بایگانی‌ها

شکست کلیشه‌های یک نقش

شکست کلیشه‌های یک نقش
شکست کلیشه‌های یک نقش

تکتم نوبخت: در خانواده صبوری‌ها فقط یک نفر است که با بقیه فرق دارد. همه داستان متعلق به خودشان را دارند اما داستان یک نفر است که جدی‌تر و به همان اندازه که جدی‌تر است تلخ‌تر است. سیما دختر ترنسی است که با آرمان و سامان می‌پلکد، کم حرف می زند، و معصوم‌تر و ترسیده تر ازآن است که واقعیت وجود خودش را به روی پدر مستبد و سنتی‌اش بیاورد. عینی شدن منحنی شخصیت سیما تنها در حلقه دوستی جدی و مردانه آرمان و سامان است که شکل می‌گیرد نه در کانون خانواده.

.
در نقشه چیدن‌های سه تایی شان و درکی که این دو نفر به خصوص سامان که بعدها مجبور است نقش شوهرش را بازی کند، از جهان شخصی او دارند. اما سیما حتی شبیه آرمان و سامان هم نیست و تلخی درون او بر همه چیز مسلط است. اندوهی که می‌توان چشم‌ها و نگاهش را نماینده آن دانست حتی در لحظه‌های سرخوشی سه نفره شان نمی‌خندد. او حتی در به صرافت افتادن آنچه می‌خواهد، یعنی تغییر جنسیت، نیز سر به زیر و آرام است. سیگار کشیدن‌های یواشکی‌اش با آرمان همان اندازه دل آدم را به درد می‌آورد که وقتی نقش دختر دلخواه پدر را بازی می‌کند و به عقد سامان در می‌آید. اهمیت بازی سوگل خلیق در درونی کردن رنجی است که پیش از این غلو شده و بیرونی دیدیم.

.
شخصیت‌هایی اغراق شده که بیشتر از آنچه بر لایه‌های پنهان یک هویت مجهول دست بگذارند با تاکید زیاد بر سر و شکلی شبیه یک مرد و ناسازگاری‌های پرخاشجویانه با اطرافیان و خانواده رنج شبیه دیگران نبودنشان را داد می‌زدند. سیما اما حتی ظاهری مردانه ندارد و سوگل خلیق با پرهیز از شلوغ کاری در اجرا به این نقش اعتباری درونی می‌دهد. او حتی اگر خودکشی هم بکند ما دقیقاً از آنچه در ذهن او می‌گذرد خبر نداریم، اما رنج او را در نگاه‌ها و سکوت‌هایش حس می‌کنیم. او از همان ابتدا هم قبل از اینکه شمایل بیرونی و اکت هایش او را به عنوان یک ترنس معرفی کند، خودش خودش را به ما می‌شناساند. سیما یاغی نیست، مضطرب است، رنج می‌کشد، و ما این رنج کشیدن را می‌فهمیم. سکانسی که او به همراه سامان راهی فرودگاه می‌شود تا وطنش را ترک کند، یکی از غمگین‌ترین و واقعی‌ترین تصاویری است که می‌توان از بی پناهی انسانی که هویت خود را نمی‌خواهد، دید.