چه منتقدان و چه طرفداران حمید نعمتالله حداقل در یک مورد روی او اتفاق نظر دارند: فیلمسار غیرقابل پیشبینی! کسی که فقط چهار اثر سینمایی ساخته اما در کمتر از دو دهه جایگاه ویژهای را در سینمای ایران به خودش اختصاص داده است. آخرین فیلم او، رگ خواب، هم زمان نمایش جشنواره با واکنشهای ضد و نقیضی رو به رو شد. خیلیها فیلم را شاهکار میدانستند و خیلیها از تماشای آن حرص خورده بودند. همزمان با نمایش عمومی رگ خواب، در دنیای تصویر با نعمتالله به گفتگو نشستیم. گفتگویی که به بحث درباره این فیلم محدود نشد و کار به سینما، فرهنگ و جامعه کشید!
بخشهایی از گفتگوی کسری ولایی با حمید نعمتالله را میتوانید در دنیای تصویر آنلاین بخوانید. متن کامل این گفتگو در شماره 275 مجله دنیای تصویر منتشر شده و هماکنون روی دکههای روزنامهفروشی است.
– به اینکه مرا فیلمسازی اجتماعی بخوانند، اعتراضی ندارم. اما واقعیت این است که تعبیر اجتماعی بیش از حد وسیع است و با آن نمیتوان راه به جایی برد.
-یک دسته تماشاگر داریم که واقعا کارشناساند و یک دسته هم داریم که تماشاگر کاملا معمولیاند. یک دسته هم مرز بین این دو هستند که به نظرم واقعا فاجعهاند. آدمی که مشخصا تماشاگر معمولی است، اما اصرار دارد کلمات کارشناسانه و قلنبه بهکار ببرد.
-اگر در سالن سینما فوتبال هم روی پرده انداختند و دیدی درش اتفاقی هنری میافتد و رابطه برقرار شد، من که میگویم این سینماست. موضوع این است که این رابطه با سیرک و فوتبال برقرار نمیشود و بعد از چندوقت دیگر میلی به دیدن همان فوتبال نداری.
– آدمی مثل تارانتینو اگر در ایران فیلم را میساخت، چه بلایی که سرش نمیآوردند! چون با درکی که ما از قواعد سینما و ژانر داریم میشود هزاران ایراد اساسی بهش وارد کرد.
-مهرجویی بزرگترین معلم سینمای ایران است. همه ما از او چیز یاد گرفتهایم و همگی تحت تاثیر او هستیم؛ چه من که میگویم، چه آنان که نمیگویند و چه آنان که سعی میکنند رد گم کنند
– چرا نباید در فیلمهایمان شخصیت منفی داشته باشیم؟ هم در سنت درام این را داریم، هم در زندگی واقعیمان. اصلا مردهشور خاکستری را ببرند که همهچیزمان شده خاکستری. بکگراند تصاویر همه خاکستریاند! بیخطرترین راه است دیگر! نه سفید، نه سیاه، همه چیز این وسط. نه ریسکی، نه جسارتی، نه صراحتی، نه برعهده گرفتن تکلیفی، نه ارائه نظری.
– اصلا «طبقه» در این مملکت زیادی موضوعیت دارد. الان تازه چندسالی است که با گسترش فراوان ارتباطات، این خطکشیهای طبقاتی کمی سست شده است. اما واقعا بزرگترین مساله ذهنی آدمها، بحث طبقه و محرومیتهای حاصل از آن است.
– اصلا کلیشه، کلیشه است و فرقی نمیکند. این یکی همانقدر مبتذل است که یک کلیشه رایج دیگر. تمام فیلمفارسیها از ایننظر کلیشهای اند و همانقدر هم فیلمهای هنریمان کلیشهای هستند. پس تفاوتی با هم ندارند.