مرسده مقیمی
دنیای تصویر آنلاین ـ اگر بخواهیم فیلمهایی را که در سینمای ایران مستقیما به واقعه عاشورا پرداختهاند شماره کنیم به کمتر از انگشتان یک دست میرسیم و شاید این برای کشوری که غالب جمعیتاش را شیعیان تشکیل میدهند بسیار عجیب باشد. به ویژه که واقعه عاشورا فارغ از بُعد اعتقادیاش از منظر سینمایی، یک قصه دراماتیک به شدت سینمایی است که با توجه به نیازمندیاش به پروداکشن عظیم میتواند بر پرده سینما بسیار اثرگذار و دیدنی باشد.
سه فیلم «روز واقعه»، «سفیر» و «رستاخیز» تنها فیلمهایی هستند که به صورت مشخص به واقعه عاشورا میپردازند. ساخته احمدرضا درویش که سالهاست به سبب نشان دادن چهره حضرت عباس (ع) توقیف است و به نظر هم نمیرسد مشکلاش قابل حل باشد. میماند دو فیلم «روز واقعه» و «سفیر» که هر دو متعلق به سالیانِ دورِ گذشتهاند. هر سال تنها سهم سینمای ایران از عاشورا بازپخش هزاران باره همین دو فیلم است! گرچه متن نامیرای بهرام بیضایی در «روز واقعه» همیشه دیدنی و اثرگذار است و بازی فرامرز قریبیان نیز در قالب «سفیر» امام حسین (ع) دیدنی است اما تا کی قرار است سینمای ایران برای چنین واقعه مهمی تنها همین دو فیلم را در دست داشته باشد؟!
مرحوم رسول ملاقلیپور نیز در چند فیلم حوزه جنگاش اشاره غیر مستقیم به واقعه عاشورا داشته است. مثلا در فیلم «پرواز در شب» که گروهی از رزمندگان تشنهاند؛ فرمانده گردان با بازی مرحوم فرجالله سلحشور برای تهیه آب به دل دشمن زده و با وجود تشنگی برای یارانش آب برمیدارد و خودش لب به آب نمیزند و سر آخر نیز توسط نیروهای دشمن شهید شده و به یارانش نمیرسد. گرچه ملاقلیپور در فیلم اشارهای آشکارا به نحوه شهادت حضرت عباس (ع) دارد اما به طور مستقیم به آن واقعه نمیپردازد و صرفا تشبیهی است از آن واقعه بزرگ. ملاقلیپور در چند فیلم دیگر هم اشاراتی به واقعه عاشورا داشته است اما هیچگاه درباره آن مستقیما فیلمی نساخته است. «به خاطر هانیه» و فیلمهایی نظیر آن هم به نذر و نیاز و حاجت گرفتن از امام حسین (ع) و باور مردم به ایشان پرداخته است. در سالهای اخیر نیز تلاشهایی جسته و گریخته صورت گرفته تا فیلمهایی تولید شود که گرچه مستقیما به عاشورا نمیپردازد اما اشاراتی به آن واقعه داشته باشد. «هیهات» که مجموعهای از چهار اپیزود است که توسط چهار کارگردان ساخته شده است؛ نمونهای از این نوع فیلمهاست. در همین جشنواره اخیر فیلم فجر نیز فیلم «خون خدا» به کارگردانی مرتضیعلی عباسمیرزایی با همین محوریت به نمایش درآمد. در همین دو نمونه که تلاشهای متاخر سینمای ایران در این حوزه است اما هیچ اتفاق مثبتی رخ نداده! چه کسی «هیهات» را به خاطر میآورد که با بهرهگیری از بازیگرانی نظیر حامد بهداد، حمید فرخنژاد و بابک حمیدیان قصد داشت مخاطب حداکثری را هم با خود همراه کند؟ شاید تعداد کسانی که «هیهات» را به یاد دارند در مقابل خیل عظیمی که یا حاضر به تماشایش نشدند و یا چیزی در خاطرشان نمانده، قابل چشمپوشی باشد. از آنسو «خون خدا» که هنوز اکران نشده و حتی در این ایام که بهترین زمان برای اکرانش بود هم حرفی از نمایشش به گوش نمیرسد! در جشنواره فیلم فجر حتی در یک بخش هم نتوانست به چشم داوران بیاید. آن هم جشنوارهای که علیالقاعده برای فیلمهای اینچنینی آغوشی گشوده دارد. داوران را کنار بگذاریم، کدام منتقدی از «خون خدا» نوشت و حتی بخشی از آن را تحسین کرد؟ اصلا کسی خاطرش میآید که این فیلم در همین جشنواره فیلم فجری که گذشت اکران شده و چه کسی در آن بازی کرده است؟!
