دنیا میرکتولی
در رمان «کیمیاگر» جملهی درخشانی هست که شاید خیلیها به آن اعتقادِ چندانی نداشته باشند. اینکه وقتی آرزوی چیزی را داشته باشی، تمام کائنات دست به دست هم میدهند تا به آن برسی. آن چندهزار عشاق موسیقی که اولین روزهای تیرماه سال 1397 در کنسرت ریچارد کلایدرمن در تالار وزارت کشور تهران حضور داشتند، حالا پس از دیدار با پیانیستِ محبوبِ عمرشان قطعا به این جمله ایمان آوردهاند؛ به اینکه رؤیاها و آرزوها هم میتوانند دستیافتنی باشند. یقینا همهی آن چندهزار نفری که زیر سقف تالار بزرگ گرد هم آمده بودند و قطعات گوارا و روحنواز کلایدرمن را از فاصلهای نزدیک نوشِ گوش و جان میکردند، در یک حس با یکدیگر شریک بودند؛ حسی شبیه به حسِ دختر دلدادهای که پس از سالها صبر و انتظار، به معشوقِ سالهای دورش رسیده باشد.
ریچارد کلایدرمن (با نام اصلی فیلیپ پاژِس) برای ایرانیان یک نام معمولی در موسیقی نیست. در دههی شصت و اوایل دههی هفتاد خورشیدی که دورهی ممنوعیتِ موسیقیهای مختلف بود و دسترسی و دستیابی به آلبومهای روز موسیقی دنیا چندان میسر نبود، کاستهای بیکلام و مجوزدارِ ریچارد کلایدرمن نزد مردم ایران بسیار مشهور و محبوب بودند؛ از همان چیزهای کوچک اما شیرینی که در دوران محدودیت، آدمها را یک جور دلخوش میکردند. بسیاری از نوازندگان پیانو در ایران معتقدند که کلایدرمن و انگشتان سحرآمیز او بوده که باعث و بانی عشق و علاقهی آنها به پیانونوازی شده. و بسیاری از علاقهمندان به موسیقی کلاسیک اقرار کردهاند که بازنوازیِ کلایدرمن از آثار مشهور کلاسیک، پلِ برقراریِ ارتباط میان آنها و موسیقی دوران کلاسیک بوده است؛ کلایدرمن قطعات کلاسیکی را که شاید برای برخی شنوندگان پیچیده و دیرهضم به نظر برسد، با اجرای روان و دلپذیر خود بسیار شنیدنی کرده است. البته نباید تنظیمهای زیبا و دلربای او از قطعات موسیقی فیلم و موسیقی ملل و ترانههای مردمی را فراموش کرد. خلاصهی کلام اینکه ارتباط موسیقی کلایدرمن با ایرانیان در این چند دهه، بسیار نزدیک و عمیق بوده و این ارتباط در گذر زمان نیز رنگ نباخته است.
کلایدرمن در پیامی که چند وقت پیش برای مردم ایران فرستاد، گفت بیش از بیست سال آرزو داشته که به کشور بزرگ و زیبای ایران برای اجرای کنسرت بیاید. این طلسم قرار بود پائیز سال 1390 شکسته شود که متأسفانه به دلایلی نشد و این رخداد باشکوه هنری پس از چند سال تأخیر به تیرماه امسال موکول شد. من این فرصت را یافتم که در اولین روز اجرای کلایدرمن در تالار وزارت کشور، یکی از مخاطبان او باشم. حضورِ کلایدرمن در ایران آن فاصلهی چندهزار فرسنگی را شکست و توانستم از فاصلهی چندمتری به نغمههای روحبخش او گوش بسپارم؛ نغمههای دلانگیزی که در فضا میچرخیدند و میرقصیدند و این بار بیواسطه در گوش و قلبِ مخاطبانِ عاشق نجوا میکردند. چند دقیقه که از آغاز هنرنمایی کلایدرمن گذشت، به ذهنم رسید بیدلیل نبوده که ملودیهای این پیانیست و آهنگساز راه خود را به دل و روح میلیونها ایرانی باز کردهاند. قلب انسان همیشه راهنمای خوبیست و کلایدرمن هر چه که از زمان آغاز مراسم میگذشت، با ظرافت طبع و لطافت ذوقِ خود در نواختن و اجرای برنامه، ثابت کرد که چرا و چگونه عشق به موسیقی را در نهاد بسیاری از ایرانیان برانگیخته است.
