بایگانی‌ها

آمادئوس؛ خالق زیباترین آواهای زندگی

آمادئوس؛ خالق زیباترین آواهای زندگی
آمادئوس؛ خالق زیباترین آواهای زندگی

دنیا میرکتولی

 شاید بتوان او را اولین آهنگساز تاریخ تا عصر خودش دانست که بسیاری از قواعد و قراردادهای سنتیِ موسیقیِ آن دوران را شکست. اولین بار او بود که ملودی ایتالیایی و پولیفونی آلمانی را درهم‌آمیخت و بسیاری از کارشناسانِ موسیقی بر این باورند که عصر رمانتیک در واقع با رمانسِ آرامِ «کنسرتو پیانوی شماره 20» اثر موتسارت آغاز شد؛ عصری که آثار هنری‌اش بر مبنای احساسات درونی و اندیشه‌های شخصیِ هنرمند شکل می‌گرفت و نه بر اساس علم و منطق.

ولفگانگ آمادئوس موتسارت. عده‌ای آثار شگرف و سحرانگیز او را عصاره‌ی نبوغ ذاتی هنرمند می‌دانند و برخی دیگر، ثمره‌ی تلاش‌های شبانه‌روزیِ‌ وی از کودکی تحت تشویق‌ها و حمایت‌های پدرش. برای ایمان به نبوغ بی حد و حصر او، نیاز به یادآوری‌ست که بزرگترین آهنگسازانِ تاریخ، از دهه‌ی سوم و چهارمِ زندگی خود شروع به تصنیف سمفونی کرده‌اند؛ اما آمادئوس هشت سال بیشتر نداشت وقتی اولین سمفونی خود را بر روی کاغذ آورد! دانش عمیق آهنگسازیِ ولفگانگِ کوچک به قدری درخشان بود که حیرتِ استادِ آهنگسازی همچون هایدن را برانگیخت.

در وصف موتسارت بسیار گفته‌ و نوشته‌اند و آثارش را از ابعاد و زوایای گوناگونی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده‌اند. اما احساسی که نزد همه‌ی مخاطبان موسیقیِ موتسارت یگانه است، سرزنده‌ و طربناک‌ بودنِ موسیقی اوست. ملودی‌های موتسارت با وجود تنوعِ بسیار در لحن و ساختار، از لحاظ نیروی طراوت و یک تازگیِ تصورناپذیر، مشترک‌اند. شاید به همین دلیل هرگاه آهنگی از او بشنویم، می‌توانیم حدس بزنیم که قطعه‌ای از موتسارت است؛ بدون اینکه نام اثر را بدانیم. موتسارت در عین حال هم آنقدر بزرگ و دست‌نیافتنی است که خارج از حیطه‌ی آدمیان معمولی قرار می‌گیرد و هم آنقدر صمیمی و لمس‌پذیر ا‌ست که می‌تواند علاجِ دردِ بی‌درمانِ غم‌ها و رنج‌های انسان باشد. موسیقی او شنونده را چنان یاری می‌کند که هیچ موسیقی دیگری قادر نیست با ما چنین کند. موتسارت عمر بسیار کوتاهی داشت و در زندگی آنقدر که باید، شادی ندید. اما در آثارش شاد و عاشقانه زیست. گویی پیامبری‌ بود که تنها یک معجزه داشت و آن، انتقالِ لحظاتِ نابِ شادی‌آفرین به مردم بود. موسیقی او با مخاطب همان کاری را می‌کند که زیبایی طبیعت. موتسارت زندگی کوتاه خویش را به تصنیف آواهای زندگی سپری کرد. انگار حتی صدای رویش جوانه‌ها را می‌شنید و همه‌ی شادی‌های آسمانی و زمینی را تبدیل به نت‌های موسیقی‌ می‌کرد. او زبان را به موسیقی وارد کرد و داستان تعریف کرد. همنوایی سازها در سمفونی‌ها و کنسرتوهای او دنیایی بی‌انتها خلق کرد که در هر جایش گستره‌ی حیاتِ آهنگساز برایمان آشکار می‌شود. حرف‌زدنِ بی‌واسطه‌ی سازها با شنونده، می‌توانست از آنِ طبیعت باشد؛ یا چهره‌ها و مکان‌هایی که در زندگی هنرمند بودند؛ یا شادی و رنجی که هنرمند می‌برد؛ و یا لطافت رؤیاها و اندیشه‌هایش. هر چه که باشد، موسیقی موتسارت آراسته به رنگ‌های روشن و درخشان است و زندگی را خوشبینانه وصف می‌کند.

کمال مطلوب آن است که بدان سان زندگی کنیم که موتسارت زیست. او خونمایه‌ی زندگی خود را که همان درک و لذت والا از پدیده‌های هستی بود، در موسیقی‌اش گذاشت تا قطعاتی روشنگر و انرژی‌بخش به بشر هدیه بدهد. آمادئوس تنها یک آهنگساز نبود، یک شیوه‌ی نگریستن به زندگی نیز بود.

*میلوش فورمن در سال 1983 فیلم «آمادئوس» را بر اساس نمایشنامه‌ای به همین نام نوشته‌ی پیتر شیفر ساخت. این فیلم نگاهی‌ست به زندگی پرفراز و نشیبِ نابغه‌ی موسیقی که از زبان آهنگساز مشهوری به نام آنتونیو سالیری روایت می‌شود و البته کاملا منطبق با واقعیات زندگی موتسارت نیست و تخیل نویسنده در آن سهم بزرگی دارد. تماشای «آمادئوس» به ویژه برای عشاق موسیقی کلاسیک، لذت بزرگی است که در کلام نمی‌گنجد و مخاطبانِ این فیلم می‌توانند همراه با صحنه‌های موسیقی بی‌نظیر، گوش به بسیاری از قطعات زیبا و دل‌انگیز موتسارت بسپارند. «کنسرتو برای فلوت و هارپ (چنگ)» که در ادامه آن را می‌شنوید، یکی از روح‌نوازترین ملودی‌هایی است که تا به حال نوشته شده است. با شنیدن این موسیقی زیبا، به تماشای چشم‌اندازهای باشکوهی بنشینیم که آقای آهنگساز بزرگ به چشم خود دیده و برایمان وصف کرده است. این کنسرتو یکی از قطعاتی است که در فیلم «آمادئوس» از آن استفاده شده است.