درباره همین «رستاخیز» پر حاشیه هم اصلا معلوم نیست چرا فیلمساز با تجربهای چون احمدرضا درویش برای پرهیز از این حاشیههای قابل پیشبینی از ابتدا چهره حضرت عباس (ع) را نپوشاند تا فیلم به جای اینکه متمرکز باشد بر واقعه مهم عاشورا تنها دغدغهاش چهره بهادر زمانی باشد؟!
از سویی در همان جشنوارهای که «رستاخیز» به نمایش درآمد چند منتقد لب به تحسین فیلم گشودند؟! چند نفر فیلم درویش را گامی جلوتر از فیلم ماندگاری چون «روز واقعه» دانستند؟! تقریبا هیچ! تازه بگذریم از انتقادات فراوانی که پس از نمایش فیلم در سالن اهالی رسانه به درویش شد.
به جز پروژه عظیم «مختارنامه» که مستقیما به واقعه عاشورا و پس از آن، قیام مختار میپرداخت؛ سریالهای مناسبتی ماه محرم که هر کدام به نحوی به امام حسین (ع) گره میخورد نیز روزگاری خیابانها را خلوت میکرد. شاید هنوز هم کسی نوروز هشتاد و یک را از خاطر نبرده باشد؛ نوروزی که با محرم همزمان شده بود و شاید آن زمان کمتر کسی فکرش را میکرد که در بحبوحه دید و بازدید نوروزی و عزاداریهای ویژه ایام محرم همه ایران ساعتشان را با شبکه اول سیما تنظیم کنند و بنشینند پای عشق «حیدر» و «شازده خانوم» و «شب دهم» حسن فتحی نه فقط خیابانها را خلوت کند که دید و بازدیدها را محدود کند به زمان پخش سریال دیدنیاش.
حالا اما تلویزیون با دستهای خالی یکی در میان سریالهای موفق محرمیاش را بازپخش میکند و هیچ فکری برای تولید سریالی تازه ندارد. سینمای ایران هم تنها با یک ژانر مندرآوردی و ناصحیح اجتماعی سرگرم است و هیچکس فکر نمیکند قصه مردی که واجبتریناش، یعنی زیارت خانه خدا را به خواست مردمی ستمدیده نیمهکاره رها میکند و به سمت آنان میشتابد و هنگامی که میرسد خود و خانوادهاش را تنها میبیند در برابر عدهای که حتی به طفل شیرخوارهاش هم رحم نمیکنند دراماتیکترین قصه دنیاست و ترک نکردن آن میدان پر از سیاهی حماسیترین قصهای که میتوان برای کسی به تصویر کشید.
سینمای ایران سالهاست تصویر تازهای میخواهد از این واقعه بزرگ و عظیم که میتوان هزاران بار از نو تعریفاش کرد و به آن دل داد. هرچند که شاید همان جملات کوتاه بهرام بیضایی از زبان عبدالله به راحله در تعریف آن بزرگی و عظمت کافی باشد:
من حقیقت را در زنجیر دیدم…
من حقیقت را پاره پاره بر خاک دیدم…
من حقیقت را بر سر نیزه دیدم…
من حقیقت را…