مرسده مقیمی
در سینمای خانوادگی هند که معمولا فرزند ستارگان جایشان از پیش در بالیوود رزرو شده است؛ یک طراح بدلکاری و کارگردان اکشن خیلی پارتی قطعی و محکمی محسوب نمیشود برای فرزنداناش! هر دو فرزند شام کَوشال اما با پیگیری و علاقه فراوان راهشان را به بالیوود باز کردند. سانی و ویکی علاوه بر نداشتن پارتی درست و درمان، چهره ویژهای هم نداشتند و این شاید کار را برایشان سختتر میکرد. سانی با همین ویژگیها اصرار داشت به بازی در سینمای عامهپسند و چندان هم ناماش سر زبانها نیفتاد اما برادر کوچکتر بعد از ورودش به بالیوود با نقش چندمِ فیلمی کمدی تلاش کرد به فیلمهای متفاوت فارغ از اندازه نقش و محوری بودن خودش بها بدهد و انگار سودای ستارگی و رُل اول بودن را در سر نداشت و تنها دلاش میخواست بازیگر باشد.
«ماسان» که ترجمه سختی دارد و در واقع جایی است که در آن به رسم هندوها جسد آدمها را میسوزانند و شاید بهترین ترجمه برایش «گورستان» باشد؛ اولین انتخاب جدی کوشال در فیلمی آوانگارد بود که خیلی زود هم ثمرهاش را دید! فیلم در جشنواره بینالمللی فیلم کن در بخش نوعی نگاه جایزه آینده امیدبخش را به همراه «ناهیدِ» آیدا پناهنده دریافت کرد. او پس از «ماسان» با پیشنهاداتی مواجه شد و فارغ از موفقیت یا شکست تجاری فیلمهایش نشان داد که میتوان روی او به عنوان بازیگری کاربلد حساب کرد.
بعد از آن، این مگنا گلزار بود که برای «راضی» اثر زنانه و میهنپرستانهاش سراغ او رفت و او باز هم به جای شمردن تعداد سکانسهای حضورش و متر کردن نقش، آن کاراکتر مهم را قبول کرد تا در نقش یک مرد پاکستانی که به ازدواجی مصلحتی تن میدهد و متوجه میشود ناروی سختی خورده! توجه همگان را به خود جلب کند. بیش از «راضی» که محوریت قصه بر کاراکتر زن فیلم بود، این «سانجو» فیلم زندگینامه سانجی دات، بازیگر پرماجرای هندی بود که نه فقط به فیلمسازان هندی که به همه مخاطبان سینمای هند یادآوری کرد که بازیگری قابل اعتنا به بالیوود اضافه شده که نمیتوان نادیدهاش گرفت.
راجکومار هیرانی در واقع دوستان مختلف سانجی دات را در یک کاراکتر خیالی به نام «کملش» جمع کرد و آن را به ویکی کوشال سپرد و او در کنار ستارهای چون رنبیر کاپور چنان در نقشی مکمل درخشید که سیل تحسینها یه سویش روانه شد و جایزهها را از آنِ خود کرد. پس از سال درخشان و رویایی ۲۰۱۸ با «راضی» و «سانجو» و البته فیلم «آرزوی قلبی» که در آن خودش را در نقش یک عاشق سرکش محک زد و با استقبال هم مواجه شد؛ با وسواسی مثالزدنی تنها در سه فیلم بازی کرد! یعنی هر سال یک فیلم! و این برای بازیگری که سیل پیشنهادات به سمتاش سرازیر میشد، کاری دشواری بود و نیازمند هوشمندی و بلوغ.
سال ۲۰۱۹ با فیلم جنگی «اوری: حمله جراحی» خودش را در ژانری سخت امتحان کرد. فیلمی که بدون رمنس در منطقه جنگی میگذشت و طبعا تلخ بود اما بازی شورانگیز او در نقش یک فرمانده محکم و راسخ سبب شد تا فیلم تقریبا پانزده برابر هزینه ساختش بفروشد! اتفاقی باورنکردنی که ویکی کوشال را بیش از قبل به عنوان بازیگری مهم تثبیت میکرد.
