بایگانی‌ها

روز دوم:برش کوتاه نظر منتقدان و نویسندگان

روز دوم:برش کوتاه نظر منتقدان و نویسندگان
روز دوم:برش کوتاه نظر منتقدان و نویسندگان

 

دنیای تصویرآنلاین- روز دوم جشنواره در پردیس ملت به نوبت فیلم‌های «آخرین داستان»،«بنفشه آفریقایی»؛«تیغ و ترمه»،«درخونگاه» برای اهالی رسانه به نمایش درآمد.

 

انیمیشن«آخرین داستان» ساخته اشکان رهگذر

آریا قریشی :دلپذیر است که سازندگان این انیمیشن، به سراغ یکی از داستان های پرتعداد و جذاب شاهنامه فردوسی، اثری سترگ که پر از وقایع و ایده های درخشان و دراماتیک است، رفته اند. اما، با کمال تأسف، در نهایت با تلاشی هدر رفته رو به روییم به گونه ای که حتی حضور بزرگی چون محمد چرمشیر هم نتوانسته به نجات فیلم کمک کند. فیلم میان قطب های مختلف (ضحاک، کاوه آهنگر، آفریدون و…) معلق است و نمی تواند هیچ بخشی را به شکلی متقاعدکننده پرورش دهد. برخی از تغییرات دراماتیکی که سازندگان در اصل داستان ایجاد کرده اند (از جمله نمایش فریدون به عنوان شخصیتی متزلزل که باید دگرگون شده و خود را به دیگران اثبات کند) شکل مناسبی از به روزرسانی داستانی قدیمی به نظر می رسد. اما این ایده ها هم به سرانجام مناسبی نمی رسند: فریدون در نهایت نقشی کلیدی در ماجرا ایفا نمی کند و تقابل نهایی (به سبک تراژدی های یونان باستان) با دخالت نیروهای فرابشری به نتیجه می رسد. در چنین شرایطی، حکمت قرار دادن ابیات مشهور شاهنامه (“فریدون فرخ فرشته نبود”…) در انتهای فیلم مشخص نیست.

امیررضا تجویدی:نخستین انیمیشن بلند اشکان رهگذر و استودیو هورخش اگرچه تجربه‌ای کامل و بدون نقص نیست، اما با تمام کاستی‌هایش شاید مهم‌ترین و قابل قبول‌ترین انیمیشن‌سینمایی تاریخ سینمای ایران باشد. “آخرین داستان” با دستمایه قرار دادن یکی از جذاب‌ترین داستان‌های شاهنامه فردوسی یعنی مبارزه آفریدون و ضحاک ماردوش، البته در نگاه نخست کار سختی یرای تعریف یک داستان جذاب نداشته، اما کیست که نداند انجام یک اقتباس سینمایی و بویژه انیمیشن از این حماسه درخشان، خود نیازمند انرژی و دقتی است که تیم سازنده این فیلم، تا حد استانداردی این ویژگی‌ها را دارا هستند. مهم‌ترین خصلت ارزشمند “آخرین داستان” پرهیز آن از زیاده‌گویی و اتلاف وقت و یک راست رفتن بر سر آن بخش از رویدادهای این حماسه کهن پارسی که بیشترین قابلیت را جهت تبدیل به یک فیلمنامه سینمایی داشته‌اند و این، باعث شده فیلم با انبوهی از اتفاقات و رویدادهای مهم داستانی مواجه باشیم که با ریتمی تند و تماشاگرپسند در پی هم می‌آیند و این حفظ‌ ریتم، خود ویژگی بسیار مهمی برای یک انیمیشن ایرانی است. با این حال فیلم مشکلاتی دارد که آن را در مرز میان یک اثر خوب و متوسط نگاه داشته: عدم توازن در توزیع رویدادها طی سه پرده که عمدتا معطوف به پرده پایانی شده‌اند، عدم تمرکز کافی بر پیش ‌داستان چگونگی فروخته شدن روح ضحاک به اهریمن و تنها نمایش کشمکش‌های درونی او در زمان تسلیم کاملش مقابل‌ شیاطین، ناگهانی بودن تحول نهایی شخصیت آفریدون به مثابه پروتاگونیست اساسی فیلمنامه که از منطق درستی بهره نمی‌برد و حتی در پایان نیز بیشتر منفعل است تا کنشمند و اثرگذار و در نهایت، سردرگمی و پادر هوایی شخصیت شهرزاد دختر جمشید (با صداپیشگی بد لیلا حاتمی) که باعث شده داستان با سکته‌های موقت زیادی مواجه شود، همگی دلایلی هستند برای تبدیل نشدن فیلم به یک انیمیشن ایده‌آل. با این وجود اما آخرین داستان به لحاظ کیفیت اجرا، طراحی صحنه‌های نبرد و به ویژه طراحی میزانسن‌های سینمایی جذاب برای یک شاهکار ادبی، کاملا از سطح استانداردهای سینمای ایران فراتر رفته و در عوض تبدیل شدن به یک اثر شعاری و سفارشی، موفق به خلق جهانی شده که فارغ از سایه سنگین شاهکار فردوسی، جهان مستقلش را نیز با منطقی درونی بنا می‌سازد و از هر نظر، حاصل آن را می‌توان مثبت و مفید ارزیابی کرد. منتظر کارهای دیگر این گروه خواهیم ماند.

