بایگانی‌ها

آلن دلون: راحت می‌میرم

آلن دلون: راحت می‌میرم
آلن دلون: راحت می‌میرم

 

ترجمه و تلخیص: ارغوان اشتری

در پیاده‌روی مشاهیر شهر لس آنجلس ستاره‌ای به آلن دلون اختصاص خواهد یافت.
ستاره «سامورایی» در سن 85 سالگی مورد تجلیل هالیوود قرار می‌گیرد، بازیگر فرانسوی که ترجیح داد در همان اروپا مقابل دوربین برود و جز مدت کوتاهی در هالیوود نماند. بنابراین هالیوود در سال‌هایی پایانی عمرش با درج ستارهٔ به آلن دلون، بازیگر و تهیه کننده احترام می‌گذارد.

چند ماه پس از برگزاری جشنواره کن و اهدای نخل طلا به دلون، او سکته مغزی کرد و سال گذشته خبر مشکلات دیگری از او به گوش رسید.
حالا او سرحال برگشته، مقابل دوربین شبکه تلویزیونیتی وی موند قرار گرفته در مصاحبه‌ای که دوست خبرنگارش در سوئیس و خانه دلون از او گرفته حرف‌های تازه‌ای را بیان می‌کند. خانه‌ای که پر از عکس‌های فیلم‌های خاطره انگیز اوست.
آلن دلون مرگ‌اندیش شده، شاید بیشتر از گذشته، باورش به خدا زیاد شده و عشق جدیدی را پیدا کرده، زنی آسیایی که به او کمک کرد تا دوباره بتواند سرپا شود.

وسوسه مرگ

دو سال پیش، در پی سکته مغزی در شب 10 تا 11 ژوئن 2019 آلن دلون مرگ را به چشم دید. و این روزها، با وجود اینکه به نظر می‌رسد سلامتی خود را بازیافته، اما چنان که مشخص است تا پایان عمر از حق مرگ با عزت دفاع می‌کند 

می‌گوید: «…  من در سوئیس زندگی می‌کنم، جایی که امکان اتانازی وجود دارد، و همچنین به این دلیل که من مرگ خودخواسته را منطقی‌ترین و طبیعی‌ترین چیزی که وجود دارد می دانم.”

دلون همچنین اعتراف می‌کند که حتی گاهی اوقات می‌خواهد به زندگی خود پایان دهد. «در طول دوران حرفه‌ای‌ام که فوق العاده بوده است، به مرگ فکر نکرده‌ام. حالا بله، شاید بیشتر از قبل. مسئله سن است، مسئله زمان است.»

دلون حتی تصور می‌کند که چگونه از این دنیای فانی خودش را خلاص کند و اعلام می‌کند که ترجیح می‌دهد “با پریدن از پنجره بجای اختلال عملکرد قلب” بمیرد.

هیرومی عشق من

اگر دلون به خوبی از مشکلات جدی سلامتی خود رهایی یافت، مهم‌تر از هر چیزی نزدیکان او بودند. ستاره «یوزپلنگ» البته می‌توانست روی حمایت فرزندانش حساب کند، اما در عین حال متکی بر عشق زنی ملایم و قوی است که از کشوری آمده که او را همانند بتی زنده احترام می‌گذارند: ژاپن!

آلن دلون 85 ساله می‌گوید: «هیرومی، همراه ژاپنی من، در دوران نقاهت بسیار کنارم بود.»

دلون بدون ارائه جزئیات بیشتر در مورد این داستان عاشقانه در همین حد از زندگی شخصی‌اش صحبت می‌کند داستان عاشقانه‌ای که به نظر می‌رسد به دلون حس جوانی داده است.

 

جانشین خلف!

وقتی از او می‌پرسیم چه بازیگرانی، اندازه او کاریزماتیک، می‌توانند جانشین اش باشند؟
پاسخ می‌دهد که «نه، واقعاً، کسی را نمی‌بیند!»

تلاش می‌کنیم تا او را به حرف درآوریم، می‌پرسیم: «برد پیت یا مت دیمون؟» پاسخ می‌دهد: “من چیز زیادی در مورد آن‌ها نمی‌دانم.

در ادامه می گوییم: «ژان دوژاردن؟

-پف … کی؟

-عمر سی؟

دیگر، قاطی می‌کند:” می‌خواهی چه بگویم؟

– پس «سامورایی» هنوز وارثی نخواهد داشت؟

 

-بله دارد.