مراسم 110 دقیقه طول کشید؛ اما حتی یک لحظه هم از ریتم و حس نیفتاد و ذرهای از شور و انرژی آن کم نشد. کلایدرمن قطعات رنگارنگی را برای اجرا برگزیده بود. از ملودیهای قدیمیِ خاطرهانگیزی همچون «ترانهای برای آدلین» و «نوستالژی» که هنوز از پسِ سالها برایمان دلنشیناند؛ تا تمهای مشهور موسیقی فیلم مانندِ «ارابههای آتش» ساختهی ونگلیس. اما اولین غافلگیری مراسم، دوئتِ سرحالِ کلایدرمن همراه با نوازندهی هنگدرام بود؛ سازی کوبهای که صدای اعجابانگیزش در فضای سالن پیچیده بود و حس و حال عجیبی به جو تالار بخشیده بود. دومین اتفاق درخشان کنسرت، اجرای «سمفونی تایتانیک» بود که با رنگآمیزی زیبای سازها برای همیشه در خاطرهی مخاطبان میمانَد. اما سورپرایز بزرگ کلایدرمن اجرای پرحسوحالِ سرود میهنیِ «ای ایران» بود که با برخاستن مخاطبان و همراهی و همخوانی و تشویق شدید آنان همراه شد و فضای احساسبرانگیزی به تالار داد؛ قطعهی ملیگرایانهای که در همه حال، قابلیتِ برانگیختنِ غرور در روح و جان ایرانیان را دارد. یکی دیگر از غافلگیریهای قشنگ برنامه این بود که کلایدرمن برای یکی از قطعات شاد و خوشریتم خود، از پشت پیانو برخاست و از مخاطبان خواست دست بزنند و خودش شروع کرد به اجرای آهنگ با سوت؛ حرکت غافلگیرکنندهای که از روحیهی شوخ و سرزندهی کلایدرمن برمیخاست و با واکنشهای عالی مخاطبان همراه بود. شیفتگی کلایدرمن به سینما، بخش لذتبخش کنسرت را برای خورههای فیلم به ارمغان آورد؛ این پیانیست دقایق بسیاری را به اجرای تمهای موسیقیِ فیلمهایی نظیر «سینما پارادیزو»، «جنگ ستارگان»، «دزدان دریایی کارائیب»، «روزی روزگاری در آمریکا»، «افسانهی 1900»، «لئون: حرفهای»، «لا لا لند» و … اختصاص داد. لحظههای اجرای ترانهی مشهورِ فرانسویِ «زیر آسمان پاریس» نیز بسیار هیجانانگیز و پرشور بود.
علاوه بر غافلگیریهای اجرا، لازم است به گرما و صمیمیت و طنازیِ شخصیت کلایدرمن اشاره کنم. هنرمندی که به او لقب «شاهزادهی رمانس» دادهاند. کلایدرمن از نخستین لحظههای اجرا احساس کرد که مخاطبان ایرانیاش شور و ولع خاصی برای درک لذت دارند و بارها میان آهنگها برخاست و علاوه بر اینکه برگههای نت را تقدیمِ حضار جلوی سالن کرد، با مخاطبان حرف زد و از شوق سفر به ایران گفت. این آهنگساز فرانسوی چند دقیقه پس از آغاز مراسم از سر مزاح گفت که انگلیسیاش خیلی بد است و شروع کرد به تند تند فرانسهحرفزدن که با خندهی حضار همراه شد. بر زبان آوردن چند کلمه فارسی نیز با ابراز احساسات مردم روبرو شد؛ از «سلام» و «متشکرم» تا «خداحافظی» که کلایدرمن همه را با لهجهی شیرین فرانسویاش ادا کرد. کلایدرمن وقتی روی صحنه ایستاد تا حرفهای آخر را با مخاطباناش بزند، به قدری با تشویق بیامانِ مردم مواجه شد که دوباره و سهباره پشت پیانو نشست و به نواختن پرداخت. انگار خداحافظیِ پیانیست با مخاطبانِ سالهای دورش کار بسیار سختی بود. جا دارد به نورپردازی و رنگبندی صحنه نیز اشاره کنم که هماهنگ با ریتم و حس و حال آهنگها تنظیم شده بود و فضای شاد و سرحالی ایجاد کرده بود. صورت کلایدرمن نیز در آن ترکیب غریب نورها برق میزد.
در پایان دوست دارم از مؤسسهی رویال هنر و همهی بانیان این کنسرتِ شورانگیز تشکر کنم که چنین شبهای روشنی را برای چندین هزار عاشق موسیقی رقم زدند تا با کشف دوبارهی لذت موسیقی، خود را به دست رؤیاهایی قشنگ بسپاریم و در دنیای بیکران موسیقی تنفس کنیم. این کنسرت بار دیگر ثابت کرد که احساسات و خاطرات چه قدرت نفوذی دارند؛ احساسات و خاطراتی که در آنها، روح مشترکی بود که همهی ما را به هم پیوند میداد. ای کاش در سرزمینمان از فرصت حضور آهنگسازان بزرگ جهانی بیشتر بهره ببریم و امکان اجرای این کنسرتها نه تنها در تهران، که در همهی شهرستانهای ایران مهیا شود تا تعداد بسیار بیشتری از عشاق موسیقی، بتوانند در کنار هم، از نسیم دلچسب موسیقی بهرهمند شوند.