بایگانی‌ها

ایمانِ اسپیلبرگ، وحشتِ کینگ

ایمانِ اسپیلبرگ، وحشتِ کینگ
ایمانِ اسپیلبرگ، وحشتِ کینگ

کسری ولایی

بازخوانی مجله، شماره 268 ماهنامه دنیای تصویر

آمار و واکنش تماشاگران کم‌حوصله نشان می‌دهد که امسال هالیوود یکی از بدترین تابستان‌های ممکن را پشت سر گذاشته است. بلاک‌باسترها، که برای مردم از مد افتاده به نظر می‌رسیدند، نتوانستند تماشاگران را به سال‌های سینمای سه‌بعدی و آی‌مکس بکشانند و چندین و چند شکست تجاری روی دست استودیوها باقی ماند. یکی از دلایلش برمی‌گردد  به روند صعودی سریال‌های تلویزیونی و وبسایت‌های اینترنتی تولیدکننده محتوا. مردم این روزها بیشتر ترجیح می‌دهند که داستان‌های جذاب‌ را در خانه تعقیب کنند. نت‌فلیکس، غول این عرصه‌ی تازه، تابستان امسال هم موفق شد تا برگ برنده‌ی دیگری را رو کند. چیزهای عجیب محصول نه‌چندان گران و بی‌ادعایی بود که به پدیده‌ی سال تبدیل شد. استقبال از سریال به حدی بود که حتی آلبوم موسیقی متن آن هم در فهرست موفق‌ترین‌های 2016 قرار گرفت.

داستان در اوایل دهه‌ی هشتاد میلادی و در شهر کوچکی از ایالت ایندیانا اتفاق می‌افتد. زمانی که دنیا در حال تغییر  و نسلی در راه بود که جهانشان با جنگ ستارگان، پیشتازان فضا و کتاب‌های کامیک معنا پیدا می‌کرد و آینده را در پدیده‌هایی مانند کامپیوتر خانگی جستجو می‌کردند. محل وقوع داستان هم از آن شهرهایی است که نهایت جرمش می‌تواند کش رفتن از سوپر مارکت باشد. مانند خیلی از شایعات و توهمات توطئه، در نزدیکی این شهر یک آزمایشگاه دولتی مخفی وجود دارد  برای تحقیق بر روی چیزهای عجیب و ناشناخته. هیولایی از این آزمایشگاه فرار می‌کند و بچه‌ای در شهر گم می‌شود. مردم شهر نه وجود هیولا را باور می‌کنند و نه نقش پدیده‌های غریب در غیب شدن کودک را. اما چند بچه‌ی کنجکاو که دنیا را شبیه فیلم‌ها و بازی‌های علمی-تخیلی می‌بینند، به دنبال دوست گم شده می‌روند…

هر کسی که چیزهای عجیب را دیده، اول از اتمسفر دهه‌ی هشتادی و ارجاعات پرتعدادش به فرهنگ عامه‌ی آن زمان گفته است. فقط با سریالی سر و کار نداریم که پر است از ارجاع به جنگ ستارگان، توایلایت زون، برخورد نزدیک از نوع سوم، ای.تی، بیگانه، بازی‌ فکری «سیاه‌چاله‌ها و اژدهایان» و رمان‌های استیون کینگ و تالکین. این سریالی است که از کنار هم قرار گرفتن ارجاعات بصری و معنایی به همین آثار ساخته شده. یعنی سازندگان سریال را مانند هیولای فرانکنشتاین با کنار هم قرار دادن ارجاعات سینمایی بازیافتی ساخته اند. اما نکته‌ی مهم این است که مخلوق واقعا جان می‌گیرد و تبدیل می‌شود به اثری مستقل و تماشایی. چه  به این کالبد حیات می‌بخشد؟ قطعا چیزی فراتر از نوستالژی و اتمسفر در کار است.

در نقدها، یادداشت‌ها و واکنش‌ها، بارها به تاثیرپذیری سریال از آثار استیون اسپیلبرگ و رمان‌های استیون کینگ اشاره شده است. یک اشاره‌ی کاملا درست اما نه خیلی ساده. در آثار اسپیلبرگ و کینگ تم‌ها و موضوعات متعددی به چشم می‌خورد. اما نقاط مشترک هم پیدا می‌شود. مانند قرار دادن شخصیت‌ها در برابر ناشناخته‌ها. کینگ انواع و اقسام روش‌های ترساندن را امتحان کرده و یکی از شگردهایش، که با مایه‌های فلسفی عمیق همراه می‌شود، قرار دادن شخصیت در برابر ناشناخته‌ها است. در نهایت بشر از  ناشناخته‌ها می‌ترسد. وقتی که وجود نیروی نامرئی شر  را  باور کنید، ترک روی دیوار و یا حتی قطرات آب هم می‌تواند عامل وحشت باشد. در مقابل، دنیای خیالی اسپیلبرگ مترادف شده با مفهوم ایمان. در دنیای اسپیلبرگ به جای تلاش برای طبقه‌بندی و تشخیص ناشناخته‌ها، آنچه که درام را پیش می‌برد شهود شخصی و باور درونی به این شهود است. این که هر چیز بی‌معنایی از نظر دیگران در دنیای شخصی قهرمان می‌تواند نشانه باشد و معنا پیدا کند.

همین وحشت و ایمان است که باعث شده چیزهای عجیب پدیده‌ی امسال باشد. در دنیای امروز که همه چیز خیلی خط‌کشی شده و  معقولانه است و تماشای جن‌گیر و شکارچیان روح دیگر برای مردم تکان دهنده نیست، سریال نت‌فلیکس با همین شیوه موفق شده تا بینندگانش را گرفتار کند. روایت داستان از زاویه دید شخصیت‌های کودک هم می‌تواند طیف وسیع‌تری از احساسات بیننده را درگیر و خیلی از تصمیم‌های دراماتیک نامعقول را توجیه کند. که سریال با انتخاب فوق‌العاده بازیگرانش به خوبی از پس این کار برآمده.  چیزهای عجیب فقط چند اپیزود نیاز دارد تا قلابش را گیر بیاندازد و اگر به دامش بیافتید، سخت می‌توانید از آن جدا شوید.