ایمان عظیمی
اشتیاق سردمداران جریان اصلی هالیوود به روایت بخشی از زندگی شخصیتهای معروف و اثرگذار در عالم، خصوصاً غربِ جهان راه میانبریست تا فیلمساز با ارائهی حداقلها در روایت داستانی که میخواهد آن را به سرانجام برساند برسر زبانها بیفتد و مخاطبان سینما نیز همسو با این نگرش اثرش را بیش از حدِ مرسوم جدی بگیرند. منظور از «ارائهی حداقلها» بهرهمندی از یک کلیت شسته و رفته از قصهایست که اغلب تماشاگران لااقل چیزهایی راجع به آن میدانند و میتوانند با تماشای اولین نماها ارتباط خود را با کلیت ماجرا برقرار کرده و اگر همهچیز خوب پیش برود رفتهرفته در مسیر شکلگیری و گسترش درام با اثر همراه شوند.
«مایسترو»ی بردلی کوپر بهظاهر یک فیلم بایوگرافیکال است که میخواهد از راه ورود به زندگی بیرونی و شخصی «لئونارد برنشتاین» پی به حالات درونیاش ببرد و ما را با روان خاکستری این آهنگساز و رهبر بزرگ ارکستر آشنا کند امّا ابداً نمیتواند به موفقیت در این مسیر دل خوش کند؛ فیلمساز در ارائهی زاویهدید مشخص برای روایت زندگی کمفراز و نشیب برنشتاین سردرگم است و این سردرگمی را به شخصیتهای اصلی خود و کنشی که باید بروز دهند انتقال میدهد و در مدت زمان صدوسی دقیقهاش عملاً در هیچ فازی به موفقیتی که بیننده انتظارش را میکشد نمیرسد. در مایسترو نه زندگی درونی شخصیت اصلی بر روایت تسلط دارد و نه شخصیت بدل به ابزاری برای روایت پیرنگ اصلی میشود. تمام اینها وقتی اهمیت مییابد که ما در مسیر کامل شدن داستانِ فیلم عملاً به چیزهایی تحت نام «پیرنگ» و «روایت» بربخوریم و رد این پیشنیازها را برای تکمیل ایدهی بصری و روایی بردلی کوپر پیدا کنیم، امّا اثر نهتنها ما را با این مفاهیم ِ آشنا و ضروری مواجه نمیکند، بلکه در نقطهی شروعِ خود متوقف میماند و مدام در برهوت قصه و روایت، خود و مخاطبش را به سمت یک سردرگمی دائمی سوق میدهد. مایسترو بهخاطر واقعیت نهچندان جذاب زندگی برنشتاین بهخودی خود چیزی در پسزمینه برای ارائه ندارد و همین مسئله از بار جذابیتش در مرحلهی اجرا کم میکند. در ادامه و در پیوند با منبع اقتباس اثر نیز باید گفت که بردلی کوپر گزینهی مناسبی برای روایت داستانهای پسزمینهای و شخصیتمحور، آنهم زندگی خانوادگی تخت و بالنسبه معمولی برنشتاین نیست و نمیتواند بینندهاش را به شناخت نسبتاً مناسبی در رابطه با کاراکتر اصلیاش برساند.
ساختمان بصری فیلم هم در نهایت ِ معمولی بودن هیچ کمکی به پیشبرد داستان و انتقال مفهومی زیباییشناسانه به مخاطب نمیکند و آن بازیهای تکراری با رنگ سیاه و سفید در ابتدای مطلقاً به کارش نمیآید. در انتها باید اشاره داشت که اگر مخاطب میخواهد به آشنایی بیشتری با برنشتاین دست پیدا کند بهتر است از دیتای موجود در اینترنت بهره ببرد و بههیچوجه به تماشای فیلم کممایه و فقیر مایسترو اکتفا نکند.