بازخوانی یادداشت علی معلم درباره زلزله بم، به بهانه زلزله کرمانشاه و مرگ صدها هموطن
فرزانهای گفته: «كی شعر ترانگیزد خاطر كه حزین باشد؟» وقتی مجبور باشی در هنگامهی دردناك از دست رفتن هزاران انسان بیگناه و معصوم حتما چیزی بنویسی كه بگویی هستی، قلم هر جا میرود، التیامی در كار نیست… اندوه است… خشم است… هر چه هست، حرف نیست. نمیدانم چطور میشود چهره كسانی را كه در این شرایط چهره میفروشند تحمل كرد؟ چگونه میتوان بیلیاقتی و سوءمدیریت را بخشید؟ چطور میتوان از رسانههایی كه به عوض تاسف در غم از دست دادن جانهای بیگناه، نگران قلعه از دست رفتهای هستند، عصبانی نشد؟ چطور میتوان از بیوجودی كسانی كه با اقدامشان میتوانستند توجه عمومی را به پیشگیری از این فاجعه انسانی جلب كنند، دلگیر نبود؟ چگونه میتوان از رسانهای كه به عوض روحیه دادن و آگاهیرسانی و نقد، فقط سوگواری بلد است، راضی بود؟
آنچه التیاممان میدهد، چهرههای مهربان مردم غمگینی است كه با اشتیاق همنوعشان را دوست دارند. دیگر مرزی در كار نیست، همه جهان با هم هستند. مرزهای انسانی و جغرافیایی محو میشوند. انسان هنوز میتواند و آدم، هنوز آدم است. خواننده عزیز ما در بم كه منتظر نگاهت به نشریهمان بودیم، حالا تو نیستی و ما به سوگ تو و هزاران هزار اعضاء خانواده بزرگ تو نشستهایم. جایتان خالی است. خداوند همه شما بیگناهان را بیامرزد و ببخشاید و در فردوس خود جای دهد.