 

بنفشه آفریقایی (مونا زندی حقیقی)

آریا قریشی:انتظار چندانی از این فیلم نمی رفت و فیلم، این توقع حداقلی را برآورده می کند. ورود شوهر اول یک زن میانسال به خانه او و شوهر دوم اش، نه تنها باعث تغییراتی تدریجی در روحیه هر سه نفر می شود، بلکه فرصتی برای بازخوانی گذشته، و ایجاد تعادلی در روابط دو به دو میان این شخصیت ها ایجاد می کند. زندی حقیقی کم و بیش موفق می شود احساسات مختلفی (رقابت، حسادت، رفاقت مردانه،  احساسات زناشویی و…) را میان شخصیت ها گسترش دهد. هر چند موتور فیلم خیلی دیر روشن می شود و شیوه تعلیق آفرینی فیلم تا زمان مشخص شدن هویت پیرمرد سطح پایین است، اما پس از آن، با تدوین خوب و بازی های قابل قبول (به خصوص سعید آقاخانی)، با ریتم مناسبی به پیش می رود. فیلم از این حد فراتر نمی رود و همین باعث می شود، تنها برای برآورده کردن انتظارات حداقلی مناسب باشد، اما در سینمایی که خیلی از فیلم ها قربانی پا را از گلیم درازتر کردن می شوند، شاید بتوان همین کوچک بودن را برگ برنده فیلم قلمداد کرد! هر چند کوچک بودن مقیاس باعث می شود”بنفشه آفریقایی” بیشتر یک فیلم تلویزیونی قابل قبول به نظر برسدتا یک اثر سینمایی.

تیغ و  ترمه(کیومرث پوراحمد)

 

آریا قریشی: این دیگر چه معجون غریبی بود؟ بر سر سازنده “قصه های مجید”، “خواهران غریب” و “شب یلدا” چه آمده است؟ چطور می توان فیلمی با این همه ایرادات اجرایی و بی منطقی های فیلمنامه ای ساخت و متوجه این مشکلات نشد؟ چرا سکانس های سرخوشانه فیلم (آن هم در فیلمی به کارگردانی کسی که زمانی استاد ساخت چنین لحظاتی بود) این قدر تصنعی و سطح پایین از کار در آمده اند؟ ترمه (با بازی دیبا زاهدی) از کجا علت اصلی مرگ پدرش را فهمید؟ اصلا چرا ماجرایی به این مهمی (آن قدر مهم که ترمه را به شخصیتی هذیان آلود تبدیل می کند) تازه الآن به دغدغه او تبدیل شده است؟ چرا شخصیت امیر (پژمان بازغی) ناگهان از جریان فیلم حذف می شود؟ چرا پایان بندی فیلم این قدر بی منطق است؟ در نهایت، آن چه از فیلم باقی می ماند، تنها یک سکانس بامزه است که آن هم به خاطر توان بازیگری مهران رجبی (در تک سکانس حضورش در فیلم) به این حد و اندازه رسیده است: احتمالا تنها سکانس خنده دار فیلم که از اول هم قرار بوده تماشاگر را بخنداند.

حمیدرضا حاجی حسینی: ضعیف ترین فیلم جشنواره تا به این جا. و ضعیف ترین اثر کارنامه کیومرث پوراحمد. فیلمنامه مغشوش و بازی بد بازیگران و کارگردانی بدون وسواس پوراحمد.

