بایگانی‌ها

افسانه نهنگ صورتي

افسانه نهنگ صورتي
افسانه نهنگ صورتي

    سحرعصرآزاد دنیای تصویرآنلاین-«ابر بارانش گرفته» چهارمين فيلم سينمايي مجيد برزگر پس از «”فصل باران هاي موسمي»، “پرويز”، «يك شهروند كاملاً معمولي»- است كه به سبك و نگاه شخصي در روايت و كارگراني رسيده است. برزگر در فيلم هايش با انتخاب گره هاي دروني بشر مدرن امروز بر بستر موقعيت هايي به ظاهر عام و متداول، زمينه اي براي بروز و نمود پيچيدگي هاي نوع بشر فراهم مي كند كه سويه هاي غريبي در پي دارد. در «ابر بارانش گرفته» محوريت با زن جوان پرستاري است كه با بيماران بدحال و چه بسا ته خطي مواجه است و به نظر مي آيد به يك تئوري شخصي در مواجهه خود با آنان رسيده كه مي تواند فلسفه مرگ و زندگي را به چالش بكشد. زني كه با تكيه بر همين ديدگاه؛ گاه با كسب اجازه ضمني از بيماران بدحال حكم به خلاص شدن آنها مي دهد و گاه براي خروج آنها از بحران همه توانش را به كار مي برد تا به زندگي عادي بازگردد. فيلمساز نيمه اول كار را به طرح اين ديدگاه و رسوب آن به واسطه موقعيت هاي طراحي شده، در ذهن مخاطب اختصاص داده و در نيمه دوم به شكلي ظريف با تغيير اتمسفر، جغرافيا و موقعيت پيش روي اين پرستار؛ زمينه اي براي به چالش كشيدن ديدگاه او فراهم مي كند كه طراحي و پرداخت باورپذيري دارد. با ورود زن به ويلاي شمال براي پرستاري از پيرمردي كه در كما به سر مي برد؛ و به گفته پزشك مخصوص اش تنها يك هفته زنده مي ماند، زن كه پيش از اين تنها با عبارت معجزه مواجه بوده درحاليكه مرتب از رئاليسم تلخ و گزنده مرگ و ميرهاي پيش رو سيلي خورده، اين واژه را لمس مي كند. حالا چالش پرستار اين است كه دختران و پسر پيرمرد را كه تازه با مرگ قريب الوقوع پدر كنار آمده اند، با امكان وقوع معجزه مواجه و همداستان كند. فيلم همچون ديگر آثار برزگر از ديالوگ نويسي متمايزي بهره مي برد كه هم كميت تعيين كننده اي دارد هم بافت، لحن و زيرمتن حساب شده اي دارد. به همين دليل نياز به شنيدن چندباره دارد تا فلسفه دروني فيلم را به مخاطب منتقل كند. از جمله اين طراحي ديالوگ ها مي توان به گفتگوهاي بين زن پرستار و نوه نوجوان پيرمرد اشاره كرد كه طنز، رئاليسم و سوررئاليسم را درهم آميخته و تصويري جذاب از همجواري نسل ها و تعديل ديدگاه هاي هر دو به واسطه اين همجواري ثبت مي كند. اوج اين طراحي را مي توان در باورپذير كردن داستان يا افسانه نهنگ صورتي مورد توجه قرار داد كه از تصوير يك ذهن توهم زده، تبديل به نماي تأثيرگذار پاياني مي شود و رئال و سوررئال را به چالش مي كشد. فيلمساز براي رفتن به سمت و سوي سوررئاليسم كدهاي بطئي و هوشمندانه اي در فيلم قرار داده و وقتي شخصيت محوري خود را با تعريف اوليه، در موقعيت مواجهه با جلوه هاي اين باور ذهني مثل حركت ليوان آب قرار مي دهد، موفق مي شود مخاطب خود را در اعجاب انگيزي اين تجربه شريك و همراه كند. شايد بتوان تنها مشكل اين فيلم را در انتخاب نام آن جستجو كرد كه هيچ حس و حالي از فضا و جنس اثر ندارد و بخصوص نوعي دافعه و حس برانگيزاننده را براي مواجهه با اثر به مخاطب منتقل مي كند.