بایگانی‌ها

داستان تلخ یک چاقو به پیکره سینما

داستان تلخ یک چاقو به پیکره سینما

داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی‌فر به قتل رسیدند. اگر این اتفاق در دهه هفتاد پیش می‌آمد، چه اتفاقی دقیقا رخ می‌داد؟ خانه سینما قطعا یک تجمع شکل می‌داد و هنرمندان را دعوت می‌کرد تا به شکل مشخص درباره این قتل فجیع ابراز نظر کنند، مردم تا مدت‌ها درباره چنین حادثه بزرگی صحبت می‌کردند و به حاکمیت فشار می‌آورند تا در مورد تامین امنیت کشور کاری بکند. نخبگان و فعالان اجتماعی در برنامه‌های تخصصی درباره چنین فاجعه‌ای در تاریخ کشور تا سال‌ها صحبت می‌کردند. همه این موارد بسیار کمتر از انتظار در جامعه اتفاق افتاد. حالا پرسش اصلی اینجاست که چرا چنین جنایت وحشناکی برای ما عادی شده است و چرا به این نقطه رسیده‌ایم؟ پاسخ آن را فقط باید از مسئولان پرسید. جامعه‌ای که هرروز درگیر یک واقعه تلخ است، کشوری که دائم در آبستن حوادث مختلف است، معلوم است که بعد از یک زمان طولانی دچار افسردگی بسیار وحشتناک می‌شود.

از سیاست‌مدار‌ها یک سؤال دارم؛ آیا زندگی کردن در میان مردمی که سراسر افسرده و خشمگین از شرایط زیستی خود هستند، آسان است؟ قطعا خیر. شک نکنید دود چنین شرایط دردناکی اول به چشم خود صاحبان قدرت خواهد رفت. سؤال بعدی اینکه چگونه زندگی کنیم در فضای هنری که یکی از مهم‌ترین فیلمسازان صاحب‌نامش کشته شده است؟ قطعا بسیار سخت و مشکل خواهد بود، اما فقط به گفتن این نکته بسنده می‌کنم که باید حضورمان را حفظ کنیم؛ باید قلم به دست بگیریم و این لحظه‌های تاریخ را بنویسم برای نسل‌های بعد که بدانند که چه بر سر آقای مهرجویی و خانوم محمدی‌فر آمد! دیدم جایی یکی از اصحاب قلم نوشته بود ما همه در قتل مهرجویی مقصر هستیم! من چنین اعتقادی ندارم و تاکید دارم این مسئولان هستند که با پست شمردن اهالی هنر، با توقیف کردن آثارشان و با نادیده گرفتن نبوغ آن‌ها مقصر هستند و گرنه مردم و اهالی هنر قدر گنج را می‌دانند؛ آن‌ها می‌فهمند که چه بزرگانی را از دست می‌دهند اما مسئولان روزی متوجه رفتار‌های اشتباه خود با این هنرمندان می‌شوند که درست مانند سرنوشت شوم مهرجویی دیر شده است. امیدوارم تلخی این دوران برای همه ما روزی فراموش شود.