ترجمه: علی فیاضی
کسانی که فیلم تازهاش را ندیدهاند میگویند فیلمش شبیه «آخرین ماموریت» هال اشبی است اما خودش چنین باوری ندارد. ریچارد لینکلیتر در همهی آثارش، همیشه به نوعی تماشاگرانش را شگفت زده کرده. پر کار بودنش دوستداران سینما را به وجد میآورد و هر فیلمش اتفاق مهمی برای عشق فیلمها است. او به تازگی به مناسبت اولین نمایش فیلم تازهاش،«آخرین پرچم برافراشته» در جشنوارهی فیلم نیویورک مصاحبهای انجام داده است. فیلم دربارهی سه سرباز جنگ ویتنام(استیو کارل، برایان کرانستون و لارنس فیشبرن) است که سی سال پس از جنگ ویتنام قرار است جسد پسر داک(استیو کارل) را که در جنگ عراق کشته شده تحویل بگیرند.
این پروژه چگونه آغاز شد؟
کتاب را خواندم و دوستش داشتم. بیشتر به این دلیل که این دو جنگ به نوعی همدیگر را انعکاس میدهند. از طرفی دلم میخواست یک فیلم جادهای بسازم. اول خواستم فیلم را در سال 2006 بسازم اما آن زمان جنگ عراق هنوز در ذهن مردم تازه بود به همین دلیل زمانبندیاش درست نبود. به نظرم کتاب جنبهی مکالمهواری دارد که من در فیلمهای خودم هم آن را دارم. همین طور این فیلم را فیلم جنگی خودم حساب میکنم. نوعی ساختهی من دربارهی این ژانر. نکتهی فیلم همین انعکاس است. فیلمهای جنگی را عموما دربارهی چند تا مرد که سی سال بعد از جنگ با هم وقت میگذرانند نمیسازند. فیلمها همیشه بر اساس خود ماموریتها است نه این که این ماموریت چه اثری بر آدمها گذاشته. همین طور این ایده با عقدهی همیشهی من برای دیدن جهان به صورت یک کمدی سیاه همخوانی دارد. اینکه جهان در عمق غم انگیز است اما در سطح بامزه و خنده دار.
بسیاری از فیلمهات را میشود دربارهی آدمهای جوان و آیندهای که در انتظارشان است در نظر گرفت, از «مات و مبهوت» گرفته تا «هر کی یه چیزی میخواد». اما فیلم اخیرت دربارهی آدمهای بزرگتر است و این که چطور گذشته تعقیبشان میکند. آیا به این نکته دقت کردی؟
خب به هر حال دارم پیرتر میشوم. حالا دیگر در سنی هستم که هر چند هنوز گهگاهی به آینده نگاه میکنم اما هر چه جلوتر میرود بیشتر و بیشتر به گذشته و این که در آن موقع همه چیز چگونه بود فکر میکنم. قبول دارم که چنین اتفاقاتی به نوعی روی فیلمهای اخیرم هم تاثیر گذاشتهاند به خصوص در «پیش از نیمه شب» که با شخصیتهایی سر و کار داری که دربارهی آیندهشان فکر میکنند اما در کنار آن به گذشته و اوقات خوبشان نگاه میکنند و به این فکر میافتند که دقیقا چه اتفاقی در این راه برایشان افتاده. من به این نکته پی بردهام. بله این نوع نگاه به آثارم راه پیدا کرده و در این فیلم هم چنین چیزی را متوجه شدهام.
این سوال که «آیا میشود سربازان را حمایت کرد اما با ماموریت مخالف بود» هستهی اصلی این داستان است و در شرایط امروز هم کارکرد دارد.
ما رییسجمهوری داریم که تصمیم میگیرد این قضیه را تبدیل به مسالهای سیاه یا سفید کند. اما این طور نیست. او سعی دارد که تبدیلش کند به چیزی مطلق و دو حالته. مثل این که یا ایستادهای یا نشستهای. اما به نظرم باید کمی خردمندانه به این مساله نگاه کنی. این سوالها برای سالها است که پرسیده میشوند. چه کسی پرچم را در دست میگیرد؟ چه کسی میتواند بگوید که چه معنایی دارد. چه کسی دارد به این پرچم بیاحترامی میکند؟ ترامپ زیادی ساده به این مقوله نگاه میکند اما با اوباما مطمئنم میتوانستی حداقل نیم ساعت از زوایای متفاوت و مختلف دربارهاش بحث کنی. ترامپ فقط اولین چیزی که به ذهنش میآید را میگوید. رابطهی جامعه با ارتش رابطهی خیلی پیچیدهای است.
من میخواهم فیلمت را به فیلم «آخرین ماموریت» هال اشبی مرتبط کنم. مردم دربارهی این صحبت کردهاند که فیلمت ادامهی آن فیلم است اما راستش زمانی که فیلم را دیدم اصلا به آن فیلم فکر نکردم.
