بایگانی‌ها

این پرواز به یاد ماندنی است

این پرواز  به یاد ماندنی است
این پرواز به یاد ماندنی است

فیلم سینمایی «نگهبان شب» قصه ساده و مینی مال زندگی نگهبان شبانه برجی نیمه کاره را به گونه ای تأثیرگذار و همراهی برانگیز به تصویر می کشد که در انتها مخاطب خود را همراه با شخصیت اصلی در حال پرواز بر فراز آسمان می بیند.

رضا میرکریمی در دهمین فیلم کارنامه اش همچنان روح تجربه گرایی و فاصله گرفتن از فرمول موفقیت آثار قبلی اش را دنبال می کند. حاصل آنهم شیرجه ای جسورانه در دل فیلمی است که ظاهراً نه قصه دراماتیکی دارد، نه قهرمان کنشمند و تعیین کننده ای، نه بازیگر چهره و شناخته شده ای و نه حتی لوکیشن زیبا و چشمنوازی. اما از دل همین حذف ها؛ فیلمی تازه، متفاوت، بی ادعا و صمیمی می سازد که شخصیت هایش تبدیل به خود ما یا یکی از اطرافیانمان می شوند.

فیلم داستان یک جوان شهرستانی است که به عنوان نگهبان شب یک برج نیمه کاره در تهران انتخاب می شود و باید ناظر بر اتفاقاتی پراکنده باشد که از مقابل چشمانش عبور می کنند؛ از درگیری بین کارگران تا مالباختگان برج و در این میان رابطه و همراهی با برجساز و نگهبان روز؛ دایی برقرار می کند که دو روی سکه هستند و رسول را مستعد سفر درونی و بیرونی می کنند.

میرکریمی شخصیت محوری فیلمش را بر مرز باریک بین سادگی و بلاهت، معصومیت و حماقت آنچنان با ظرافت و کدهای بطئی پیش می برد که نمی توان با او همدلی نکرد. به همین واسطه هم کاشت هایی در کاراکتر قرار می دهد تا بر بستر درام درونی زندگی اش، واجد منحنی شخصیتی و تغییرات باورپذیر شود.

همانقدر که رابطه منفعت طلبانه با برجسازرسول را به سقوط بیرونی (زندان) می کشاند، رابطه همدلانه با دایی؛ که نسخه ای احیا شده از پیر و مراد است، او را مستعد ارتقا درونی می کند. تلنگرها کوتاه اما کاری هستند آنگاه که پیرمرد او را به داشتن جنم و جربزه، منفعل نبودن و حتی کم بودن فرصت های زندگی برای قهر و آشتی توصیه می کند.

این بده و بستان ها بر بستر درامی که دیالوگ واقعی وجاری بین کاراکترها اندک است، حکم چندین صفحه گفتگو را دارد که چکیده آن در تک جملاتی که معمولاً برگشت هم ندارد جاری می شود و اثر خود را در بطن شخصیت و روند فیلم می گذارد.

میرکریمی که تبحر خاصی در پرورش کاراکترها و خطوط فرعی دارد، در این فیلم هم رابطه رسول و دایی را به واسطه تلاقی خط قصه شان به گونه ای جذاب و غیر قابل پیش بینی بسط و گسترش می دهد. با چنین طراحی است که روند تبدیل شدن رسول به پسر از دست رفته دایی به شکلی ظریف و ملموس  شکل می گیرد.

فیلم در عین پیگیری قصه کم فراز و فرود زندگی رسول، از شناسنامه دار کردن زمان و مکان و جغرافیای وقوع قصه بازنمی مانند و تلاشی هوشمندانه برای هویت دادن به جنس روابط و کنش و واکنش ها در روزگار حال جامعه امروز ما دارد.

کدهایی که از وضعیت اقتصادی، تفاوت طبقاتی، فعالیت های انتخاباتی، رأی دادن، وام های کلان، اختلاس، کلاهبرداری و … به شکل جزئی و زیرپوستی ارائه می شود، کافیست تا بستر درام ارتباط خود را با جهان رئال پیدا کند و آنگاه هر مخاطبی بنا بر پیدا کردن جایگاه خود در دل فیلم و در دل جامعه واقعی، با آن همراهی کند.