بایگانی‌ها

رقص معصومیت زیر رگبار ایدئولوژی

رقص معصومیت زیر رگبار ایدئولوژی
رقص معصومیت زیر رگبار ایدئولوژی

کسری ولایی

دختران معصوم و دهاتی در حال تمرین باله، برای یک اپرای انقلابی؛ تصویری که شاید کمتر در چند سال اخیر دیده باشید. دختران تفنگ به دوشی که روی نوک پا می‌چرخند و دوربین با حوصله به دنبال آنها است. «جوانی» فِن شیائوگانگ برشی از تاریخ چین در دهه‌ی هفتاد را به تصویر کشیده که اگر آن دوران را تجربه نکرده باشید، کمتر ازش دیده یا شنیده‌اید. قصه‌ی یک نسل، قصه‌ی یک ملت، این بار از دل روزمرگی‌های چند سرباز طی چند دهه روایت می‌شود.

معمولا برای رسیدن به نتایج غیرمنتظره باید روش‌های غیرمعمول را امتحان کرد. در عالمِ سینما هم این قضیه جواب می‌دهد. بعضی وقت‌ها برای تماشای فیلم‌هایی که انتظارش را ندارید، باید جایی غیر از اسکار، کن و ونیز و برلین را بگردید. مثلا در آسیای شرقی؛ جایی که صنعت سرگرمی به شکل خودبسنده پیش می‌رود و استعدادهایش برای دیده شدن دیگر نیاز چندانی به حضور بین‌المللی ندارند. سینمای چین سال گذشته چند دستاورد ریز و درشت داشته که برای سر در آوردن از آنها باید دست به کار شوید و وبسایت‌ها را زیر و رو کنید. یکی از همین فیلم‌ها «جوانی» است؛ ساخته جدید شیائوگانگ که گرچه «کارخانه رویا»، «بعد از شوک» و «من مادام بوآری» را ساخته، هیچ‌وقت سهم چندانی از جشن‌ها و جشنواره‌های بین‌المللی نداشته. به جایش در چین، با کلکسیونی از عنوان و جایزه، جایگاهی دارد دست نیافتنی. «جوانی» هم یکی از ده فیلم پرفروش چین (با 230 میلیون دلار فروش) بوده و هم در تمام رویدادهای سینمایی مهم کشور نامزد یا برنده شده.

در دهه‌ی هفتاد و دوران اوج انقلاب فرهنگی، در ارتش آزادی‌بخش خلق چین ستادی برای امور فرهنگی و هنری وجود داشت که وظیفه‌ی سربازانش ارائه خدمات در راه نشر هر چه بیشتر مائوئیسم و تحکیم ایمانِ خلق به ایدئولوژی بود. اپرای انقلابی محصولی از همان دوران است؛ پدیده‌ای که جهان غرب بعد از سفر نیکسون به چین با آن آشنا شد و البته برای نمایشی چنین خشونت‌بار از ظرافت تعریفی نداشت. داستان فیلم در همان سال‌ها اتفاق می‌افتد. چند دختر و پسر جوان، که حقوق اولیه انسانی مثل یک وعده‌ی غذای کافی و دوش آب گرم برایشان رویا است، به ستاد فرهنگی و هنری ارتش می‌پیوندند. شبیه بچه‌هایی که پناهگاهی به جز یتیم‌خانه ندارند، اردوگاه ارتش و تصویر غول‌آسای مائو تبدیل می‌شود به سایه‌ی امنیت، بهترین سال‌های زندگی آنها خلاصه می‌شود به این همزیستی معصومانه و در و دیوار اردوگاه شاهد رازهایی است که سال‌ها بعد زندگی تک تک ساکنانش را تغییر می‌دهد.

