تکتم نوبخت
اسم نیکول کیدمن در چند سال اخیر مترادفی برای درامهای تلوزیونیای بوده که همگی هم به لحاظ ساختار داستانی و فرمی هم به لحاظ موقعیتها وشخصیت ها تا اندازهای با هم همپوشانی داشتهاند. مینی سریالهایی مشخصاً مربوط به طبقه مرفه با یک زندگی ایده آل که در پشت پرده آن فساد و ناهنجاری جولان میدهد و برای پرداخت فضای مختص به خود با نوعی شاعرانگی در تصاویر و روایت همراه بوده است. در تمامی این سریالها شخصیتی که نیکول کیدمن آن را میسازد در نسبتی با محیط افیون زده وشومی که در آن زندگی میکند، تعریف میشود. در «دروغهای بزرگ کوچک» شخصیت سلست، با وجود یک رابطه زناشویی رقت بار، یک وکیل متبحر و یک مادر آرام و مسلط به اوضاع است که با محیطی در تعامل است که متعلق به مادران ثروتمندی از جنس خودش است. «دروغهای بزرگ کوچک» در واقع درباره مادرانِ ثروتمندِ کودکان مدرسه ابتدایی مونتری کالیفرنیاست.
محیطی که در شمای کلی خوشبختی یک زن سعادتمند را نمایندگی میکند اما سرشار از دوگانگی است. گریس فریزر در مجموعه«فروپاشی» نیز که در چرخه گستردهای از پنهان کاریها و دروغهای شوهر ثروتمند و مشهورش به دام افتاده است، یک زندگی ایده آل در منطقه شرقی منتهتن دارد. او همانند سلست یک زن شاغل موفق، یک همسر و یک مادر است که همچون او فریب ظاهر آرام و بی دغدغه زندگیاش را میخورد و تصویر تاریک و سیاه حاکم بر زیست واقعیشان را در پوشش خوش رنگ و لعاب زندگی مرفهشان پنهان کرده است. آخرین نمایش از این زن ثروتمند را دیوید ای کلی با «نه غریبه کامل» در شخصیت ماشا دمیتریچنکو یک گورو شگفت انگیز روسی – آمریکایی ارائه میدهد و کیدمن را در شمایلی متفاوت با آنچه در دو سریال قبلی دیده بودیم معرفی میکند. در اینجا نیز محیطی که ماشا را در برگرفته، هرچند که نام یک مرکز سلامت روان را یدک میکشد اما نمایندهٔ یک زندگی مرفه و بی دغدغه است. عمارت های باشکوه با استخرها و خدمه و آبگرمهای بهداشتی مجلل که در زیر بطن خود رنج و فروپاشی روانی را در بردارد و تناقض را ساماندهی میکند. جایی که کیدمن با شمایل یک زن اثیری با سبکبالی در قلمروی خود میچرخد و مشتریان ثروتمند خود را هر روز صبح با اسموتی های شفابخش با دردهای روحی و جسمی خود روبرو میکند، خودش نیز درگیر یک ترومای ویرانگر است. دیوید کلی که در هر سه سریال دروغهای بزرگ کوچک، فروپاشی و نه غریبه کامل مدیر اجرایی بوده و گاهی در نقش نویسنده نیز ظاهر شده است، در کیدمن ستاره درامهای خود را پیدا میکند. این در واقع تخصص اوست که در سالهای اخیر نیکول کیدمن را با یک شمایل نسبتاً تکرار شونده در مرکز درامهای تلوزیونی خود قرار بدهد تا داستانیهایی درباره زنان و مادران زخم خورده بگوید.
«دروغهای بزرگ کوچک» و «نه غریبه کامل» هر دو بر اساس رمانی از لیان موریارتی ساخته شدهاند و هسته مرکزی آن زنی است از طبقه فرادست که درماندگی و کشمکشهای فردی او نسبت مستقیمی با محیط و کشمکشهای فرافردی دارد. شخصیت زنانی که اگرچه غالباً سخت و غیر قابل نفوذ هستند اما از زاویه ای دیگر میتوان فساد اخلاقی را در آنها نیز ردیابی کرد. زنی که تن به رابطه مازوخیسیتی و بیمارگونه با شوهرش میدهد در «دروغهای بزرگ کوچک»، زنی که از شوهر قاتل خود دفاع میکند در «فروپاشی» و زنی که از مواد روان گردان برای تسکین روح مشتریانش استفاده میکند و امنیت و حقوق انسانی آنها را نقض میکند در «نه غریبه کامل» اگر چه سمپاتی لازم برای همدلی مخاطب را ندارد، اما شخصیتی را که نیکول کیدمن میسازد و اجرای او به نحوی است که با وجود ابعاد تاریک در درون این آدمها آنها را سمپاتیک و قابل درک میکند. مجموعه تلوزیونی جدیدی که کیدمن در آن همکاری میکند به نام Roar به کارگردانی کارلی منش، نیز یک مجموعه زن محور و آنتولوژی است که در آن نقش زنی را بازی میکند که با بیماری زوال عقل مادرش دست و پنجه نرم میکند. کیدمن که بخش زیادی از پاندمی را در استرالیا و درکنار مادرش سپری کرده است برای بازی در در «نه غریبه کامل» که نیزدر شهر ساحلی بایرون بی فیلمبرداری شد توانست در استرالیا بماند. در این سریال هشت اپیزودی ماشا یک شخصیت پیچیده است اما کیدمن آن را اغوا کننده میکند. او هم بی رحم است و هم خیر خواه. شمایل او مانند ملکه یخیای است که هر آن ممکن است در آتش خطاهای گذشته خود ذوب شود.
کیدمن ماشا را به نرمی و آرامش ذاتی خودش در بازیگری بازی میکند و اگرچه نه غریبه کامل یک سریال موفق به اندازه دو سریال دیگر که او با دیوید ای کلی همکاری داشته، نیست اما کیدمن همچنان با همدلی عمیق با نقش ماشا تأثیر ویژه خود را بر روی مخاطبش میگذارد. دیوید کلی معتقد است که اگرچه کیدمن میتواند بفهمد که یک شخصیت ممکن است کنشهایی غیر سمپاتیک داشته باشد اما برعهده خود میداند که با ظرافت و اجرای خود عکس آن را انجام دهد و به نوعی آن را نقض کند تا جنبههای تاریک شخصیتهایش را تلطیف و انسانی کند، او شخصیتهایش را با همدلی عمیقی درک میکند و در مورد آنها قضاوت نمیکند.
کیدمن خود را یک هنرمند جدی میداند. کیفیتی در شغل بازیگری که به نحوی هنوز در زنان به دلایل آشکار اجتماعی نادر است چرا که از زنان انتظار میرود که خانواده خود را در اولویت قرار دهند و به دیگران قبل از خودشان فکر کنند. این جدیت در حرفه بازیگری نیروی حیاتیای است که به فعالیتهای چشمگیر او دامن می زند. همانطور که خودش میگوید «من به دنبال نقشهای سختتری هستم که دردسرهای بیشتری دارد، چون هرگز نمیخواهم همان جایی که قبلاً ایستادهام، بایستم»