او در سال ۲۰۲۰ طی انتخابی عجیب و شجاعانه بازی در فیلی ترسناک را قبول کرد که باز هم خودش نقش اصلی آن را بر عهده داشت و فیلم چندان وارد قصههای رمانتیک و عامهپسند نمیشد. «روح» که در عنواناش به بخش اول اشاره شده بود تا زمینه برای ساختن دنباله فراهم باشد از الگوهای امتحان پس داده و تکراری سینمای هالیوود برای ایجاد وحشت بهره برده بود و چون بداعت خاصی در آن به چشم نمیخورد و خبری هم از رقص و کمدی و عشق و عاشقی نبود، چندان نفروخت اما متحمل ضرر هم نشد و البته باید پذیرفت که یکی خوشساختترین ترسناکهای هندی این سالها بوده است.
سال ۲۰۲۱ سال جولان دادن کرونا بود و تعطیلی سالنهای سینما و فیلم دیدن از طریق پلتفرمها. بدیهی بود فیلمهای غیرگیشهای گزینه مناسبتری برای اکران آنلاین باشند و تهیهکنندگان برای اکران آنها تا بازگشایی نامعلوم سینماها صبر نکنند و اصلا شاید فروش فیلم به پلتفرمهای مطرح عاقلانهترین و در عینها کمخطرترین راه بازگشت هزینهشان هم بود. با وجودی طبعا هر بازیگر دوست دارد فیلماش را بر پرده سینما ببیند و در شرایط آرام اما ویکی کَوشال از بازی در نقش سردار اودهم چشم نپوشید تا همکاریاش با شوجیت سرکار بدل شود به مهمترین نقطه کارنامه کاریاش.
او در «سردار اودهم» نقش کسی را بازی میکند که آمرِ قتلِ عامِ سیکها در تظاهراتی صلحآمیز و در سکوت به دست انگلیسیها را ترور میکند. داستان به خاطر وجه ملی – حماسیاش به خودی خود جذاب است و ماجرای ترور و قتل هم بار جنایی به قصه میدهد و بر جذابیت آن میافزاید.
کوشال در فیلم برهههای مختلف زندگی سردار اودهم را بازی میکند و گرچه لحظات بازیاش در لندن وقتی تمام وجودش خشم است برای انتقام گرفتن دیدنی است و یا در لحظات بازجویی و شکنجه نیز کاملا اثرگذار ظاهر میشود اما اوج بازیاش در پرده پایانی فیلم رقم میخورد وقتی بناست شب حادثه هولناک آن قتل عام را تعریف کند و بگوید چطور معدود زنده ماندگان را از تلّ جنازهها بیرون کشیده و به بیمارستان برده…
طراحی صحنه، موسیقی، نورپردازی و تصویرسازی شوجیت سرکار از آن تراژدی باورنکردنی البته که بازوی قدرت جدی کوشال برای خلق موقعیتی به غایت به یادماندنی میشود. این موقعیت چنان دراماتیزه و دیدنی از آب درآمده که گاهی در لحظاتی که او واسطه میشود برای نجات آدمهایی که هنوز نفس دارند و تا نای جان میکوشد برای مقابله با این عملا شبهِ نسلکشی، شاید ناخواسته مخاطب را به یاد لحظات تکرارنشدنی و غمبار یگانهای چون «فهرست شیندلر» بیندازد… و بازی بدون کلام کوشال در آن پرده که به تعمد کارگردان و البته فیلمنامه بسیار طولانی و شکنجهوار برگزار میشود، او را در راه و مسیر قله کمنظیری چون زندهنام عرفان خان نشان میدهد..
درباره بازی او و کیفیتاش در «سردار اودهم» میتوان خیلی مفصل نوشت اما.باور بکنید یا نه حقیقتا نمیدانم درباره اجرای دقیق، درست و ملموس او در تصویر یک تراژدی تمام عیار باید چه بنویسم؟! کاش میشد به جای نوشتن، فیلم را برایتان پخش کنم و به گفتن تنها یک جمله کوتاه بسنده کنم:
«خانمها! آقایان! این شما و این ویکی کوشال…»