سینا بحیرایی
«دانکرک» را به نوعی میتوان جسورانهترین فیلم نولان در نظر گرفت. نولان در فیلمهای قبلی معمولا بر روی یک ایده بکر تمرکز میکرد و با روایت یک داستان جذاب و تودرتو، تلاش میکرد ایده بکر خود را به فیلمی پیچیده و جذاب تبدیل کند. اما این بار اوضاع فرق میکند. دیگر خبری از ایدهای بکر نیست. با یک ایده معمولی طرف هستیم: گروهی از سربازان در ساحل گیر افتادهاند و منتظر راهی برای نجات هستند. نقطه قوت «دانکرک» در این است که نولان همچون یک فیلمساز کوتاه تجربی، میخواهد ماهیت انتزاعی انتظار را به تصویر بکشد. نمایش برزخ فکری و بلاتکلیفی روحی جمعیت عظیمی از سربازان، آن هم تنها با تکیه بر تمهیدهای سینمایی به هیچ وجه کار راحتی نیست. در دورانی که فیلمهای پرفروش تلاش میکنند با استفاده بیش از حد از جلوههای ویژه، صحنههای جذاب و اکشن-های پرهزینه مخاطب جلب کنند، نولان با روایت ۱۰۶ دقیقه داستان انتظار کشیدن یک ارتش چند صد هزارنفری مخاطب را میخکوب میکند، و این دستاورد کمی نیست.
مسلما نولان به خوبی میدانسته که تنها با نمایش چند سرباز بلاتکلیف و منتظر، نمیتواند به منظوری که در سر دارد دست پیدا کند. به همین دلیل تلاش کرده کنشهای درونی مورد نظر خود را لابهلای کنشهای بیرونی بگنجاند. در فیلم اتفاقات زیادی رخ میدهد. چند کشتی و هواپیما از بین میرود، بارها موشکها و بمبهای مختلفی شلیک میشود، خیلیها جان خود را از دست میدهند. ولی وقتی فیلم به پایان میرسد، از این فیلم تنها یک تصویر در ذهن شما باقی میماند. تصویر سرباز ماتمزدهای که گوشهای نشسته و منتظر است. در واقع این تصویر به امضاء فیلم تبدیل میشود. تقریبا تمام شخصیتهای اصلی که در ساحل دانکرک قرار دارند، یک بار در چنین حالتی قرار میگیرند. حتی سربازانی که از کشتی در حال غرق شدن فرار میکنند و خود را به قایق تفریحی میرسانند هم به جای اینکه بابت نجات یافتن خود خوشحال باشند، گوشهای مینشینند و زانوی غم بغل میگیرند. فیلم با استفاده از آبوهوای ابری، فضاهای مهآلود و سرمایی سوزان، تلاش میکند شرایط لازم برای قرار دادن مخاطب در چنین حال و هوایی را فراهم کند.
«دانکرک» تلاش میکند تنها بر روی تصویر تکیه کند و به کم-ترین شکل ممکن از دیالوگ بهره میبرد. از آنجا که با یک فیلم تصویری طرف هستیم، نولان تلاش کرده نمادها و استعارههای مختلفی را در دل فیلم خود بگنجاند. همچون «ادیسه» هومر که داستان بازگشت به خانه از طریق دریا بود، در «دانکرک» هم با گروهی از سربازان طرف هستیم که به دنبال راهی هستند تا بتوانند از این ساحل مرگبار عبور کرده و خود را به انگلستان برسانند، و باز هم همچون «ادیسه»، دریا مملو از خطر و دردسر است و با تمام وجود تلاش میکند مانع بازگشت این سربازان شود. چنان که گویی پوزئیدون خدای دریا، کمر به نابودی این سربازان بسته است. اگر دریای «دانکرک» را ازآن پوزئیدون بدانیم، پس بر ساحل دانکرک هم هادس، خدای جهان مردگان در یونان باستان حکمرانی میکند. در ساحل دانکرک مرگ، ناامیدی، سرخوردگی بیداد میکند. هیچ راهی برای فرار از آن وجود ندارد. شخصیتهای اصلی فیلم بارها به روشهای مختلف از ساحل خارج میشوند ولی دوباره دریا آنها را به این برزخ بازمیگرداند. هیچکدام از شخصیتهایی که در ساحل هستند نامی ندارند. هیچگاه دشمن را به صورت آشکار نمیبینیم. در فیلم زمان همیشه در هم تنیده میشود. با سه روایت از سه بازه زمانی مختلف طرف هستیم (یک هفته، یک روز و یک ساعت) که دوشادوش هم پیش میروند. به این ترتیب با این تمهیداتی که نولان اندیشیده است، با موقعیت بیمکان و زمانی مواجه می-شویم که راه را برای هر تاویلی باز میکند. «دانکرک» یکی از متفاوتترین فیلمهای جنگی چند دهه اخیر است که نفرت و سرخوردگی ناشی از جنگ را نه از طریق خشونت و هیجان و مرگ-ومیر، که با کمک رکود و سکون به تصویر میکشد. نولان با تمام وجود تلاش کرده برزخی را به تصویر بکشد که منحصر به یک محدوده جغرافیایی و زمانی خاص نیست و در دوره و مکانی، احتمال وقوع آن وجود دارد. در واقع بحرانی که نولان به تصویر کشیده جزو مشخصههای بدیهی تمام جنگهاست.