 

درخونگاه ساخته سیاوش اسعدی

 

آریا قریشی :توصیه این فیلم به دیگران کار ساده ای نیست. «درخونگاه»، شخصی تر از آن است که بتوان به سادگی به دیگران پیشنهادش کرد. اسعدی، تازه ترین ساخته اش را پیشکش مسعود کیمیایی کرده و در عمل، یکی از جنبه های کلیدی سینمای کیمیایی (به خصوص در بسیاری از ساخته های پس از انقلاب او)، یعنی موقعیت سازی های ویژه کیمیایی را برداشته و آن را، به شیوه ای رادیکال تر از خود کیمیایی، عرضه کرده است. تا قبل از یک سوم پایانی «درخونگاه» تقریبا خبری از داستان نیست و، پس از آن هم، داستان لاغرتر و قابل پیش بینی تر از آن است که ممکن است از یک فیلم داستان گو انتظار برود. اما بی خیال قصه؛ بی خیال ایده های استعاری که می توان از فیلم دریافت کرد (و داستان فیلم هم این اجازه را می دهد). «درخونگاه» فیلم موقعیت است: موقعیت هایی جذاب با اجرایی دقیق و حساب شده در فضایی رنگ پریده. از این به بعد به شما بستگی دارد: اگر به دنبال ریتم و گره و کشش داستانی یا بحث های مد روز هستید تازه ترین فیلم اسعدی گزینه مناسبی برای شما نیست. در واقع با فیلمی طرف ایم که ور بسیاری از دقایق ممکن است به نظر برسد که دارد بیهوده کش می آید. اما اگر از آن دسته طرفداران سینمای کلاسیک هستید که عاشق پیدا کردن لحظات ناب در دل فیلم ها هستند (به خصوص لحظاتی که با عنوان موقعیت های کیمیایی وار شناخته می شوند)، «درخونگاه» می تواند توجه شما را به خود جلب کند؛ لااقل بیش از یکی دو فیلم اخیر خود آقای کیمیایی!

 

امیررضا تجویدی:سومین ساخته سیاوش اسعدی اگرچه به لحاظ ذائقه بصری و خلق فضا و اتمسفر تهران دو دهه پیش می‌تواند نمره قابل قبولی بگیرد، اما در خلق حداقل‌های لازم جهت نگارش یک فیلمنامه متوسط سینمایی، کاملا ضعیف و ناشیانه عمل می‌کند. “درخونگاه” تشکیل شده از ایده یک فروپاشی تراژیک و اجتماعی برای قهرمانی ناامید که خود به تنهایی در پرده سوم فیلم رو و بسط داده می‌شود و فیلمنامه تا پیش از آن، تنها تشکیل شده از چندین و چند موقعیت و کنش که هیچ کدام ضرورت دراماتیک ندارند و به راحتی قابل حذفند؛ و در این میان، برای سرپوش گذاشتن بر این ضعف اساسی روایت، سعی شده با طراحی دیالوگ‌هایی پر طمطراق و قرار دادنشان در دهان شخصیت‌ها و در دل تک موقعیت‌های خالی از معنا، ذهن مخاطب کمتر درگیر کاستی‌های اساسی متن شود. غافل از اینکه این حد از بیانگری افراطی و انتقال داده از طریق دیالوگ بیشتر درخور یک نمایشنامه رادیویی است تا فیلم سینمایی. فیلم البته قهرمانی بسیار دوست‌داشتنی خلق می‌کند و به کمک بازی عالی حیایی در نقش رضا، موفق می‌شود در همین موقعیت‌های نصفه و نیمه سرنوشت او را برای تماشاگر مهم کند، اما این تعدد رویدادهای غیر ضروری و نامرتبط با تحول شخصیت قهرمان، به مرور جذابیت سرنوشت او را نیز کمرنگ می‌سازد و با گم شدن مسئله اصلی درام، فیلمساز رو به پایان‌بندی تراژیک و وصله شده‌ای می‌آورد که باورناپذیری‌اش، تیری خلاص بر پیکر نیمه جان فیلم وارد می‌کند. از ایده‌های هدررفته مهم سال سینمای ایران.

حمید رضا حاجی حسینی: داستان فیلم خیلی دیر شروع می شود. تا قبل از آن چند موقعیت داستانی با سکانس های طولانی و پردیالوگ می بینیم که به تدریج تماشاگر را خسته می کنند. نتیجه، فیلمی هدر رفته است که تک لحظات قابل قبولی دارد.                                                                                                                                                                                                                                                       محمد جلیلوند :سیاوش اسعدی از همان فیلم اولش حوالی اتوبان که همچنان بهترین فیلمش هم مانده،نشان داده که علاقه بسیار به سینمای مسعود کیمیایی داشته و دلبسته این جنس از سینما و قصه گویی است.درخونگاه هم از این قاعده مستثنی نبوده و اسعدی تلاش زیادی هم برای قصه گو بودن فیلم خود به خرج داده اما آنچنان که باید موفق نبوده است.هر چند که تک لحظات درخشانی دارد که فیلم را با همه ایرادهایش تا حدود زیادی سرپا نگه داشته است.همچنین فیلم یک محمود جعفری فوق العاده در نقش  پدر رضا(امین حیایی) دارد که می تواند نامزد سیمرغ نقش مکمل مرد جشنواره سی و هفتم باشد.