بایگانی‌ها

بازی بی‌سرانجام

بازی بی‌سرانجام
بازی بی‌سرانجام

 

نویسنده: ایمان عظیمی

 

وس اندرسون در اثر آخر خود به پیکار با مخاطب می‌رود و اسب خود را نیز برای اینکار زین می‌کند. امّا چرا پیکار؟ کار خالق آن دنیاهای به‌ظاهر زیبا و رنگارنگ و شوخ‌طبعانه در «آستروید سیتی» به جایی کشیده شده که مخاطب نمی‌تواند حتی نیمی از فیلم را به‌راحتی و با احساس خوشایند و دلچسبی دنبال کند. ساختار بصری و روایی موجود در فیلم‌های پیشین اندرسون، اینجا هم بدون آن ظرافت‌ها و سرخوشی‌ها و با حالت بسیار زمخت و برخورنده‌‌ای تکرار شده است؛ به‌گونه‌ای که مخاطب نمی‌تواند یک خط روایی مشخص را به‌درستی تا انتها پی بگیرد و به این مسئله دل‌ خوش کرده و رضایت دهد.  

درونمایه‌ی اثر در ظاهر ملهم از تحمل درد دوری، فقدان و تنهایی است و اینکه انسان چطور می‌تواند خود را در این شرایط قرار دهد و با آن خو بگیرد. اندرسون در روایت متراکم و بی‌جهت شلوغِ آستروید سیتی، قصد دارد واقعیت و خیال را با یکدیگر در هم بیامیزد و در پس این نگاه، آمریکای به ساحل آرامش رسیده‌ی دهه پنجاه میلادی را هجو کند؛ امّا اندرسون نه از پس درهم‌آمیزی درست خیال و واقعیت برمی‌آید و نه ارجاعات بینامتنی‌‌اش به فرهنگ عامه و هجو آن‌ها کارگر می‌افتد.

 چیزی که مشخص است این است که صحنه‌ی تئاتر و سینما و وانمایی وی از دهه‌ی پنجاه میلادی بیش از آنکه به دیگری نیش بزند، گلوی خود را می‌برد و نفس روایت را به شماره می‌اندازد. وس اندرسونِ متأخر همچنان شیفته‌ی موفقیت فیلم بزرگش، یعنی «هتل بزرگ بوداپست» است و هر ایده‌ای را دردرون این ظرف روایی و بصری قرار می‌دهد، آستروید سیتی هم نه‌تنها از این قاعده رهایی ندارد، بلکه به شکل ماکسیمال و اگزجره‌ای این خط را دنبال می‌کند.

 با این تفاوت که ما با هیچ کدام از آدمک‌های فیلم ارتباط نمی‌گیریم و رنگ و لعاب بصری اثر هم به‌عنوان عنصری که پیش‌تر چشم‌ها را به خود می‌دوخت، در اینجا مطلقا هیچ کارکردی ایفا نمی‌کند. رفت‌وبرگشت‌های بی‌مورد زمانی و مکانی در این فیلم تنها به کلافگی مخاطب می‌انجامد و وی را در موقعیتی برزخی گرفتار می‌کند تا این سوال مدام در افکارش رژه برود که «خب چه شد؟» آیا فقدان درد است؟ بله مطمئناً هست ولی آیا فیلم این درد را به ما نشان می‌دهد؟ آیا آنطور که در اثر می‌بینیم آدم‌ فضایی‌ها و دشمنی چون شوروی سبک زندگی آمریکایی‌ها را به مخاطره‌ می‌انداخت و تهدید می‌کرد؟ اگر تهدید نمی‌کرد این فیلم در جهت هجو آن دوران موفق عمل کرده است؟ ارجاعات سینمایی اندرسون به آثار خود صرفاً پاسخی‌ست به دلتنگی کارگردان در رابطه با فیلم‌های گذشته‌اش یا مفهومی مستتر در پس آن مدنظر بوده است؟ چیزی که بیش از هر چیز در آستروید سیتی خودنمایی می‌کند دامن زدن بی‌مورد به بازی‌های پست‌مدرنیستی و ترکیب آن با یک نوع فتیش استفاده از بازیگران بزرگ سینمای آمریکاست. البته این فتیش در تیلت‌های مکرر دوربین، طی کردن مداوم عرض قاب و آن تراولینگ‌های بی‌شمار نیز به‌شکلی بارز استمرار و جریان پیدا می‌کند و چیزی که مهم نیست ایده‌ی مرکزی فیلمنامه است؛ انگار برای وس اندرسون همه‌چیز در بازی کردن و بازی دادن بیننده خلاصه شده و معنای خود را پیدا می‌کند.