اگر بقیه قسمتهای فیلم «دانکرک» هم به همین اندازه پرقدرت و حسابشده بود، قطعا با یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما طرف بودیم. ولی متاسفانه فیلم چند مشکل اساسی دارد. «دانکرک» در نیم ساعت پایانی با دستان خود تمام آنچه که رشته است را پنبه میکند. با ورود قایقهای بریتانیایی به ساحل دانکرک، تمام مشخصههایی که نولان با زحمت فراوان تلاش کرده بود در فیلم بگنجاند از بین میروند. آن موقعیت بیمکان و زمان که گویی هیچ راهی برای خلاصی از آن وجود نداشت، به سکوی نجات سربازان بریتانیایی تبدیل میشود. غم و اندوه سربازان جای خود را به خوشحالی و امیدواری میدهد. آنها حتی به مکانهای مختلف وطن خود اشاره میکنند و میخواهند ببینند آیا به آنجا رسیدهاند یا خیر. در کنار اینها یک موسیقی حماسی به مناسبت نجات سربازان پخش میشود. موج خوشحالی بین سربازان نجاتیافته و مردمی که در وطن منتظر آنها هستند پخش میشود. به نظر میرسد نولان انگلیسی نتوانسته احساسات ملی خود را بابت این عملیات که یکی از مهمترین عملیاتهای نظامی بریتانیا در جنگ جهانی دوم است، نادیده بگیرد. البته این حجم از خوشحالی و غرور بریتانیاییها بابت این عملیات عجیب به نظر میرسد. چرا که آن طور که در اسناد تاریخی ذکر شده است، نیروهای آلمانی خودشان تمایلی به حمله به ساحل و از بین بردن این صدها هزار سرباز انگلیسی نداشتند. آیا اگر حملهای از جانب آلمانیها صورت میگرفت باز هم امکان نجات این سربازان توسط بریتانیا وجود داشت؟ متاسفانه چنین پایانبندی آنچنان که باید با بقیه فیلم سازگار نیست. در واقع در دو سوم ابتدایی، نولان با مهارت خود چنان فضای پرقدرت، فلسفی و جهان شمولی خلق میکند که بیننده به طور کلی فراموش میکند مشغول دیدن ماجرای دانکرک در جنگ جهانی دوم است. گویی نولان دانکرک را به ابزاری برای ابراز تفکراتی عمیقتر و جدیتر تبدیل کرده است. ولی در نیم ساعت پایانی متوجه میشویم که نه اتفاقا هدف، روایت همان ماجرای دانکرک است! شاید جایگاه مطمئنی که نولان نزد مخاطبان گسترده سینما دارد باعث شده که در پیاده سازی ایدههای جسورانه خود کمی محتاطانه عمل کند و نیمنگاهی هم به گیشه داشته باشد. در هر صورت این تمهید به یک نقطه ضعف تبدیل شده است. «دانکرک» با تمام نقاط قوتی که دارد، یک ایده بکر از دست رفته است.