محمد نکومنش
بله، معجزه. معجزه تصویر و قلم. وقتی معجزه را به چیزی نسبت میدهیم قطعا باید خیلی خیلی عجیب، غیرقابل باور و شگفتانگیز باشد. وقتی جی آر. آر مارتین دست به قلم برد شاید خودش هم فکر نمیکرد داستانش تبدیل به محبوبترین، سریال تاریخ شود.
هفت سالی میشود که طرفداران سریال بازی تخت و تاج (GOT) پیوند عجیبی با داستان و شخصیتهای این سریال برقرار کردهاند،پیوندی عجیب و سرشار از عشق و علاقه. جدا از بحثهای مادی و سرمایه گذاریهای فراوان و سودهای مالی بسیار زیاد شبکه HBO، بحث اهمیت به مخاطب مطرح است. اهمیتی که به قلم و داستان داده شده و باعث همراه کردن مخاطب شده است. پس ذهن ما چشم ما و قلب ما با ارزشترین قسمت این سریال است. ارزشی که ۷ سال تمامی فصلها، قسمتها و هم چنین سکانسهای این داستان را با خود همراه کرده است. با جدیت تمام میتوانم این را بگویم که در تاریخ به سختی داستان دیگری خواهد توانست که چنین سیلی از مخاطبان را از فرهنگها و ملیتهای مختلف منتظر خود نگه دارد. داستانی پر از عشق، جنگ و سیاست و… ولی به پایان فصل هفتم رسیدیم و فقط یک فصل دیگر باید برای همیشه با این سریال خداحافظی کنیم. چه اتفاقی میافتد که با پایان هر قسمت یا هر فصل انتظاری عجیب و غیرقابل توصیف را باید تحمل کنیم. آیا واقعا معجزهای در کار است؟ بله یقینا؛ معجزه تصویر و قلم.
خیلی راحت از کنار قصهها، حرفها و پیشامدهای این سریال عبور نکنیم و فقط صرف وقت گذراندن و لذت بردن به دیدن این سریال ننشینیم. حالا که مثل داستان سریال، زمستان برای ما هم فرا رسیده است باید چه کنیم؟ منظور از این زمستان چیست؟ تسلیم میشویم یا مانند قهرمانهای سریال به جنگ با آن میرویم و منتظر میمانیم تا زمستان تمام شود…
جایی که در فصل هفتم قهرمان داستان جان اسنو به جنگ با زمستان رفت، برای دفاع از مردم و سرزمین خود، برای دفاع از کسانی که او را شاه خود نامیدند. او از هیچ تلاشی دریغ نکرد. برای همین تا زانو زدن در برابر دنریس تارگرین پیش رفت تا هم او را از این زمستان آگاه کند و هم از او کمک بگیرد. نکته ویژه داستان این فصل که میشود به ان اشاره کرد غرور است. ما با چند نمونه غرور در داستان مواجه هستیم. اول غرور به معنای شرافت و شجاعت (جان اسنو)، دوم غرور برتری و جاهطلبی(دنریس)، سوم غرور کبر و پلیدی(سرسی).این سه غرور سه ضلع مثلث قدرت هستند که هرکدام هدفهای خودشان را دنبال میکنند. ولی در آخر غرور شرافت و شجاعت جان تاثیر خود را میگذراد و موفق میشود نیت خود را برای دفاع از مردم نه تنها شمال بلکه کل سرزمین به نمایش بگذارد و با شجاعت و از جان گذشتگی خود دنریس با آن همه هدفهای بزرگ و جاهطلبیهای بسیار با خود همراه کند تا جایی که دنریس مهمترینهای زندگی خود را فدای این هدف بزرگ یعنی جنگ با زمستانی میکند که از راه رسیده است.
نکته بعدی اتحاد و همدلی است که قصه به ما آموزش میدهد .همدلی که همهگیر شده و برای یک هدف مشخص گشته است که در جایی از قصه میبینیم حتی لرد بیلیش سیاس هم جلوی این همدلی شکست خورده و کشته میشود.
زمانی که هدف مشخص و مقدس باشد و پای دفاع از مردم و سرزمین در میان، دیگر هیچ قدرت و صلاحی نمیتواند جلو دار کسی شود. حتی شعله عشق نهان و ناپاک سرسی هم به خاموشی میگذارد چون هدفی والاتر وجود دارد و کسی که شجاعت مواجه با زمستان را نداشته باشد در قصه تنها میماند.
ولی سرنوشت همه اینها در فصل اخر که سال 2018 منتشر می شود مشخص میشود و باید دید سرانجام چه خواهد شد و چه جمعبندیای میتوانیم در این زمستان سرد داشته باشیم.