فکر میکنم این که فیلم را ادامهی آن فیلم بدانند زمانی اتفاق افتاد که اطلاعات زیادی دربارهی فیلم موجود نبود. واقعیتش را بگویم «آخرین ماموریت» حتی یکبار هم زمان فیلمبرداری نام برده نشد. این مسئله برای «هر کسی یک چیزی میخواهد» هم اتفاق افتاد آن فیلم را به نوعی جانشین «مات و مبهوت» میدانستند.
اما باز هم به نظر میآید که تو علاقهی خاصی به ملاقات کردن دوباره جهانها و شخصیتهایی که قبلا خلق کردهای داری آیا هیچ فیلم دیگری هست که دوست داشته باشی به آن سر بزنی.
همهشان. تقریبا دوست دارم این کار درباهی همهشان انجام دهم. دوست دارم به شخصیتهای «مات و مبهوت» سر بزنم. و این که ببینم وقتی بزرگ شدهاند برایشان چه اتفاقی افتاده است. خب این کار را دربارهی سلین و جسی انجام دادیم. فقط تنها نکته این است که طوری باید این کار را انجام دهی که قلابی به نظر نیاید. البته در نوع متفاوتی کم و بیش این کار را در «هر کسی یک چیزی میخواد» انجام دادیم و احتمالا این نزدیکترین چیزی است که من میتوانم به جهان دیگری نزدیک شوم. اگر این اتفاق بیافتد ترجیح میدهم که این از ریشه اتفاق بیافتد و حالت اجبار و زوری بودن نداشته باشد. فیلم تازهی پل شریدر و ایتان هاوک را دیدهای؟
آره دیدم.
من هنوز ندیدم اما عاشق کاری هستم که انجام داده. خلق جانشین معنوی «راننده تاکسی». طبق شنیدهها و خواندههام مردم میگویند که اتان شباهت زیادی به تراویس بیکل دارد و این که شریدر دوباره به جهان و معانی که چهل سال پیش خلق کرده بازگشته است.
قطعا روح تراویس بیکل در تک تک قابها جاری است اما فیلم همین طور مقدار زیادی رابر برسون در وجودش دارد.
اوه. چه جالب عاشقشم.
من چند وقت پیش خواندم که ایتان اظهار علاقه برای ساختن یک فیلم «پیش از…» دیگر کرده است. فکر میکنی فیلم دیگری ساخته شود یا نه؟
واقعیتش نمیدانم. هنوز چهار پنج سال مانده که ما تازه بتوانیم دربارهی احتمال یک فیلم دیگر صحبت کنیم. قسم خوردیم که تا قبل از گذشت نه سال دربارهی پتانسیل یک فیلم دیگر صحبت نکنیم. چه کسی میداند من و جولی و ایتان در آن زمان کجا خواهیم بود یا چه کار خواهیم کرد؟ واقعیتش من واقعا طوری که سه گانه تمام شد را میپسندم با پایانی باز که شبیه به هر رابطهای است. من و اتان البته دربارهی فیلم پایانیمان صحبت کردهایم. میخواهیم آخرین کارمان اقتباسی از «شاه لیر» باشد. ما آخر بازی را میبینیم. خوب است که چنین نمایی را از انتها داشته باشی. من ده سال از او بزرگترم پس آن وقت او هشتاد سال خواهد داشت و من نود سال. لیر آخر چیزی است که میخواهیم انجام دهیم. ایتان این شوخی را با من میکند که کم کم باید دستی به سر و روی کتابهای شکسپیرم بکشم.
قبل از این که این اتفاق بیافتد چندین پروژهی در حال انجام داری.
بله من در حال انجام «کجا میری برنادت» با کیت بلانشت هستم. فیلمبرداری تمام شده و سال بعد نمایش داده خواهد شد. لحن و سر و شکلش شباهت زیادی به «آخرین پرچم برافراشته» دارد
تو هم فیلمهای مستقل ساختهای هم فیلمهای استودیویی کدام را ترجیح میدهی؟
پس از نمایش نه چندان خوب «هر کسی یک چیزی میخواد» و کاری که پارامونت با فیلم کرد کمی برایم سخت است. نمیدانم. آمازون همیشه با ما خیلی خوب رفتار کرده و میتوانم پیشبینی کنم که باز هم میتوانیم باهاشان کار کنیم. واقعیتش در این صنعت همه چیز خیلی زود تغییر میکند برای همین باید زیاد جا به جا شوی. مثلا «برنی» را به نظرم نمیتوانی این روزها با استودیو بسازی. احتمالا باید طرف نتفلیکس و این جور جاها بروی. من خوشحالم که هر چقدر هم که این صنعت تغییر کرده باز هم میتوانم کاری را که دوست دارم انجام دهم.