بایگانی‌ها

ارتباط عکاسی با سینما

ارتباط عکاسی با سینما
ارتباط عکاسی با سینما

 

نویسنده: گادفری چشایر

مترجم:احسان بهادری فر

24 فریم آخرین ساخته ی عباس کیارستمی به اندازه ی جذابیتش شگفت آور است. شگفتی اینجاست که این اثر از این کارگردان ماهر ایرانی که متأسفانه آخرین اثرش محسوب می شود نوعی فیلم_انیمیشن متشکل از 24 فیلم کوتاه است که طول هر کدام تقریبا چهار و نیم دقیقه است. فیلمساز از تصویرسازی کامپیوتری پیچیده ای برای خلق موقت ادامه ی تصاویر بهره گرفته است. بغیر از یکی از عکس ها که یک نقاشی فاخر قدیمی است بقیه ی عکس ها را خود کیارستمی شکار کرده است. این پروژه که سه سال قبل از فوت او در ژانویه ی 2016، آغاز شد در حقیقت نطفه اش از مشاهدات کارگردان نسبت به نقاشی ها و عکس هایی بسته شد که هر دوی این فعالیت های خلاقانه نشان دهنده ی توقفی لحظه ای در زمان بودند. ما بیننده ها می بایست تصور کنیم که قبل و بعد از هر نقاشی و عکسی که می بینیم چه اتفاقی روی داده است و به این شکل تصورات و تخیلات خود را به چالش می کشیم. در تعداد معدودی از این فیلم های کوتاه فردی دیده می شود، عمل دراماتیک متعارفی نداریم و دیالوگی شنیده نمی شود (پس زیرنویسی هم وجود ندارد). غالبا تصاویر از طبیعت گرفته شده اند: پرنده، اسب و دیگر حیوانات را در تصاویر می بینیم. زمینه ی تصاویر از کوه هایی پوشیده شده از برف تا طاقچه ی پنجره متغیرند. درست است که در این اثر خط داستانی یا شخصیتی وجود ندارد اما این به معنای خالی بودن روایت از انرژی و جذابیت نیست.

هر فیلم کوتاه ظاهرا دارای نقطه ی اوج دراماتیک مخصوص به خود است که با دیدن هر فیلم لذت آن را خواهید چشید. در یک معنا 24 فریم نمایشی پر جزئیات از فیلمسازی برجسته است که در آن به ارتباط میان عکاسی و سینما می پردازد. همین ویژگی باعث شگفتی سینمادوستانی می شود که کیارستمی را به خاطر 6 فیلم دراماتیک اش از “خانه ی دوست کجاست؟” تا “باد ما را خواهد برد” می شناسند. آثاری که باعث پیدایش و ظهور یکی از معتبرترین کارگردانان صاحب سبک در دهه های 80 و 90 میلادی شد. او پرونده ی پرباری قبل و بعد از این دوره ی طلایی دارد. 

گرچه 24 فریم بر قله ی دوران اخیر سینمایی اش می ایستد اما این فیلم می تواند ما را به دوره ی ابتدایی کار کیارستمی در قامت هنرمند و سینماگر متصل کند. در دانشگاه هنر پذیرفته شد، در حوزه ی طراحی گرافیک و نقاشی کتاب های کودکان به فعالیت پرداخت. در سال 1969 (1347) از او خواستند تا مسئولیت بخش سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را برعهده بگیرد. کیارستمی در آنجا کارش را تحت عنوان فیلمساز طی 15 سال آغاز کرد که نتیجه اش تعدادی فیلم کوتاه بود. بعضی از آنها را برای کودکان می ساخت و در بعضی دیگر کودکان موضوع فیلمش بودند که بیانگر هوش غیر متعارف، زبان رمزآلود و مشاهدات دقیق او هستند. ویژگی هایی که در فیلم های تحسین شده ی جهانی او نیز قابل رؤیتند. فیلم های کوتاه کیارستمی با این که تاکنون کمتر دیده شده اند همانند فیلم های بلندش درخشانند. خبر خوش این که این فیلم ها در حال مرمت و اصلاح می باشند و تا دو سال دیگر با کیفیت عالی به نمایش در می آیند. در این آثار دلبستگی او به فرم مینی مال را شاهدیم (رد این علاقه را می توان در اشعار هایکوی زیبایی که سروده دنبال کرد). در 24 فریم در واقع او مجموعه ای جالب توجه از فیلم های کوتاه می سازد که علاوه بر گنجاندن اصل گویایی و سادگی درون فیلم های کوتاه چهار و نیم دقیقه ای خود حد اعلای پیوستگی نیز در این اثر موج می زند. فیلم حاضر با دوره ی پایانی کاری آثار کیارستمی پیوندی ناگسستنی دارد. دوره ای که در آن این کارگردان به بلوغ فکری رسیده بود، مطالب مورد نظرش را گلچین می کرد و ابتدای آن همزمان با آغاز قرن بیست و یکم بود. پس از بردن جوایز بسیاری از جمله نخل طلای کن برای “طعم گیلاس” در سال 1997 وشیر نقره ای جشنواره ی ونیز برای “باد ما را خواهد برد” در سال 1999 و رسیدن به قله ی موفقیت سینمایی به نظر می رسید که در حوزه ی سینما دستاورد دیگری نمی توانست این کارگردان صاحب سبک ایرانی را به هیجان آورد اما او به شیوه ای غافلگیرکننده راهش را به سمت فعالیت های خلاقانه ی دیگری آغاز کرد. کیارستمی با آغوشی باز از فیلمسازی دیجیتال با بودجه ی کم استقبال کرد. هم دست به ساختن تعدادی فیلم مستند و تجربی زد و هم پذیرای پیشنهاد ساخت فیلم هایی در خارج از ایران شد. او نمایشگاه هایی از هنر چیدمان خود را در معرض دید عموم قرار داد، شعر سرود، به سراغ تدریس فیلمسازی در کارگاه هایی در سرتاسر جهان رفت و مهم تر از همه به علاقه ی دیرینه اش عکاسی از طبیعت پرداخت. این عکس ها که به زیبایی، مناظر ایران و دیگر کشورها را ثبت کرده ظاهرا به دو ویژگی کیارستمی اشاره دارند: کیارستمی با عکاسی این مناظر این شانس را پیدا کرد تا بعدی تفکرآمیز و عمیق تر از این تصاویر ایجاد کند بدون آن که نیاز باشد تا همانند فیلمسازی به بودجه و ملزومات دیگر بیندیشد. از این عکس ها می توان سکوت و حس ناب معنوی طبیعت را با تمام وجود درک کرد. اگر گاهی اوقات مفسران افراطی دین اسلام رویکردهایی همانند وحدت وجود را رد می کنند اما این کیارستمی است که با عکس هایش نوعی بدعت ایجاد کرده و رویکردش به طبیعت نواندیشانه است. 

