بایگانی‌ها

آی آدم‌ها

آی آدم‌ها
آی آدم‌ها

از اندک نمونه های قدیمی تر می توان به سریال «مزد ترس» ساخته حمید تمجیدی اشاره کرد که چند سال بعد دنباله ضعیف آن با عنوان «بازی با مرگ» روی آنتن شبکه دوی سیما رفت. سریال های «بچه مهندس» ساخته مشترک محمدرضا خردمندان و علیرضا بذرافشان و «سرگذشت» ساخته سیدجمال سیدحاتمی از تازه ترین نمونه ها در این باب هستند که اولی فصل سوم اش بهار سال آینده روی آنتن می رود و دومی هم سری دوم اش با نام «سرگذشت» این روزها در حال نمایش از شبکه اول سیما است. جالب اینجا است که هر دو سریال نیز با وجود موفقیت در جذب مخاطب، به شکلی عجیب تغییر نام داده و مخاطبانش را شگفت زده کرد!

در سریال «محکومین»، هر قسمت یک داستان مجزا داشته و حلقه وصل کننده آن هم یک زن مددکار اجتماعی بوده است. در عین حال اپیزودیک بودن محکومین به جذاب بودن آن کمک شایانی کرده است. اما آن چه این مجموعه تلویزیونی را پربیننده کرد، آرای قاضی دادگاه برای محکومین هر قسمت در مقام شخصیت مرکزی آن است. آدم هایی بدون سابقه کیفری که بر اثر یک اتفاق سروکارشان به قانون جزایی افتاده و قاضی به جای روانه کردنشان به زندان، از احکام جایگزین استفاده می کرده است. موضوعی که در سال های اخیر بیش از گذشته شده و قاضی های دادگاه در مواردی از این دست به صدور آرایی متفاوت از این دست مبادرت می ورزند. بخش مهمی از قوت محکومین، به شخصیت پردازی درست، قصه های روان و تاثیرگذار و گاه بازی های درخشان بازیگران آن بازمی گشت. سیدحاتمی در «سرگذشت» نیز چارچوب کار خود را براساس همان ایده موفق سری نخست بنا نهاده و این بار نیز از طریق مددکار اجتماعی دادگاه وارد هر یک از قصه ها می شویم. نکته مهمی که وی در نگارش فیلمنامه سرگذشت رعایت کرده، استفاده از فرمول های آشنای ژانر ملودرام است که به خوبی با کلیت آن همخوانی دارد.

در یکی از بهترین اپیزودهای این سریال، با مرد جوان به شدت چاقی همراه می شویم که علاقه سیری ناپذیری به غذا داشته و بابت همین موضوع هم سروکارش را به دادگاه بابت شکایت صاحب یک رستوران از او می اندازد. کار اجباری او در رستوران و پرداخت دقیق این شخصیت و نیز مرد میانسال رستوران دار، کیفیت ویژه ای به این قسمت بخشیده و مخاطب را تا به آخر همراه خود می کشاند. از طرف دیگر داستانک پسربچه جنوبی ای که برای درمان بیماری پدرش به تهران آمده و با پسر جوان دوست می شود، کمک زیادی به جذاب تر شدن این اپیزود کرده که پایانی تلخ اما در عین حال امیدوارکننده دارد. در یکی از تازه ترین اپیزودهای روی آنتن رفته از «سرگذشت»، با مرد جوانی آشنا می شویم که در صنف پوشاک فعالیت می کند و چاره ای برای سپردن پدر پیر خود به آسایشگاه سالمندان ندارد. گم شدن پدر هنگامی که پسر در حال پر کردن فرم پذیرش آسایشگاه است، نقطه عطف نخست این قسمت به حساب می آید که زمینه را برای رسیدن قصه به نقطه عطف میانی (کتک خوردن مدیر آسایشگاه به دست پسر جوان) را فراهم می کند. محکومیت پسر به یک ماه کار در آسایشگاه، قصه را وارد فاز تازه ای کرده و به رابطه پدر و پسر که نباید بقیه هم از آن مطلع شوند، سروشکل تازه ای می بخشد. از همان لحظه ورود مرد میانسال به آسایشگاه، داستانک جذابی هم با محوریت مرد دیگری شکل می گیرد که سال های طولانی زندانی بوده و پیرمرد نیز به واسطه شغلش مسئول درب برقی یکی از بندهای زندان بوده است. یک رابطه ظریف فکر شده که قهرمان اش را در سال های پایانی عمر در جایگاهی قرار می دهد که از نگاه وی، بی شباهت به سی سال کارش در زندان نیست.

سریال هایی از جنس «سرگذشت»، پس از فیلمنامه نیاز به بازیگرانی دارد که به خوبی با شخصیت ها جفت و جور شده و مخاطب را به همذات پنداری با خود وادار کنند. اتفاقی که در بسیاری از اپیزودهای این مجموعه تلویزیونی رخ داده و یکی از نقاط قوت آن به حساب می آید. برای نمونه می توان به ناصر هاشمی، بهرام ابراهیمی، امیر غفارمنش، علی هاشمی و مهدی صباغی اشاره کرد که درک درست و کاملی از نقش هایشان داشته و در جان بخشیدن به این تیپ-شخصیت ها کاملا موفق عمل کرده اند. به خصوص صباغی که در نقش پیرمردی با حافظه رو به زوال که هیچ علاقه ای به زندگی در آسایشگاه سالمندان ندارد، حضوری پرفروغ دارد. سیدحاتمی در کنار این بازیگران حرفه ای با پشتوانه سال ها تجربه، از بازیگران تازه کار هم بهره گرفته و توانسته توازن خوبی میان آنها به وجود آورد.

محمد جلیلوند