او با تحسین از ونسان کاسل پاسخ می‌دهد: «من او را دوست دارم. من واقعاً از پدرش خوشم می‌آمد.”

او بدون اینکه هیچ نامی از پسر ژان پیر کاسل به عنوان جانشین شایسته خود نام ببرد. این بحث را تمام می‌کند.

پس باید نتیجه گرفت: دلون بی نظیر است و می‌خواهد به همین شکل بماند!

مذهب، عشق جدید دلون

دلون در ایمان نوعی مماشات یافت که به او اجازه می‌دهد مرگ را با آرامش درک کند. او متقاعد شده است که مادر محبوب اش را پیدا کرده که به گفته دلون همه چیز را مدیون اوست، و همچنین رومی اشنایدر، میری دارک، ناتالی دلون، زنانی که در زندگی او سهیم بوده‌اند، او حالااحساس آرامش می‌کند. 
“می دانم که آنها منتظر من هستند، ما آنجا(در جهان دیگر) همدیگر را ملاقات خواهیم کرد.”

دلون می‌گوید که مرتباً با مرگ و زندگی پس از مرگ سروکار دارد، اغلب با ادیت، مادر عزیزش صحبت می‌کند. و اگر او توانست سکته مغزی خود را بهبود بخشد، به گفته خودش، به لطف دعاهایی است که برای مریم مقدس خوانده، او بهبودی خود را مدیون دعاها می‌داند.

دلون با تأیید اعتقاد خود به «خدا، مسیح و بالاتر از همه حضرت مریم» آخرین وصیت خودش را انجام داد: دفن با برگزاری آیین کاتولیک‌ها در کلیسا، قبل از اینکه در ملک خود در دوشی، که دارای نمازخانه خصوصی است، دفن شود. او قبرش را آنجا حفر کرده است.»

 

تمام زندگی تنها بودم

بر خلاف ژان پل بلموندو، که همیشه با گروه دوستانش احاطه شده بود، آلن اعتراف می‌کند که در تنهایی لذت می‌برد. «من تنها هستم. تمام زندگی‌ام تنها بوده‌ام. ، فکر می‌کنم به مسئله دوران کودکی، تحصیلات، رفتار برمی‌گردد و سپس نوعی عشق به تنهایی است، که من فراگرفتم. مسئله تربیت و ژنتیک است.»  پدر آلن هنرمندی مجسمه ساز بود.

دلون می‌گوید: «من، توسط افراد فوق العاده‌ای تربیت شدم، مادرم و شوهرش،، پل، که قصاب بود. شغلی سخت و طاقت فرسا که نیاز به همراهی مادرم، ادیت (عکس او و دلون در 1988 بالای سرش قاب شده) و فداکاری زیادی داشت و فضای کمی برای زندگی اجتماعی باقی می‌گذاشت.»

قصابی شغلی است که آلن جوان می‌خواست به نوبه خود با گرفتن مدرک  بپذیرد.

«هر دوشنبه عصر، من با ماشین به لس هالس می‌رفتم تا دوره‌ام را بگذرانم. من حتی جایزه “Jambon français” را دریافت کردم.»

با این حال، برخی روزها، انزوا بر او سنگینی می‌کند: «بسیار سخت است، اما، در برخی مواقع نیز قابل تقدیر است …» 
آلن دلون با گفتن «گربه‌ها و سگها غالباً از انسان‌ها فهمیده‌تر و باهوش‌تر هستند … » نتیجه‌‌گیری می‌کند و نشان می‌دهد بیش از همیشه انسان گریز شده است.

سه زن

حتی اگر در حال حاضر با هیرومی، همراه جدیدش خوشحال باشد، زنان زندگی خود را فراموش نمی‌کند … که متأسفانه دیگر  در این دنیا نیستند.

«همه آنها مرده‌اند. تنها من هستم که ماندم، این برای من رنج به همراه دارد.»

برای دلون فقدان آنها چنان تسلی ناپذیر است که موفق نمی‌شود آثاری را که این بازیگران زن فوت شده بازی کردند  ببیند، آثاری که برای او اهمیت زیادی داشته‌اند.

«من نمی‌توانم فیلم‌های رومی، ناتالی یا میری را ببینم. اذیت می‌شوم.»

و هنگامی که از ناتالی دلون که در ژانویه درگذشت، یاد می‌کند، احساساتی می‌شود: «او تنها زنی بود که با او ازدواج رسمی کردم و پسری فوق العاده به من داد، آنتونی.»