نویسنده: ایمان عظیمی
آناتومی یا کالبدشکافی یک سقوط درامی بهظاهر دادگاهیست که بیننده را با طرح سوژهی تکراری امّا جذاب خود به تماشا فرا میخواند تا بهواسطهی آن نگاهی منتقدانه به زیست جوامع مدرن بیندازد و رد بحرانی که در درون آنها استمرار دارد را به مخاطبش گوشزد کند. دروغ، خیانت، پنهانکاری، عدم درک متقابل در زندگی مشترک و… تمام آن چیزهایی است که ژوستین تریه قصد بازنماییشان را داشته و قرار دادن این مفاهیم در دل یک درام دادگاهی چیزی به ارزشهای آن اضافه یا کم نمیکند.
جنازهی یک نویسندهی فرانسوی بهوسیلهی فرزندش در کنار ویلایی که به وی تعلق دارد پیدا میشود. در ابتدا اینطور بهنظر میرسد که هیچ نشانهای از عمدی بودن این واقعه در دسترس نیست امّا کمکم ایدهی دست داشتن همسر وی -که او هم نویسنده است- در این حادثه پررنگ و پررنگتر میشود تا جایی که جای هیچ شک و ظنی در این میان باقی نمیماند.
آناتومی یک سقوط متاثر از ایدههای روایی سینمای اصغر فرهادی است ولی نمیتواند حتی اندکی به عمق جهان آثار این فیلمساز ایرانی نزدیک شود چون به یک برداشت سطحی از تمام آن ایدهها بسنده میکند و فریفتهی ایدهی ابتدایی خود در برساختن درام دادگاهیاش میشود و اینطور میاندیشد که کار به ثمر نشسته است. جزییات قتل یا خودکشی ساموئل (اسوان آرلو) مدام در دادگاه مرور میشوند ولی تمام این موش و گربهبازیها مخاطب را به نتیجهی مشخص نمیرساند و تنها وی را سردرگرم میکند. آناتومی یک سقوط صرفاً در مورد نشان دادن واقعیت بیرونی ماجرا به مخاطب نیست، امّا در مقصود درونیاش هم چندان موفق عمل نمیکند. بازگشت به خاطرات و ترسیم روابط پرفراز و نشیب زناشویی، آن هم بهصورت گذرا و کوتاه نمیتواند معنای سقوط و فروپاشی بدهد.
امّا در این میان نمیتوان به بازی خوب و باورپذیر ساندرا هولر اشاره نکرد. او بهواسطهی استفادهی درست از اجزای صورتش در حین بازی بیننده را در یک وضعیت برزخی قرار میدهد تا برای وی هم صحبت از قتل آسان بهنظر نرسد هرچند هیولایی که در درون کالبد او نفس میکشد در انتهای فیلم فرصتی برای عرض اندام پیدا میکند و چهرهی بهظاهر معصوم وی را خدشهدار میکند.
ایدهها از پس هم بروز پیدا میکنند و فهم بیننده را نسبت به واقعه روشنتر میسازند ولی تاثیر آنها از فرط سادگی در اجرا آن چیزی نیست که خیلیها با غلو درصدد بیانش هستند. کافیست به نمونهی دعوای زن و شوهر یعنی ساندرا و ساموئل نگاه کنید. اتفاقی که در هر اثر دیگر با چنین مختصاتی ممکن است اتفاق بیفتد ولی بههیچوجه بهعنوان یک نقطهی عزیمت درنظر گرفته نمیشود و مسیر روایت را نیز بر مبنای آن تغییر نمیدهند. زمینهچینی و اجرای چنین ایدهی مستعملی نیز بهغایت ساده است و ما را به این فکر وا میدارد که آناتومی یک سقوط مگر چه دارد که انقدر تحویلش گرفتهاند.