بایگانی‌ها

شمایل ماندگار یک مادر…

شمایل ماندگار یک مادر...
شمایل ماندگار یک مادر...

 

نزهت بادی

دنیای تصویرآنلاین-گلاب آدینه بهترین تمثال از یک مادر است، طوری که حتی وقتی نقش مادر را نیز بازی نمی کند، باز هم مادرانگی پنهان در وجودش نقش را تحت تأثیر خود قرار می دهد. در چهره او نوعی رنج کشیدن حاصل از مهر و صبر و فداکاری زیاد موج می زند که مدام به خنده و روی خوش باز می شود و گویی همواره در حال مادری کردن برای همه است، در شخصیت و رفتارش وقار و متانت و پختگی و آرامشی وجود دارد که احترام همه را نسبت به خود برمی انگیزد، لحن و بیان و صدایش نیز ترکیبی از دردمندی و شورانگیزی است که اقتدار و ابهت توأمان با شکنندگی و دل نازکی مادرانه را القا می کند و در وجودش حس صمیمیت و گرما و راحتی فوران می کند که انگار سال هاست که او را می شناسیم و می توانیم به او اعتماد کنیم و به آغوش امن و مهربانش پناه ببریم. از این رو به خوبی می تواند پیچیدگی های یک مادر ایرانی را بازتاب دهد که شامل مجموعه ای از احساسات و کنش های متناقضی همچون حرص خوردن، غرغر کردن، قربان صدقه رفتن، نگران شدن، دل سوزاندن، عصبانی شدن، تعارف کردن و مهر ورزیدن می شود و آن ها را در میمیک ها و تکیه کلام ها و حرکاتی دقیق و ظریف بروز می دهد.

با چنین مختصاتی گلاب آدینه بهترین گزینه برای عفت خانم در «مهمان مامان» به حساب می آید که مدام این طرف و آن طرف می رود و بدو بدو می کند و لحظه ای آرام و قرار ندارد و حواسش به همه است و خرابکاری های دیگران را درست می کند و پای درد دل بقیه می نشیند و برایشان غمخواری می کند و وسط دعواها و اختلافات را می گیرد و صلح و صفا برقرار می کند و همه را دور هم نگه می دارد و خلاصه مثل همه مادرها آبروداری می کند تا همه چیز به خوبی و خوشی ختم به خیر شود. آنچه هوشنگ مرادی کرمانی در داستانش و داریوش مهرجویی در فیلمش از تلاش و سخت کوشی و پافشاری مامان برای پهن کردن سفره ای رنگین جلوی مهمان نشان می دهند، همان کوشش طاقت فرسای مدام و هر روزه هر مادری است که خود را به آب و آتش می زند تا خانواده اش را حفظ کند و درک و اجرای درست گلاب آدینه از نقش خود که می داند هر کدام از احساساتش را تا چه اندازه ای بروز دهد، باعث می شود که به نمونه ای ترین تمثال یک مادر ایرانی تبدیل شود.

گلاب آدینه در نقش طوبا خانم «زیر پوست شهر»  کلیشه مادر سنتی را فرو می شکند و تصویر تازه و تکان دهنده ای از زنی محروم و برخاسته از طبقه اجتماعی حاشیه نشین و فرودست ارائه می دهد که خود را در برابر جامعه افسارگسیخته ای می بیند که در حال تباه کردن او و خانواده اش است. پس هرچند او هم اسیر همان تفکرات و وظایف و رسوم سنتی است اما می کوشد گام های مهم تری بردارد و نقش فعال تری در جامعه را بر عهده بگیرد و از حاشیه به متن اجتماع بیاید و اعتراض و مطالبه گری داشته باشد. جایی که طوبی خانم در برابر پرسش دوربین درباره رأی دادن عصیان می کند، فقط مادر خسته و مستأصل درون فیلم نیست. بلکه به صدای گویای همه زنان و مادران خاموش و پنهانی بدل می شود که آن قدر در سکوت و مظلومیت با مشکلاتشان دست و پنجه نرم کرند که انگار محو شده اند و دیگر کسی آن ها را نمی بیند اما رخشان بنی اعتماد با انتخاب گلاب آدینه به عنوان یکی از ستاره های درخشان سینمای ایران به جای آن ها، مجالی برای دیده شدن به آن ها  می دهد و حضور قدرتمند گلاب آدینه، طوبی خانم را به نماینده ای از سوی همه زنان انکار شده بدل می سازد.

 

وقتی رخشان بنی اعتماد در «قصه ها» دوباره سراغ شخصیت هایش می رود و داستان زندگی آنها را بعد از غیابی چند ساله روایت می کند تا ببینیم چه بر سر آنها آمده و سرنوشت شان به کجا رسیده است، دیدار دوباره با طوبی خانم به اتفاق تکان دهنده ای تبدیل می شود. گلاب آدینه به طرز ستودنی پس از سال ها دوباره به قالب طوبی خانم برمی گردد و راکورد شخصیت و احساسات و رفتارش را حفظ می کند اما با هوشمندی ریزه کاری ها و ظرایفی را به بازی اش می افزاید تا نشان دهد که چطور گذر زمان به طرز بی رحمانه ای او را پیرتر و خسته تر کرده و در این سالهای بی خبری ما از او نه فقط اوضاعش بهبود نیافته که بدتر شده است. در واقع با تماشای بازی جزئی نگرانه گلاب آدینه است که می توانیم خودمان داستان و سرگذشت او را در میانه دو فیلم در ذهن مان بسازیم و تصور کنیم که درطول این مدت چه اتفاقاتی برای او رخ داده که طوبی خانم عزیز ما این چنین شکسته و درمانده شده است.

