بایگانی‌ها

بازگشت موفق مجیدی

سه فیلم ایرانی در ونیز
سه فیلم ایرانی در ونیز

محمد جلیلوند

دنیای تصویرآنلاین-سینمای ایران در دهه های شصت و هفت موفق به گشودن دروازه های جشنواره های اروپایی به یک دلیل بسیار مهم شد و آن هم چیزی جز قصه های انسانی و نگاه شاعرانه فیلمسازهایی همچون: عباس کیارستمی و … نبود. یکی از همین گروه فیلمسازان که کارش را در سینما با بازیگری آغاز کرده و طلسم رسیدن یک فیلم ایرانی به فهرست پنج هایی نامزدهای اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را شکست، مجید مجیدی بود. آن هم با فیلم جذاب «بچه های آسمان» که با وجود آن که فقر در شکل دادن قصه اش سهمی عمده داشت، اما به هیچوجه سیاه نما نبوده و در عین حال فقر را فضیلت به حساب نمی آورد. حال مجیدی پس از تجربه سنگین و طولانی تولید فیلم «محمد رسول الله» و فیلم ناموفق «آن سوی ابرها» که در هندوستان تولید شده، بار دیگر به دنیای نوجوانان و سینمایی که پله موفقیتش شده بازگشته و فیلم سینمایی «خورشید» را تولید کرد که در جشنواره سی و هشتم فیلم فجر، بسیار مورد توجه علاقمندان سینما و تا حدودی اهالی رسانه قرار گرفته است.

قهرمان «خورشید» ، علی پسر نوجوانی است که کار سیاه می کند و برای تامین هزینه های خود و مادرش که در تیمارستان بستری شده، به درودیوار می زند. مجیدی سکانس افتتاحیه پرتنشی را با محوریت علی شکل داده که هنگام باز کردن رینگ های یک بنز در پارکینگ عمومی فروشگاه بزرگ به دردسر خورده و مجبور به فرار همراه دوستانش می شود. پس از معرفی موجز این شخصیت، به مادر او می رسیم که زخم سوختگی روی دستانش به وضوح به چشم می خورد و همه فکر و ذکرش نیز دختر کوچکش است. رفتن علی نزد مردی مسن که مهربان تر از بسیاری از آدم های اطراف علی به نظر می رسد، قصه را آرام آرام به سمت نقطه عطف پرده نخست فیلمنامه هدایت می کند. یافتن یک گنج قدیمی که در آب انبار متروک مدرسه ای پسرانه مختص کودکان کار جاخوش کرده، همان نقطه عطف است که در دقیقه بیست فیلم شکل می گیرد.

تلاش علی و دوستانش برای ورود به مدرسه در حالی که از سال تحصیلی مدتی گذشته، بخش جذابی را شکل داده که از خلال آن مخاطب به شناخت بیشتری از علی و درونیاتش می رسد. سماجت برای رسیدن به هدف، خصوصیت مشترک فیلم های نوجوانانه دهه هفتاد سینمای ایران است که مجیدی از همین فرمول ساده برای شکل دادن این شخصیت به شکل مطلوبی سود جسته است. در عین حال یک داستانک خوب دیگر هم با حضور او و دختر کم سن و سال افغان شکل گرفته که عشق کودکانه دلنشینی در آن موج می زند. تم یافتن گنج یکی از تم های فرعی و در عین حال جذاب سینما است که تم اصلی خورشید به حساب می آید. گنجی که شکل استعاری به خود گرفته و در یک شیب ملایم به گنج های متعددی تبدیل می شود. گنجی که در رابطه با ابوالفضل افغان به هیبت علم ریاضی درآمده و برای دوست جنوبی علی، به شکل توپ فوتبال درمی آید. مجیدی از این استعاره به شکلی گل درشت در فیلم خود سود نجسته و به اصطلاح از تنه داستان بیرون نمی زند.

تهدید مالک ساختمان مدرسه برای تخلیه آن، نقطه عطف میانی فیلمنامه را رقم زده و تماشاگر را در بیم و امید نسبت به فرجام کار یافتن گنج قرار می دهد. بخش مهمی از فیلم در تونلی می گذرد که علی برای رسیدن به گنج حفر کرده که بسیاری از تماشاگران خورشید را به یاد سری فیلم هایی با محوریت فرار از زندان می اندازد که به لحاظ فنی ساختار فوق العاده ای دارد. به خصوص فیلمبرداری درخشان هومن بهمنش و نورپردازی استادانه اش که کیفیت بصری فوق العاده ای به این قسمت بخشیده است. با این همه، فیلم هر چه به پایانش نزدیک تر می شود چنته اش هم خالی تر شده و از غافلگیر کردن تماشاگرانش می ماند. یکی از مهمترین نقاط قوت فیلم سینمایی «خورشید»، بازی درخشان بازیگران نوجوان و کم سن و سال فیلم است که مجیدی در این زمینه کارنامه بسیار درخشانی دارد. به خصوص بازیگر نقش علی که چهره ای به شدت سینمایی داشته و قابلیت بازیگر ماندن در سینمای ایران را دارد. حیف است که از بازی های فیلم بگوییم و حرفی از علی نصیریان به میان نیاوریم. بازیگری بزرگ که در هشتاد و پنج سالگی در یک نقش مکمل چنان می درخشد که تماشاگر آن شخصیت را تمام قد پذیرفته و با تمام وجوه خاکستری اش، دوستش می دارد.