کسری ولایی
بازیهای مسخره
تا به اینجا «شب بازی» یکی از موفقترین فیلمهای سال 2018 است؛ کمدی سیاهی که فروش قابل توجهی داشته و نقدهای مثبت و امتیاز بالایی را هم از کاربران اینترنتی دریافت کرده. فیلمی که گفته میشود ادامه دهندهی موجی است که «برو بیرون» به راه انداخته و از نظر ماهوی هم میتواند پارودی «بازی» دیوید فینچر باشد. تعاریف و شنیدهها دربارهی فیلم درست است و واقعا با یک کمدی سرحال و باسلیقه طرفیم که جذابیتش را از شوخیهای بیرحمانه میگیرد.
یک زوج خورهی بازی، هر هفته با رفقا دور هم جمع میشوند و بساط بازی به راه میاندازند. مشکل اینجا است که شخصیت اصلی قصه همیشه زیر سایهی برادر موفقش یک بازنده دائمی به نظر میرسد و هرچقدر هم که زور میزند، در زندگی روزمره نمیتواند احساس پیروزی بکند. برادر عوضی بعد از مدتها سر و کلهاش پیدا میشود و به جای پانتومیم و ورق بازی تصمیم میگیرد تا همه را به یک بازی هیجانانگیز واقعی دعوت کند، شبیه چیزی که مایکل داگلاس در «بازی» تجربه میکرد. اما اوضاع طبق برنامه پیش نمیرود و یک بلوای اساسی به پا میشود که یادآور کمدیهای دیوانهوار، شلوغ و ماجراجویانهی دههی شصت میلادی است، چیزی شبیه «دنیای دیوانه دیوانه» و «مسابقه بزرگ» البته در مقیاس خیلی خیلی کوچکتر، با شخصیتهای کمتر ولی با خون و غافلگیری بیشتر.
اولین عاملی که میتواند تماشاگر را پای فیلم نگه دارد، حضور بازیگران آن است؛ جیسون بیتمن یک بازندهی بدبخت دیگر را به کلکسیون نقشهایش اضافه کرده و ریچل مکآدامز هم نشان میدهد که استعدادش برای ایفای نقش دخترهایی که یک تختهشان کم است نادیده گرفته شده. اما وقتی که سازندگان فیلم را بشناسید، متوجه میشوید آنها کنجکاویبرانگیزترین چهرههای «شب بازی» اند. اگر بخواهیم از متامدرنیستهای مهم زمانه فهرست درست کنیم، جان فرانسیس دیلی و جاناتان گلدستاین جزو نامزدهای اصلی اند. زوج فیلمنامهنویس و کارگردانی که شاید آثارشان خیلی تحویل گرفته نشده باشد، اما کاری که در زمینه کمدی، طراحی و اجرای شوخیها انجام دادهاند حسابی جای بحث و بررسی دارد.
نکتهی قابل توجه درباره دیلی و گلدستاین درک ریاضی سطح بالای آنها از کمدی است که باعث میشود حتی شوخیهای ساده و دمدستی را طوری پشت سر هم بچینند که در تصویر نهایی ارزشی فراتر از خنده گرفتن صرف پیدا کنند. هنر آنها شوخی کردن با چیزهایی است که انتظارش را ندارید و از همین شوخیها، که معمولا از کنار هم قرار گرفتن اتفاقات بیربط و ظاهرا بیمعنی مثل برخورد توپهای بیلیارد به دست میآید، لحن جفنگی را میسازند که تا آخرین لحظه همه چیز را دست میاندازد. برای رسیدن به مفهوم و معنی هم لازم نیست که به عقب برگردند و قضیه را جدی کنند. اینجا هم بهعنوان کارگردان همان فرمولها را به کار بردهاند و کمدی تر و تمیزی ساختهاند که در مقایسه با «روسای هولناک» و «تعطیلات» درش خیلی خبری از شوخیهای گستاخانه نیست.