نقش کبوتر در «روسری آبی» که جایزه بهترین بازیگر مکمل را برای گلاب آدینه به ارمغان آورد، از اولین و تأثیرگذارترین نقش های مکمل زن در سینمای ایران است که به خاطر شخصیت پردازی عمیق رخشان بنی اعتماد و بازی درخشان گلاب آدینه به نمونه ای مثال زدنی و به یادماندنی بدل شد و ارزش و اهمیتی را به نقش فرعی اعطا کرد که سابقه نداشت. گلاب آدینه نقش زنی با چهره ای ناجور و صدای خش دار و هیکلی زمخت و رفتاری مردانه را بازی می کند که اسم زیبایش نشان از روح لطیف و دلشنین او دارد و گلاب آدینه چنان ابعاد انسانی به شخصیت کبوتر می بخشد و او را با وجود تفاوت و غرابتش به زنی قابل درک و ملموس تبدیل می کند که داستان زندگی کبوتر که قرار است به عنوان زنی که زنانگی اش سرکوب شده، به داستان عشق نامتعارف نوبر ابعادی عمیق ببخشد، هویت مستقل و خودبسنده ای می یابد و ذهن مخاطب را درگیر خود می کند.

گلاب آدینه در «وقتی همه خواب بودند» در اقدامی جسورانه اجازه می دهد که او را با گریمی سخت و سنگین بسیار پیرتر از سن واقعی اش نشان دهند و به شکل پیرزن قابله روستایی در آستانه مرگ درآورند که با دست های لرزان و چشم های کم سویش هنوز نوزادان را به دنیا می آورد و همین تناقض در شخصیت پیرزن است که او را از سایر نقش های آدینه متمایز می کند. او در عین حال که سنگینی و کندی و سکون را در تن و اندام و حرکاتش به نمایش می گذارد اما در پشت همان چین و چروک ها و خمیدگی ها و ناتوانی ها، حسی از اشتیاق به زندگی را در لحظه تولد بچه ها بروز می دهد و احترام مخاطب را نسبت به او برمی انگیزاند که همواره در حال زندگی بخشیدن به همه بوده و چه عمر پر خیر و برکتی داشته است و آن آرامش و حال خوب او در سفر معنوی اش که توسط کودکان محقق می شود، گویی بر عاقبت به خیر شدن او تأکید می کند.

در فیلم «آرامش در میان مردگان» جای پیرزنی بازی می کند که تمام عمرش را در گورستان و همجواری با مرده‌ها گذرانده است و حالا در انتهای عمرش تصمیم می گیرد پایش را از بهشت زهرا بیرون بگذارد و به میان زندگان بازگردد اما با ورود به ابرشهر تهران بناگه خود را در مواجهه با جامعه ای می بیند که چنان دگرگون شده است که دیگر آن را نمی شناسد و درک نمی کند و گلاب آدینه این حس بیگانگی و جداافتادگی در میان مردم را به خوبی القا می کند و طوری در برابر تغییرات زمانه واکنش نشان می دهد که گویی موجودی فرازمینی به نظر می رسد که از دنیای دیگری به آن فضای شلوغ و خشن و بی تفاوت آمده و هنوز با همان نگاه ساده و معصومانه اش جهان مدرن امروزی را تحلیل می کند. هرچند فیلم در حرکت از رئال به سوررئال نمی تواند به تعادل دست بیابد و لحن یکدستی داشته باشد اما بازی منسجم گلاب آدینه که به درستی در مرز ظریف مرگ و زندگی و واقعیت و خیال گام برمی دارد، تنها امتیاز و برگ برنده فیلم به حساب می آید که آن را دیدنی می کند.

گلاب آدینه در «دوباره زندگی» به عنوان تازه ترین فیلمی که از او روی پرده سینماست، در نقش زن سالمندی ظاهر می شود که در حال ابتلا به آلزایمر است و بتدریج همه چیز را فراموش می کند. تصویری که او از پیری و زوال حافظه و مصائب سالخوردگی و ناتوانی حاصل از کهولت سن نشان می دهد، چنان در روندی زیرپوستی و ظریف و دقیق شکل می گیرد که شأن و منزلت یک فرد پیر را زیر سوال نمی برد و او را در قالب یک انسان محترم می نمایاند که به طرز غم انگیزی خود را عاجز و درمانده از ادامه زندگی در تنهایی می بیند و در مواجهه با فروپاشی شخصیت مستقل و بی نیاز و قدرتمندش می یابد. ورود نوزاد به زندگی ریحان و همسرش به او مجال زیستنی دوباره را می دهد و او انگار به آغاز زندگیش بازمی گردد و همان مادر جوانی می شود که باید بچه ای را دوباره بزرگ کند . گلاب آدینه به شکل تحسین برانگیزی از عهده چنین نقش دشواری برمی آید و اجرای درستی از تغییر حالات و احساسات مدام خود دارد و به خوبی در دل بازی سرد و کند و ساکن خود، لحظاتی نامنتظره از بروز هیجان و اشتیاق و انرژی خلق می کند و ما زن سالمندی را می بینیم که گویی پیری خود را از یاد می برد و کودکانه به وجد و شعف می آید و وسط همان لحظه پرشور یکدفعه نگرانی و هراس از آینده بر وجودش سایه می اندازد.