدمها از هر بلا و گزند. برایش پلیس، خوب است و خلافکار بد. این دقیقا همان جهانبینی معصومانهای است که از دل فرهنگ روستایی آمریکا بیرون میآید، بقایای عصری طلایی که بعد از دههی شصت، روز به روز بیشتر رنگ میبازد. به همین دلیل ذات سوپرمن بیآلایشتر از آن است که بخواهد به سیاست فکر کند یا مجری سیاست باشد.
سوپرمن نشانهی سیستم و قدرت نیست، تجلی باور و اخلاقیات مردم است. هر داستان و کهنالگویی یک معنا دارد و البته خوانش هر قصه با توجه به دوره و زمانهاش فرق میکند. سوپرمن، نمونهی کاملا کلاسیکی از بازخوانی کهن الگوی قهرمان، اسطورهها و باورهای ابراهیمی است که یادآور میشود، آن چه که تا به حال دیده و شنیده بودیم، فقط قصه نبوده و پشت هر قصهای مفهومی وجود دارد. مفهومی که به ظرف قصه وابسته نیست و میتواند به شکلهای مختلفی در دنیای ما تکرار و بازیافت شود.