دیلی و گلدستاین هنوز موفق نشدهاند که به اندازه سث روگن و رفقایش و تیم فیل لرد و کریس میلر برای خودشان اسم و اعتبار بخرند، به عبارت بهتر هنوز در کارنامهشان به یک سکوی پرتاب درست و حسابی نرسیدهاند. به نظر میرسد که «شب بازی» قدم مهم و روبهجلوی آنها در این مسیر خواهد بود؛ کمدی جذابی که فرصت را برای دست انداختن شخصیتها و مخاطبش از دست نمیدهد.
اسید ژاپنی
بیایید همین اول کار تکلیفمان را روشن کنیم. «بتمن نینجا» انیمهای است که در یکی از صحنههای مهمش گوریلی سخنگو، که در اثر همجواری با تکنولوژیهای فرازمینی دچار جهش ژنتیکی شده و در زمینهای فیزیک ذرات، سفر در زمان و جهانهای موازی هم صاحب نظر است، برای خودش در یک حوضچه آب گرم لم داده و دارد شاکوهاچی (ساز سنتی ژاپنی که شبیه فلوت است) میزند و برای فتح نواحی مختلف ژاپن فئودالی و به تخت نشاندن میمونها جای انسانها نقشه میکند. مانع اصلیاش برای علمی کردن این نقشه شوم بتمن است که مانند خود او از زمان حال به گذشته سفر کرده. یک قبلیه نینجا هم، که اعضایش ارادت ویژهای به خفاشها دارند، به دلیل یک پیشگویی باستانی تصور میکنند شوالیه تاریکی ناجی آنها است که از سوی کائنات برای برقرای صلح و آزادی به آن سرزمین فرستاده شده! الان متوجه شدید که با چه پدیدهای سروکار دارید؟ اگر نه خورهی بتمن و کامیک اید و نه انیمهباز، دوران بلوغ را هم پشت سر گذاشتهاید، فقط یک دلیل و انگیزه باقی میماند که میتواند شما را به تماشای «بتمن نینجا» ترغیب کند.
برخلاف «شوالیه گاتام»، مجموعهای از چند انیمه که توسط کارگردانها و انیماتورهای بزرگ ساخته شده و هرکدام با دید و سلیقهی خودشان گاتام و شوالیه تاریکی را به تصویر کشیده بودند، این بار اساتید فن بتمن و دارودستهاش را بردهاند به دنیای انیمهها و حاصل کار ترکیبی است نامانوس که احساسات و واکنشهای متناقض مخاطبان را به همراه دارد. داستان از این قرار است: گوریلا گراد، یکی از دشمنان همیشگی فلش دیگر ابرقهرمان دیسی، با آزمایشی دیوانهوار باعث میشود که خودش به همراه بتمن و دیگر اراذل گاتام پرتاب شوند به ژاپن چند صد سال قبل، یعنی زمانی که اربابهای فئودال بر سر کار اند. جوکر، پنگوئن و… به جای گاتام برنامهی فنا کردن ژاپن را در پیش میگیرند و برای دستیابی به جایگاه شوگان کل ممکت را به خاک و خون میکشند.
ایدهی جذابی است ولی سازندگان انیمه ترجیح دادهاند تا بیخیال خط و ربطهای منطقی بشوند و با دنیای تازهی خودشان تفریح کنند. برای همین «بتمن نینجا» بین ذهنیات بالغانهی پچیده و ذوقزدگیهای نوجوانانه در نوسان است؛ در فصلی از قصه الگوی روایی فرم و بصری کار به هم میریزد و به پدیدهای آوانگارد و تکاندهنده میرسید، درست چند دقیقه بعد احساس میکنید که یازده سالتان است و در کلوپ بازی نشستهاید!
فراتر از طراحی بصری خلاقانه و اجرای تحسینبرانگیز انیمیشنها، «بتمن نینجا» از دل تمام ایدههای عجیب و غریبش به یک مفهوم جذاب و کلاسیک میرسد؛ حفظ ماهیت و اصالت وجودی در عین تغییر جهان بیرونی. تجربهای که به روشنگری روحانی بعد از یک سفر اسیدی پرماجرا میماند و همین میتواند دلیل و انگیزهی اصلی برای تماشای چنین محصول غیرمعمولی باشد.
هفت صبح