در حالت عادی هیچکس نمی‌خواهد که زامبی یا برده باشد، زمین و زمان هم نمی‌توانند شرایط را تغییر دهند. ولی به گذشته که نگاه ‌کنیم، هزاران هزار نفر را می‌بینیم که خواسته و ناخواسته در گرداب ایدئولوژی غرق و وقتی پیدا شدند که دیگر اثری از خودشان باقی نمانده بود. ایدئولوژی، وقتی که می‌تواند به مسیر تبدیل شود، سازمان بسازد و قدرت به نمایش بگذارد، شبیه سقفی است که آواره‌های زیر باران را پناه می‌دهد. پناهگاه به آرامی ساکنانش را می‌بلعد، از رویاهای آنها تغذیه می‌کند و چیزی باقی نمی‌گذارد جز چهره‌های خسته، زخم‌های کهنه و خاطرات سوخته. فیلم شیائوگانگ راوی تراژدیِ تلف شدن جوانی در دستان ایدئولوژی است. قصه‌ای که شبیه رمان‌های کلاسیک، با شخصیت‌های متعدد و تاکید روی جزئیات پیش می‌رود. قرابتِ «جوانی» به ادبیات اتفاقی نیست. فیلم بر اساس رمانی از گلینگ یِن نویسنده سرشناس چینی ساخته شده. نویسنده‌ای که «بازگشت به خانه» و «گل‌های جنگ» ژانگ ییمو بر گرفته از آثار انگلیسی او است و حالا در اقتباس سینمایی از اولین رمانی که به زبان چینی و با الهام از تجربیات شخصی خودش در دوران انقلاب فرهنگی نوشته، نامش به‌عنوان نویسنده‌ی فیلمنامه‌ي «جوانی» هم دیده می‌شود.

غنای ادبی «جوانی» وقتی بیشتر به چشم می‌آید که شیائوگانگ با دوربین سیال و تصاویر شفافش مدام در دنیای شخصیت‌های فیلم پرسه می‌زند. برداشت‌های بلند و برش‌های پنهان فیلم فراتر از جاه‌طلبی تکنیکی می‌تواند به دستاورد روایی منجر شود. مخصوصا وقتی که می‌بینید باله‌ی دخترهای سرخوش و سر به هوا همان‌قدر پیوسته و رها به تصویر کشیده شده که تکه و پاره شدن گوشتِ تن پسرهای سرباز در جنگ ارتشِ خلقِ چین با ویتنامی‌ها. با این روش، معصومیت و شوری که در نیمه‌ی اول  به موقعیت‌های سرد فیلم گرما می‌بخشد، به رحمانه‌ترین شکل ممکن از چنگ شخصیت‌ها بیرون کشیده می‌شود و می‌فهمیم که آنها چگونه با از دست دادن رویاهای خود، زخم‌های بلوغ را تا آخر عمر بر جسم و جان خود نگه می‌دارند.

روایتِ «جوانی» از تغییر و تحولات اجتماعی چین، که با ظرافت و خودداری همراه است، فراتر از آن که به یک جغرافیا یا تاریخ محدود شود، بر مدار انسانیت حرکت می‌کند و برای همین حتی اگر از چین و گذشته‌اش هم چیزی ندانید، می‌توانید با شخصیت‌هایش همراه شوید. واکنش‌های انگشت‌شمار منتقدان به فیلم مربوط می‌شود به نمایش‌اش در جشنواره تورنتوی سال قبل. «جوانی» هنوز در خارج از چین دیده و کشف نشده و برای همین اطلاعات زیادی درباره‌ی آن پیدا نمی‌کنید. اگر دنبال یک تجربه‌ی‌گیرا و موثر می‌گردید، تماشای این درام خیس شده در حسرت و دریغ را از دست ندهید. شاید برای بیشتر منتقدها تصویر کنایی کوکاکولا در کنار تمثال مائو ماندگار شود، اما چیزی که به فیلم روح می‌‌دهد، حرف‌های ناگفته، نامه‌های گم شده و نگاه‌ِ خیره‌ی‌ جوان‌های معصومی است که هیچوقت کسی از آنها باخبر نمی‌شود.

هفت صبح