فرناز خزاعی
.
هوتن شکیبا یک بازیگر معمولی، ساده یا تکبعدی نیست. او هرگز خود را در نقش یا تیپی خاص و همیشگی محدود نکرده و در کارنامهی کاریاش(چه در تئاتر و چه در سینما و تلویزیون) تجربههای متفاوت و البته درخشانی دارد. شهریور و مهر سال نودویک تئاتر بهظاهر ساده و جمعوجوری در کافیشاپ تئاتر شهر به کارگردانی هومن سیدی به اجرا درآمد. گروه بازیگران اجرای اول روایت ناتمام یک فصل معلق بازیهای یکدستی از خود ارائه کردند. در میان شش بازیگر کار، چند نفر به نسبت سایرین کمتر شناخته شده بودند؛ امیر جدیدی، نوید محمدزاده و هوتن شکیبا.
هوتن شکیبا، فرهاد روایت ناتمام یک فصل معلق بود که پایان تلخ سرنوشتش، حلقهی اتصال میزهای کافه و قصههایشان بود اما شکیبا چنان طنازانه بازی میکرد که با وجود آگاه بودن از پایان نمایش، مخاطب را به شک میانداخت، نکند اینبار پایان خوشی در انتظار این شخصیتهاست. شور و انرژی هوتن شکیبا در تئاتر همواره مخاطب را به تماشای کارهای او تشویق میکند، چه زمانی که فقط در میان تماشاگران تئاتر بازیگر متفاوت و ویژهای بود و چه بعدتر که به واسطهی آثار تصویریاش در تلویزیون و سینما مورد توجه و استقبال طیف گستردهای از مخاطبان قرار گرفت. شکیبا در کارنامهی کاریاش همواره جسارت پذیرفتن نقشهای متفاوت را داشته و دارد؛ چه نقش یک پیرزن(نمایش دایی وانیا)، چه پیرمرد هفتاد ساله(زمانلرزه)، چه نقش یک فرد لال در نمایش دن کامیلو(که اتفاقا بیش از سایر بازیگران توجه را به خود جلب میکرد) و چه در دو اثر موزیکال حسین پارسایی(الیور توییست و بینوایان) که با وجود اینکه بازیگر اصلی این دو اجرا نبود اما با بازی درست و بهاندازه و البته توانایی در اجرا، رقص و آواز خواندن بهصورت همزمان، وجه دیگری از تواناییهای خود را به رخ کشید و بیش از سایر بازیگران این دو اثر در ذهن مخاطب ماندگار شد و در نهایت بازی بینظیرش در کنار ستاره پسیانی در نمایش صد در صد(مرتضی اسماعیلکاشی) که بارها و بارها به روی صحنه رفت و هر بار مخاطبان را شگفتزده کرد.
هوتن شکیبا در کنار کارنامهی درخشان و قابلدفاع تئاتریاش، کار تصویر را آهسته و پیوسته دنبال کرد. طبقه حساس(کمال تبریزی) با اینکه نخستین کار سینمایی شکیبا نبود اما حضورش در کنار رضا عطاران و بدهبستانهایشان، اولین رویارویی جدی مخاطب با شکیبا به حساب میآید اما نقطهی اصلی حضور او در آثار تصویری شخصیت حبیب نقوی(لیسانسهها و بعدتر فوقلیسانسهها به کارگردانی سروش صحت) است. حبیب دغدغهای جز ازدواج نداشت، بیاندازه ساده بود با رفتارها و افکاری کودکانه اما با وجود همهی اینها، تصویر ذهنی خودش چیز دیگری بود و خودش را فردی جذاب میدید که هر دختری در اولین برخورد، خواهان ازدواج با اوست. هوتن شکیبا با تکیه به تجربههای متفاوتش در عرصه نمایش، شخصیت حبیب را که در صورت قرار گرفتن در مسیر اشتباه میتوانست موجودی نچسب از کار دربیاید، به یکی از شیرینترین شخصیتهای سالهای اخیر تلویزیون تبدیل کرد و با انتخاب لحن مناسب و استفاده از زبان بدن، شخصیتی جذاب و دوستداشتنی ساخت. شکیبا با اولین نقش بلند و جدی سینماییاش در شبی که ماه کامل شد(نرگس آبیار) به مسیر موفقیتهایش تداوم بخشید و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد را برای بازی در نقش عبدالحمید ریگی از آن خود کرد. آثار بعدی وی نشان از تلاش او برای تجربه کردن نقشهای متفاوت دارد حتی اگر فرسنگها از خودش فاصله داشته باشند(نمونهاش شخصیت علی در ابلق).