نظریه پردازان سینما ممکن است نوعی رویکرد و شکل متفاوت از سی جی آی (تصاویر کامپیوتری) را در این اثر ببینند. در حالی که بعضی از کارگردانان نظیر کریستوفر نولان، کوئنتین تارانتینو و دیگران از فرم سلولوئید در مقابل پیشروی های فیلمسازی دیجیتال قاطعانه دفاع می کنند چگونه کیارستمی چنین فیلمی ساخته است؟ چرا او که خود استاد تصاویر بکر _چه ثابت و چه متحرک_ است، راهش را عوض کرده و اجازه داده تصاویر کامپیوتری عکس های طبیعت اش را تصرف کرده و در واقع به دقت آنها را بازسازی کند؟ در صورتی می توان به کیارستمی خرده گرفت که یکی از تم های اصلی اثرش را نادیده بگیریم: تخیل. تخیل و خیالپردازی همانطور که می تواند ذهن هر فرد را آزاد کند می تواند ذهن را زندانی و در بند کند. با توجه به خلاقیت خارق العاده ی کیارستمی و تعاریفی که از هنرش می کند نمی توان هنر او را محدود و بسته در نظر گرفت. به همین علت است که او از ساختن فیلم های معمولی دوری می جست، به سراغ چالش های جدید می رفت و به سوی راه های ناشناخته گام برمی داشت. در 24 فریم این خالق چند وجهی و نابغه با فکری آزاد، تخیل خود را از دو طریق تکنولوژی و طبیعت به ما ارائه می کند. در حین این کار همانطور که در آثار گذشته اش هم دیده ایم به بیننده احترام می گذارد و فضایی را فراهم می کند تا تخیل او هم فعال شود. تا اینجای مطلب در خصوص احساس تماشاگر هنگام دیدن این 24 فیلم کوتاه کم گفته ام: این تجربه ی کنجکاوی برانگیز دوگانه است. از یک سو احساسات شما به آسانی از سمت الگوهای بصری سرزنده و خطوط شبه داستانی پیش رونده تحت تأثیر قرار می گیرد. از سوی دیگر در همان حال هر بیننده ای فیلم را در ذهنش از طریق افکار و روابط ذهنی اش بازسازی می کند. حین تماشای فیلم این تصاویر در ذهنم تداعی شد: آثار اولیه ی برادر لومیرو ژرژ ملی یس، جهان های مجزای جعبه های جوزف کورنل، آثار فیلمسازان تجربه گرایی همچون مایا درن و استن براخا، مجموعه ای از انیمیشن های ابتدایی از جمله شاهکارهای والت دیزنی، صداقتی که در “رؤیاها”ی کوروساوا موج می زند و … در پایان باید گفت کیارستمی بیش از فیلمسازی ارجمند بود، او هنرمندی قدر بود که آثارش ظرفیت سینما و فرهنگ ایران را چندین پله بالاتر برد. چه جالب است که آخرین فیلمش را هم جوانان می پسندند و هم منتقدین سختگیری که سال ها آثارش را دنبال کرده اند. گرچه در ظاهر بعضی 24 فریم را تحقیر می کنند و آن را به دنیای یوتیوب نسبت می دهند اما شایسته است که آن را روی صفحه ی بزرگ و نقره ای سینما دید تا به زیبایی های بصری اش پی برد. این نکته را هم اضافه کنم که احمد کیارستمی فرزند ارشد عباس کیارستمی پس از فوت او در تکمیل آخرین اثر پدرش نظارت دقیق داشته است.