کسری ولایی
بازخوانی راهنمای سریال مجله، شماره 266
در سالهای بعد از جنگ جهانی اول، بیرمنگام دومین شهر مهم انگلستان است. یک شهر صنعتی با جمعیت کارگری. شهری غرق در زغال سنگ و گل که دست وپا زدن مداوم مردم اش برای بقا، مانند اکثر شهرهای کارگری بعد از انقلاب صنعتی، جایی برای اخلاق و قانون نگذاشته. کسی حرف آخر را میزند که زورش بیشتر باشد. در این اوضاع بازرس ویژهای را از بلفاست میفرستند به بیرمنگام تا به بیقاونی و فساد حاکم بر شهر رسیدگی کند.
اما اصل ماجرا چیز دیگری است. یک محموله سنگین و مخفی اسلحه در این شهر به سرقت رفته. بازرس توسط شخص وینستون چرچیل مامور شده تا محموله را پیدا کند و جلوی قائلههای بعدی را بگیرد. اگر اسلحهها به دست هرکدام از سازمانهای صاحب قدرت زیرزمینی بیافتد، خطر یک انقلاب و هرج ومرج ملی وجود دارد. فرقی نمیکند که مافیای محلی باشد، تشکلهای کمونیستی یا ارتش جمهوریخواه ایرلند. اما محموله در دستان تامی شلبی رئیس جوان پیکی بلایندرز است. گنگی خیابانی که کنترل کل شهر را در دست دارد. تامی تصمیم میگیرد با اهرم قدرتی که به دست آورده، بازی تازهای را در برابر دیگر مهرههای اصلی شهر راه بیاندازد. سریال از همین جا شروع میشود. با شطرنج قدرت در زیرزمین یک شهر کارگری که مهرههای پیادهاش یاد گرفته اند مانند وزیرها فکر و بازی کنند.
پیکی بلایندرز یک پدیدهی واقعی در تاریخ است و به طور کلی به گنگهای خیابانی بیرمنگام دههی بیست اشاره دارد که کارشان باجگیری، شرطبندی و دیگر جرائم سازمان یافته در سطح شهر بود. معروف است که اعضای گروه روی لبهی کلاههای خود تیغهای کار میگذاشتند تا به وقت درگیری دست خالی نباشند. استیون نایت، یکی از بهترین نویسندگان و فیلمسازان انگلیسی حال حاضر، این موقعیت تاریخی جذاب را به بستری تبدیل کرده برای روایت داستانی که وابسته به تاریخ و جغرافیا نیست. داستان بازی قدرت و سیستمی که بر اساس هوش فردی شکل میگیرد و رشد میکند.
طبیعتا هر چیزی که از داستانهای جنایی و گنگستری انتظار دارید اینجا هم وجود دارد. اما تغییر موقعیت زمانی و مکانی داستان از لوکشینهای معمول فیلمهای گنگستری، چشمانداز و افق تازهای را به پیکی بلایندرز بخشیده. مثلا در ابتدا و با دیدن تامی شلبی (سیلیان مورفی احتمالا در بهترین نقشآفرینی عمرش) تصور میکنید که با نسخهی دیگری از مایکل کورلئونه سروکار دارید. پسری که باید خانواده و تجارت رو به رشد آن را اداره کند و با آلوده شدن دستان اش به خون کنار بیاید. اما با جلو رفتن داستان، شخصیتها و کل سریال از زیر سایهی آثار نمونهای ژانر مانند پدرخوانده خارج میشود. اینجا تفکر و جهانبینی انگلیسی جای تعبیر وارونهی قانونشکنان از رویای آمریکایی و عطش سیری ناپذیر قدرت را گرفته.
تامی مانند دیگر مهرهها کارگری بوده که به جنگ رفته. رویارویی با مرگ و گلوله بهش یاد داده که چطور نترسد و برای پیرزوی پیشروی و به وقت اش عقبنشینی کند. به همین دلیل با سیاستمدار خودساختهای سروکار داریم که «هنر جنگ» را در عمل یاد گرفته. میداند برای پیروزی در جنگ تجارت، کجا باید مذاکره کند و کجا تیزی بکشد.
درست زمانی که تصور میکنید تا آخر داستان را خوانده اید، ابعاد تازهای از بازی آشکار و شما بیشتر گرفتار پیکی بلایندرز میشوید. هر بار که تامی به محلههای کثیف و مهآلود شهر پا میگذارد و موسیقی راک روی قابهای استریلزه به گوش میرسد، باید برای ورق تازهای از داستان این سریال فوقالعاده آماده باشید.