.
پس از همکاری شیرین و دلچسب شکیبا با ایرج طهماسب(و خلق شخصیتهای دیبی و خونه بغلی)، وی اینبار با دو شخصیت شاباش و بچه در مجموعهی مهمونی حضور دارد. دیبی با برعکس حرف زدن و تناقض میان ظاهر خشن و روحیهی لطیفش، و خونه بغلی(با وجود حضوری کمتر از دیبی) با سادگی و شیرینی کلامش به سرعت جایگاه ویژهای در میان مخاطبان آثار طهماسب پیدا کردند. بچه اتفاق تازه و البته منحصر بهفردیست. بچه(کلاه حصیری) یک شخصیت سادهی عروسکی نیست و به رسم بسیاری از عروسکهای آثار ایرج طهماسب یک شخصیت واقعی و ملموس از کار درآمدهست. بچه نه مثل کلاهقرمزی مظلوم است و نه مثل پسرخاله بامعرفت. نه تنها مودب نیست(و در این زمینه از پسرعمهزا هم پیشی گرفته!) بلکه به محض عصبانیت، یک نفر باید جلوی دهانش را بگیرد تا حداقل مهمونی قابلپخش باشد. بچه مدرسه نمیرود، حوصلهی بازی ندارد، شکلات و شیرینی هم به نظر او مسخرهبازیست. بچه نمایندهی بچههاییست که بارها و بارها با آنها روبهرو شده و میشویم اما معمولا بیتفاوت از کنارشان میگذریم و نمیدانیم هر کلام یا رفتار ما چه تاثیری بر آنها میگذارد. غم عجیب چشمان درشت و گرد بچه آینهی اتفاقاتیست که بر کودکان کار تحمیل میشود(خواسته یا ناخواسته). هوتن شکیبا در کنار پیمان فاطمی(عروسکگردان بچه و شاباش) در خلق هر دو شخصیت درخشان عمل کرده، بهقدری درخشان که پس از پخش همان چند قسمت ابتدایی تکیهکلامهای بچه جای خودش را در ادبیات روزمرهی خیلیها باز کرد. هماهنگی میان صداپیشه و عروسکگردان در کنار تغییرات صدای شکیبا(که با صدای خودش تفاوت بسیاری دارد) و البته انتخاب لحن مناسب(و به شدت منعطف که فاصلهی میان خشم و مهربانیاش کسری از ثانیه است) از عروسک بچه یک کودک واقعی و تمامعیار ساخته که یک تنه جای خالی عروسکهای مجموعهی کلاهقرمزی را پر کرده است. بچه بیش از آنکه بخنداند با چشمان بینهایت مظلوم، موهای فرفری، صدای شیرین، لحن جدی و البته زبان تند و تیزش(به قول قیمه خانم آتشزبان!) مخاطب را به همدلی با خود وامیدارد و همهی اینها نتیجهی تماشایی همکاری ایرج طهماسب، مرضیه محبوب(سازندهی عروسکها)، پیمان فاطمی و هوتن شکیباست.
.
طول نقش، اول یا دوم بودن یا حتی فرعی بودن آن هرگز بر بازی شکیبا سایه نمیاندازد و وی همواره با خلق جزییات هر شخصیتی در کوتاهترین زمان ممکن، بازی درخشان و البته کمنقص(در بسیاری موارد بینقص) از خود ارائه میدهد. هوتن شکیبا به جایگاهی دست یافته که به راحتی میتواند تنها دلیل برای تماشای یک فیلم یا نمایش باشد و این برای بازیگری در سن و سال او اتفاق ویژهایست. اعتماد مخاطب به او نتیجه مسیریست که او بدون عجله و گام به گام پیش آمده تا به جایگاه فعلی دست یافته، جایگاهی که همچنان میتواند بالا و بالاتر رود.