ایمان عظیمی
«بو میترسد» در نگاه اوّل فیلمی پرتکلف و غامض بهنظر میرسد که قصدش صرفاً رهایی از بند سینمای روایی این روزهاست ولی از آنطرف، خود گرفتار ایدهی برساختهاش میشود و از سوی دیگر بام به پایین میافتد تا مضمونزدگی سراسر وجودش را نشانه میگیرد. امّا اینگونه نیست؛ بو میترسد هم از منظر طرح داستان و بسط آن در روایت اثر موفق عمل میکند و هم مفهومی را در این چهارچوب به مخاطب ارائه میدهد که بهعنوان دغدغهی عموم مردم دنیا در عصر حاضر شناخته شده است: ترس، تشویش و اضطراب مداوم واژگانی هستند که در دنیای مدرن ما همچون نمک روی زخم روحمان را میخراشند و هیچ تضمینی برای نابودی همیشگیشان وجود ندارد.
«بو» (واکین فینیکس) برای شرکت در مراسم سالگرد درگذشت پدرش قصد عزیمت به خانه و دیدار با مادرش را دارد ولی در این راه با مصائبی تمامناشدنی مواجه میگردد که نهتنها سفرش، بلکه زندگیاش را با شیبی تند به سمت مغاک سوق میدهد.
روایت سورئال آری آستر از ترسهای انسان در قالب مصیبتی که بر سر «بو» نازل میشود طراحی دقیقی دارد؛ در واقع آستر برای احضار ترس این دوران، نیاز به اتخاذ یک رویکرد چندوجهی دارد تا بتواند به ترس ورای معنای ظاهری و مألوف آن بپردازد؛ ترسی که بیش و پیش از آن که بیننده را مقهور قدرت خویش کند، به تن رنجور کاراکترش نفوذ کرده و وی را از پای دربیاورد؛ به همین خاطر بو میترسد از مولفههای سینمای وحشت، آنطور که مخاطب پیش از تماشا انتظارش را میکشد بهره نمیبرد و برای درونی کردن این احساس به رنجی متوسل میشود که سابقهای به قدمت آفرینش انسان دارد. در آغاز اثر، وقتی بو در حال به دنیا آمدن است صدای مادر به گوش میرسد که گناه درگذشت پدر را به پای فرزند مینویسد، این شروع تماتیک به مخاطب اعلام میکند که این هیچ نقطهی پایانی برای این درد ازلی وجود ندارد و بو هم پس از حضور در دفتر تراپیست یک لحظهی آرام به چشم خود نمیبیند.
آستر برای بازنمایی موقعیت «بو» به شکلی ماکسیمال و همهجانبه از تمام ایدههای تصویریاش سود میجوید؛ البته اتخاذ چنین تمهیدی همچون چاقوی دولبه عمل میکند، بدینگونه که هم اثر را در طول زمان طولانیاش از ریتم میاندازد و هم از سوی دیگر میتواند بهگونهای ادیسهوار سرنوشت کاراکتر محوریاش را بیکموکاست روایت کند.
در فیلم، این انسان است که در جایگاه آفریننده و قضاوتکننده تصویری اهریمنی از خود نشان میدهد و باز هم این انسان است که در جایگاه مظلومی قرار میگیرد که هیچ راهی برای دفاع از خود ندارد. در سالهای اخیر و بهشکل زیرپوستی شاهد مچاندازی عقلگرایی و امر قدسی در سینما بودهایم، در بو میترسد هم این دوگانگی وجود دارد، گرچه آستر با آشناییزدایی از مفهوم «مادر» در آئین مسیحیت آن را در قامت یک شیطان نشان میدهد ولی بیم این را در دل بینندهاش میاندازد که قضاوت انسانی آنهم با تکیه تام بر عقل خویش راه به جایی نمیبرد.